بنام خدایی که انسان آفرید * ز رحمت برایش جهان آفرید

آدرس پی وی تلگرام جهت ارتباط آنلاین: hafeze2@ آدرس کانال تلگرام علوم قرآن و حدیث: quranied@

بنام خدایی که انسان آفرید * ز رحمت برایش جهان آفرید

آدرس پی وی تلگرام جهت ارتباط آنلاین: hafeze2@ آدرس کانال تلگرام علوم قرآن و حدیث: quranied@

بنام خدایی که انسان آفرید  *  ز رحمت برایش جهان آفرید

با سلام...
مرتضی رحیمی هستم.
دانشجوی رشته علوم قرآن از دانشگاه مذاهب اسلامی.
در این وبلاگ سعی دارم تا مطالب درسی، مقالات تقریبی و پاره ای از مطالب گوناگون رو به نمایش بگذارم.

آخرین نظرات
  • ۱۲ آبان ۹۸، ۱۴:۵۳ - عبدالله
    عالی


تعامل امام علی(علیه السلام) با خلفا در راستای وحدت اسلامی

 

   اسماعیل دانش

 

 به نام خداوند بخشنده مهربان

 

وحدت و همبستگی مسلمانان، از مسایل بسیار مهم و اساسی بوده که کلام خدا و سنت نبوی، بر آن تأکید فروان نموده است.

 

ندای روح بخش و طراوت آفرین وحدت زمانی بر زبان پیامبر (ص) و اصحاب وفادارش جاری شدکه زمزمه های تفرقه که ریشه در آداب و عادات و کینه های دیرین جاهلی داشت، به گوش می­رسید.

 

با رحلت پیامبر­(ص) زمینه ی مناسب برای بازگشت برتری های قومی و نژادی فراهم گردید و نخستین شکاف در میان مسلمانان بر سر مسأله ی جانشینی، پدید آمد. هر کدام به دلایل مختلفی در این باره تمسک می کردند. پس از ماجرای سقیفه و تعیین اولین خلیفه، بسیاری از اصحاب پیامبر­(ص) با همه اختلاف سلیقه و بینش که داشتند بخاطر مصالح اسلام و وحدت امت اسلامی سکوت اختیار کردند و مانع از هم پاشیدگی و تفرقه در جامعه ی اسلامی شدند.

 

علی­(ع) برای حففظ وحدت مسلمانان از هر گونه حرکتی که به تضعیف اسلام و از هم پاشیدگی صفوف مسلمانان بینجامد، پیرامون خویش را بر حذر می داشت و از هیچ گونه مساعدت فکری با خلفاء کوتاهی نکرد. گزارش های تاریخی حاکی از آن است که مشاوره ی خلفا با علی (ع) در مهام امور، دستگاه خلافت را از لغزش های اصولی باز داشت به ویژه سازمان قضایی حکومت را بر استیفای حقوق مردمان وا می داشت.

 

ضرورت موضوع

امروزه که استکبار جهانی با تمام نیرو و توان، جهان اسلام را نشانه گرفته و برخی کشورهای اسلامی را عملاً تسخیر و جولانگاه خود قرار داده است وحدت امت اسلامی را بیش از پیش ضروری تر نموده است؛ و یگانه راه بیرون رفت از معضلات کنونی، در گرو وحدت و اتحاد مسلمانان خواهد بود.

 

قرآن و احادیث اهل بیت (ع) نیز وحدت امت اسلامی را امری ضروری خوانده و بدان توصیه نموده است. «و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقو؛ همگی به ریسمان خداوند چنگ زنید و پراکنده نشوید.»[1]

 

از منظر امام صادق (ع) کسی که به اندازه ی یک وجب از جماعت مسلمین دوری گزیند رشته ی اسلام را از گردن خود پاره کرده است.[2]

 

بنابراین وحدت و اتحاد اولا یک ضرورت عقلی است ثانیاً  آیات فراوان و احادایث اهل بیت­(ع) نیز آن را یک اصل ضروری دانسته است.

 

هدف

ایجاد وحدت و اتحاد پیروان مذاهب اسلامی و امت اسلام، از اهداف اصلی بحث مورد نظر است که با رعایت وتوجه به سیره و شیوه های برخورد امام علی­(ع) با خلفا و مشاوره و مساعدت های مختلف حضرت با آنها، رسیدن به این هدف مقدس، ممکن و آسان خوهد بود.

 

مفهوم شناسی

از مباحث مطرح در مسائل مختلف علمی و اجتماعی، تبیین مفاهیم و واژه هایی است که در آن ها به کار می رود از این رو نخست لازم است برخی واژه ها تعریف گردد.

 

الف ـ وحدت و اتحاد

1 ـ معنای لغوی: وحدت در لغت عبارت است از یگانه شدن یگانه بودن و اشتراک گروهی در یک مرام و مقصد، اشتراک همه ی افراد یک ملت در آمال و مقاصد که به منزله ی مجموعهی واحد  بشمار آیند.[3]

 

اتحاد عبارت است از یکی شدن[4] یگانگی کردن یک رنگی، یک دلی، یک جهتی و هماهنگی رأی ها.[5]

 

2 ـ معنای اصطلاحی: وحدت و اتحاد در اصطلاح عبارتند از اینکه: چند چیز با حفظ خاصیت شخصی خود، با هم یگانه و یکی گردند.[6]

 

بنابراین مراد از وحدت واتحاد امت اسلامی، همبستگی و دست به دست هم دادن کلیه ی مسلمانان با حفظ هویت مذهبی، در برابر دشمنان مشترک است. ائمه معصوم (ع) نیز که حاکم منصوب و منصوص از طرف خداوند بر امت مسلمان بودند با حاکمان زمانه ی خود در راستای حفظ وحدت تعامل و همکاری داشتند.

 

ب ـ تعامل

تعامل عبارت است از معامله کردن و داد و ستد مردم با یکدیگر[7]. بدین لحاظ تعامل طرفینی است. حتما باید دو نفر باشد؛ در غیر این صورت تعاملی صورت نمی گیرد. البته قلمرو و گسترهی تعامل منحصر به داد و ستد اشیای مادی نیست، کمک های فکری و علمی را نیز در بردارد.

 

پاسبان مصالح

 

در زمان حیات پیامبر­(ص)، جامعه ی نو بنیاد اسلامی هر لحظه از ناحیه ی روم، ایران و منافقان تهدید می شد. خطر امپراطور روم پیوسته فکر پیامبر­(ص) را به خود مشغول و حضرت تا دم مرگ از فکر روم بیرون نرفت.

 

نخستین برخورد نظامی مسلمانان با ارتش روم که در سال هشتم هجرت در سرزمین فلسطین رخ داد، به شکست ارتش اسلام منتهی گردید؛ و هر لحظه بیم آن می رفت که مرکز اسلام مورد حمله قرار گیرد.

 

پیامبر اکرم­(ص)، در سال نهم هجرت با ارتشی مجهز به سوی کرانه های شام حرکت و سرانجام توانست حیثیت دیرینهی خود را باز یابد.[8] این پیروزی پیامبر­(ص) را قانع نکرد چند روز قبل از بیماری خود، ارتش اسلام را به فرماندهی اسامه مأمور کرد به کرانه های شام برود.[9]

 

خطر دوم، امپراطوری ایران بود. خسرو ایران پس از دریافت نامه ی پیامبر (ص) از شدت ناراحتی، آن را پاره و سفیر ایران را با اهانت بیرون نمود و به استاندار یمن نامه نوشت که پیامبر را دستگیر و در صورت امتناع او را بکشد.[10] ولی عمر او دیری نپایید و خسرو پرویز در زمان پیامبر(ص) کشته شد.

 

خطر سوم، حزب منافق بود که افراد آن پیوسته بصورت ستون پنجم در میان مسلمانان مشغول کار و تلاش بودند تا آن جا که قصد جان پیامبر (ص) را کرده و خواستند در راه تبوک به مدینه، حضرت را ترور کنند.

 

 قدرت تخریبی منافقان به اندزه ای بود که قرآن کریم از آنهادر سوره های: بقره، آل عمران، نساء، مائده، انفال، توبه، عنکبوت، احزاب، محمد (ص)، فتح، مجادله، حدید، منافقین و حشر یاد میکند.[11]

 

پس از رحلت جانکاه پیامبر­(ص)، امت اسلامی بر سر مسأله ی خلافت و رهبری دچار اختلاف شدیدی شدند شیعیان براین باور و نظر بودند که پیامبر­(ص) در مواردی زیادی خصوصاً غدیر خم، علی­(ع) را به عنوان جانشین خود برگزیدند. اما اهل سنت اعتقاد داشتند که حضرت فرد خاصی را برای چنین منصبی هنوز معین نفرموده اند.

 

در هر صورت در جریان سقیفه، عده ای پس از بحث و گفتگوی فراوان، سرانجام خلیفه ای را برای مسلمانان انتخاب کردند در حالیکه جمع بسیاری از صحابه و نزدیکان پیامبر (ص) حضور نداشتند.[12] و پس از آن نزاع و کشمکش در میان مسلمانان اوج گرفت و اسلام در چنین شرایطی هر لحظه از ناحیهی دشمان خارجی و داخلی تهیدید می شد.

 

امام علی (ع) که خود را در این مسأله صاحب حق می دانستند برای حفظ مصالح جامعه اسلامی دست از حق مسلم خود برداشت و در برابر وضعیت به وجود آمده سکوت اختیار نمود. اگر حضرت (ع) با توسل به قدرت و قیام مسلحانه برای گرفتن حق خود اقدام می کرد نتایج ذیل را بدنبال داشت:

 

1 ـ در قیام مسلحانه، امام (ع) بسیاری از یاران خود را که از دل و جان به امامت او معتقد بودند از دست می داد، شهادت و جان فشانی در راه خدا امری مطلوب است ولی با کشته شدن این افراد باز حق به صاحبش باز نمی گشت.

 

2 ـ علاوه به از دست دادن بهترین عزیزان، قیام بنی هاشم و دیگر یاران حضرت سبب می شد که گروهی زیادی از صحابه ی پیامبر که به خلافت امام راضی نبودند، نیز کشته شوند و در نتیجه قدرت مسلمانان در مرکز، تضعیف می شد. این گروه هر چند در مسأله ی رهبری در مقابل امام موضع گرفته بودند، ولی در امور دیگر با آن حضرت اختلافی نداشتند و قدرتی در برابر شرک، مسیحیت و یهودیت به شمار می رفتند.

 

3 ـ بر اثر ضعف مسلمانان، قبایل دور دست که اسلام کاملاً در اندیشه ی آنان ریشه ندوانیده بود به گروه مرتدان و مخالفان اسلام پیوسته، صف واحدی تشکیل می داد و چه بسا بر اثر قدرت مخالفان و نبودی رهبری صحیح در مرکز، چراغ توحیدی برای ابد به خاموشی می گرایید.[13]

 

امیر مؤمنان خطر دشمنان و این حقایق تلخ را از نزدیک به خوبی لمس کرده بود؛ لذا بخاطر حفظ مصالح سکوت را بر قیام مسلحانه ترجیح داد.

 

حافظ وحدت

 

وحدت امت اسلامی برای علی (ع) از اصول بسیار مهم و اساسی بود. حکومت و رهبری را نیز حضرت برای حفظ این اصل می خواست و تمام مصایب و رنجهای زمانه را هم بدان خاطر تحمل می کرد.

 

هنگامی که علی (ع) مشغول تجهیز پیامبر (ص) بودند، عده ای در سقیفه برای انتخاب خلیفه اجتماع کردند. ابو سفیان که شم سیاسی نیرومندی داشت زمانی که خبر بیعت مردم را با ابوبکر شنید زمینه ی اختلاف مسلمانان را آماده تر دید. علاوه بر خطر ارتداد اختلاف مهاجرین و انصار در پایتخت کشور اسلام، امری مشهود ونمایان بود موضع گیری های انصار و مهاجرین در جریان سقیفه که منجر به طرح شعار «منا امیر و منکم امیر» گردید، نشانی از زمینه ی اختلاف بین این دو گروه بود.

 

با توجه به اینکه پیامبر (ص)، پیوسته برای ایجاد برادری و الفت بین مهاجرین و انصار، تلاش فراوان نمود.[14] ولی حس عصبیت و نژاد پرستی برخی افراد، باعث شد بعد از رحلت پیامبر (ص) مهاجرین و انصار دائماً همدیگر را به جنگ تهدید نماید.

 

ابوسفیان که زمینه ی اختلاف را بخوبی دریافته بود و ابراز نموده بود که: «إنّی لاری عجاجة لا یطفؤ­ها الاّ الدّم؛ طوفانی می بینم که جز خون چیزی دیگر نمی تواند آن را خاموش سازد»[15]؛ برای رسیدن به هدف شوم خود «در خانی» امام علی­(ع) را زد و به وی پیشنهاد نمود که: »دستت را بده تا من با تو بیعت کنم و دست تو را به عنوان خلیفه ی مسلمانان بفشارم که هرگاه من با تو بیعت کنم، احدی از فرزندان عبد مناف با تو به مخالفت بر نمی خیزد و اگر فرزندان عبد مناف با تو بیعت کنند کسی از قریش از بیعت تو تخلف نمی کند و سرانجام همه ی عرب تو را به فرمان روایی می پزیرند.»[16]

 

امیر مؤمنان در این لحظه جمله ی تاریخی خود را درباره ی ابوسفیان گفت: «مازلت عدواً للاسلام و اهله؛ تو بر عداوت و دشمنی خود با اسلام باقی هستی»[17]

 

ابوسفیان ساکت نه نشست برای تحریک احساسات امام علی­(ع) و یارانش، اشعاری سرود که: نباید در مقابل حق مسلم تان که غارت شده است سکوت نمائید!

 

بنی هاشم لاتطمعوا  الناس فیکم          و لا سیّما تیم ابن مرّة او عدی

 

  فما   الامر  الا   فیکم  و   الیکم          و لیس لها الا ابو  حسن  علی[18]

 

فرزندان هاشم! سکوت را بشکنید تا مردم مخصوصاً قبیله های تیم و عدی در حق مسلم شما چشم طمع، ندوزند. امر خلافت به شما و به سوی شماست و برای آن جز حضرت علی کسی شایستگی ندارد.

 

علی­(ع) که از هدف شوم ابو سفیان در ایجاد فتنه و آشوب برای خشکاندن نهال نوپای اسلام وبازگرداندن جاهلیت به خوبی آگاه بود، ضمن رد این پیشنهاد به وی فرمود: «تو به جز فتنه و آشوب، هدف دیگری نداری، تو مدتها بدخواه اسلام بوده ای، مرا به نصیحت و سپاهیان تو نیازی نیست.»[19]

 

در نهج البلاغه نیز حضرت در پاسخ این اقدام ابوسفیان و آگاه کردن مردم از عواقب بد اختلاف می فرماید: «موجهای فتنه را با کشتی های نجات بشکافید. از ایجاد اختلاف و دو دستگی دوری گزینید و نشانه های فخر فروشی را از سر بردارید ... اگر سخن بگویم می گویند بر فرمان روایی حریص است و اگر خاموش بنشینم می گویند از مرگ می ترسد. به خدا سوگند علاقه ی فرزند ابوطالب به مرگ بیش از علاقه ی کودک به پستان مادر است. اگر سکوت می کنم به سبب علم و آگاهی خاصی است که در آن فرو رفته ام و اگر شما هم مثل من آگاه بودید به سان ریسمان چاه مضطرب و لرزان می شدید.»[20]

 

علمی که حضرت از آن سخن می گوید آگاهی از نتایج وحشت آور اختلاف و دو دستگی مسلمانان است.

 

زیرا حضرت به خوبی می دانست که قیام برای احقاق حق؛ به قیمت از بین رفتن اسلام و بازگشت مردم به عقاید جاهلی، تمام می شود؛ بدین جهت ترجیح می دهد برای حفظ اسلام و وحدت امت اسلامی سکوت نماید.

 

در نامه ای هم که حضرت به مردم مصر نوشته است علت سکوت خود را همین مسأله بیان کرده اند: «به خدا سوگند، من هرگز فکر نمی کردم که عرب خلافت را از خاندان پیامبر (ص) بگیرد یا مرا از آن باز دارد. مرا به تعجب وا نداشت جز توجه مردم به دیگری [ابوبکر] که دست او را به عنوان بیعت می فشردند. از این رو، من دست نگاه داشتیم دیدم که گروهی از مردم از اسلام بازگشته اند و می خواهند آیین محمد (ص) را محو کنند. ترسیدم که اگر به یاری اسلام و مسلمانان نشتابم رخنه و ویرانی در پیکر آن مشاهده کنم که مصیبت و اندوه آن بر من بالاتر و بزرگتر از حکومت چند روزه ای است که به زودی مانند سراب یا ابر از میان می رود. سپس به مقابله با این حوادث بر خواستم و مسلمانان را یاری کردم تا آن که باطل محو شد و آرامش به آغوش اسلام [و جامعه اسلامی] بازگشت.[21]

 

چنانکه ملاحظه می شود در این نامه حضرت تصریح می کند که نخست خود را کنار کشیدم هنگامی که اسلام و امت اسلامی را در معرض خطر دیدم با اینکه حق من غصب شده بود، آنرا نادیده گرفتم و به کمک دین و مسلمانان شتافتم.

 

 حفظ وحدت امت اسلامی، برای جلوگیری از آسیب های دینی و ارتداد مسلمانان در سخنان دیگری امام (ع) نیز جلوه گر است. حضرت می فرماید: «قریش پس از پیامبر (ص)، حق ما را گرفت و به خود اختصاص داد. بعد از تأمل به این نتیجه رسیدم که صبر کردن (بر غصب حق خود) بهتر از ایجاد تفرقه بین مسلمانان و ریختن خون آنهاست. مردم تازه مسلمان اند و کوچک ترین سستی دین را تباه میکند و کوچک ترین فردی ممکن است دین را از بین ببرد.»[22]

 

علی (ع) در روزهای اولیه ی حکومت خود ضمن بازگو نمودن اوضاع پس از وفات پیامبر (ص) که حق شان تلف و در ردیف توده ی بازاری ها قرار گرفته است فرمود: «پس از پیامبر (ص) حق ما را غصب کردند و ما در ردیف توده ی بازاری ها قرار گرفتیم چشم هایی از ما گریست و ناراحتی ها به وجود آمد. به خدا قسم! اگر بیم وقوع فتنه میان مسلمین و بازگشت کفر و تباهی دین نبود، رفتار ما با آنان طور دیگری بود و با آن ها می جنگیدم.»[23]

 

حضرت نه تنها در هنگام رحلت پیامبر­(ص) مردم را از اختلاف باز داشت بلکه در شورای شش نفری نیز که بیعت عبدالرحمن با عثمان را نیرنگی بیش نمی دانست، بیعت نمود و عملاً جلوی اختلاف مردم را گرفت و خطاب به اعضای شورا فرمود: «گرچه رهبری، حق من است و گرفتن آن ازمن، ظلم بر من محسوب می گردد؛ ولی مادامی که کار مسلمین رو به راه باشد و تنها به من جفا شود، مخالفتی نخواهم کرد.»[24]

 

پیش از ورد به جلسه­ی شورا، عباس عموی پیامبر­((ص) از علی­(ع) می خواهد در جلسه حضور پیدا نکند، زیرا نتیجه آن را که عثمان انتخاب خواهد شد قطعاً می دانست. امام­(ع) ضمن تأیید عباس در مورد نتیجه آن جلسه، پیشنهاد وی را رد کرده و فرمود: «انی اکره الخلاف؛ من اختلاف را دوست­ندارم.»[25]

 

روزی که علی­(ع) دست روی دست گذاشته بود، بانوی گرامی آن حضرت فاطمه­(س)، او را به قیام دعوت نمود، در همان هنگام صدای مؤذن به ندای «اشهد آن محمد رسول الله» بلند شد. امام(ع) رو به همسر گرامی خود نمود و فرمود: «آیا دوست داری که این صدا در روی زمین خواموش شود؟ فاطمه­(س) فرمود: «هرگز. امام­(ع) گفت: پس راه همان است که من در پیش گرفته ام.»[26]

 

در جنگ صفین مردی از قبیلهی بنی اسد از امام­(ع) سؤال می کند که: چگونه قریش شما را از مقام خلافت کنار زد؟ حضرت از این سؤال بی مورد او، ناراحت شد. زیرا گروهی از سربازان امام علی­(ع) به خلفاء اعتقاد داشتند و مطرح کردن چنین مسایلی در آن هنگام موجب دو دستگی در میان صفوف آنان می شد. لذا امام­(ع) پس از ابراز ناراحتی فرمود: «به احترام پیوندی که با پیامبر(ص) داری و به سبب اینکه هر مسلمانی حق پرسش دارد، پاسخ تو را به اجمال می گویم، رهبری امت از آن ما بود و پیوند ما با پیامبر­(ص) از دیگران استوار تر بود، اما گروهی بر آن بخل ورزیدند و گروهی از آن چشم پوشیدند. داور میان ما و آنهاخدا است و بازگشت همه بسوی اوست.»[27]

 

بنابراین امام علی­(ع) برای حفظ اسلام و و حدت امت اسلامی، سکوت نمود. زیرا حضرت به خوبی به خطرات که جامعه اسلامی و اسلام نو پا را تهدید می کرد آگاه بود. البته مقصود از سکوت امام­(ع) ترک مبارزه مسلحانه است وگرنه حضرت هیچ گاه از حق خود دست بر نداشته و در تمام دوران حکومت خلفاء و پس از آن دائماً به آن، بصورت انتقاد اشاره می کند[28] و گاهی هم با انجام اعمالی، نارضایتی خود را بیان داشته[29] و از همکاری با آنان نیز کوتاهی نکرده است.

 

همکاری علی(ع) با خلفاء

 

پس از وفات پیامبر­(ص)، مشکلات بسیاری بر دین نوپا هجوم آورد که غفلت از آنهامی توانست اساس اسلام و جامعه ی اسلامی را با خطر مواجه سازد.

 

علی­(ع) در این برهه ی حساس تاریخی، بیشتر در تلاش بود تا وظیفهی الهی و انسانی خود را در قالب مشاوره و همکاری های مختلف فکری برای حفظ دین و ثبات جامعه اسلامی، به انجام برساند. علی­(ع) نمی توانست نسبت به معضلات عمده ی که دامن گیر اسلام و امت اسلامی شده بود و بقاء و حیات مسلمانان و دین تازه را به خطر انداخته بود بی تفاوت بماند آن هم بهانه ی اینکه حق شان را گرفته است.

 

قابل ذکر است که حضرت تا مرحله ای وارد میدان فعالیت و دخالت در پاره ای از امور در حد مشورت می شد تا دستگاه خلافت در مسیر تقویت خود، از همگامی و همراهی او به نفع خود بهره نگیرد و مشروعیت دینی به کار خود ندهد؛ زیرا او می دانست که امت اسلامی، بین مقبولیت و اعتبار سیاسی خلافت با مشروعیت دینی خویش تفاوت می گذارند و تمام تلاش دستگاه خلافت نیز برای این بود که بتواند با هم کاری و همراه ساختن امام علی­(ع) مشروعیت دینی را با مقبولیت سیاسی و عرفی به دست آمده از طریق جریان سقیفه هم دوش و تکمیل کند، که موفق نشد و سرانجام امام علی­(ع) با انگشت نهادن بر عدم مشروعیت دینی خلفاء، مقبولیت عرفی سیاسی پذیرفته شده ی آنان از سوی مردم را برای حفظ اسلام و وحدت امت اسلامی پذیرفت و با خلفاء به تعامل و مشاوره ی سیاسی، نظامی، علمی و قضائی و ... پرداخت.

 

تعامل علی­(ع) با خلیفة اول

 

الف- مشاوره­ سیاسی:

 

عده ای از فرصت طلبان پس از درگذشت پیامبر­(ص) در پی بازگشت به آیین پدران خود شدند؛ از روزهای اول پذیرش اسلام نیز آنان متزلزل بودند. خلیفه ی اول برای سرکوبی آنان به حمایت های کبار صحابه از جمله علی­(ع) و بنی هاشم نیاز مبرم داشت؛ زیرا اگر علی­(ع) در این راستا به حمایت از خلیفه بر می خواست، بسیاری از مشکلات به سرعت قابل حل بود؛ چون علی­(ع) صرف نظر از شخصیت و اعتبار و جایگاه خاص در جامعه، در رأس طایفه ای بزرگ و معتبری چون بنی هاشم قرار داشت و اکثراً از وی تبعیت و حمایت می کردند.

 

بسیاری از یاران امام علی­(ع) از بزرگان صحابه بودند و در جامعه از مقبولیت و جایگاه خاصی برخوردار بودند. کسانی مثل عمار یاسر، مقداد، ابوذر غفاری، سلمان و ... نمونه های از آن ها هستند. در صورت حمایت علی­(ع) از خلیفه، طبیعتاً خیل عظیمی از این دسته به همراه قبایل و طوایف خود، می توانستند اهرم و قدرت قابل توجهی برای خلیفه به شمار آیند.

 

البته پس از حضور محتاطانه ی امام علی­(ع) در صحنه، پیروان و شیعیان حضرت نیز تا آنجا که حمایت از اسلام را با ورود محتاطانه ی علی­(ع) به صحنه واجب دانستند به میدان فعالیت آمده و در نابودی مرتدان نقش بسزایی ایفا کردند. چنانکه مؤلف تارخ الرّدة از حذیفة بن یمان و عدی بن حاتم طائی (از یاران علی­(ع)) که می کوشیدند از ارتداد قبایل خویش جلوگیری کنند، نام برده است.[30]

 

دیگر یاران علی (ع)، از جمله: عبدالله بن مسعود، طلحه و زبیر نیز از کسانی بودند که از سوی خلیفه ی اول بر دروازه های مدینه گماشته شده تا به دفاع از شهر در مقابل تهاجم قبایل مرتدین بپردازند؛ و هنگامی که مدینه شبانه از سوی مرتدین مورد هجوم قرار گرفت، آنان جوانمردانه به دفاع از مدینه پرداختند.[31]

 

از همه مهم تر پیشنهاد خیرخواهانه امام علی­(ع) به خلیفه است زمانی که وی جهت نبرد با مرتدان مسلح، سوار بر اسب در ذوالقصه (محلی است واقع در یک میلی مدینه) موضع گرفته بود، علی(ع) او را از این تصمیم جدی منصرف ساخت و گفت اگر خلیفه خود به جنگ آنان رفته، و از منطقه خارج گردد، نظم و انضباط هرگز در قلمرو جامعه اسلامی باز نخواهد گشت. ابوبکر نصیحت و پیشنهاد حضرت را پذیرفت و خالد بن ولید را به نبرد با اهل ردّه فرستاد.[32]

 

ب ـ مشاورهی نظامی

بیش از یک سال از دوران خلافت ابوبکر در نبرد با مرتدین، پیامبران دروغین[33] و مانعین زکات[34] سپری شد. ابوبکر پس از ختم غائله ی رده که یک سال بیشتر زنده نماند، نتوانست به فتوحات همانند دوران پس ازخود، دست یابد تنها لشکر کشی وی در مصاف با رومیان در شام و سوریه خلاصه گردید.

 

البته خلیفه به خوبی از تجربه و مهارت جنگی، فداکاری و شجاعت های علی­(ع) آگاه بود و می دانست که نقش سرنوشت ساز علی­(ع) در نبرد با کفار از او یک مرد جنگی تمام عیار و بلامنازع ساخته است، نمی شود از نقش مؤثر او غافل بود. و از طرفی عدم شرکت او در جنگها و فتوحات و انزوای وی، می توانست در جامعه سؤال برانگیز باشد که: «چرا علی­(ع) با کفار مثل روم، بی تفاوت ویا منزوی است؟» قطعاً برای همه روشن بود که ترس او از مرگ[35] ویا سستی و کاهلی از جهاد، عامل این مسأله نبوده است؛ پس چه چیزی می تواند پیکار گر و قهرمان صحنه های نبرد را این گونه به انزوا کشانیده باشد؟! این پرسشی بود که برای جامعه ی آن روز، می توانست مطرح باشد.

 

بدین خاطر خلیفه و یارانش تلاش داشتند با ورود و شرکت دادن علی (ع) در جنگ و فتوحات، از یک طرف میدانی برای طرح چنین ابهامی فراهم نساخته و از طرف دیگر، با ورود علی (ع) به عرصهی جنگ و فتوحات، اعتبار و مشروعیت چنین اقدامی را در اذهان بسیاری از هواخواهان، به ویژه بنی هاشم مستحکم نماید.

 

علی­(ع) که نمی خواست با حضور و شرکت مستقیم خود در جنگ ها و فتوحات، مهر تأیید بر سیاست های خلیفه بزند ولی بخاطر سرنوشت جامعهی اسلامی، ترجیح می دهد موضع مشاورانه اتخاذ نماید.

 

فتوحات و گسترش اسلام در سرزمین های دیگر، خواست و مطلوب هر مسلمان است و علی (ع) در این نبردها و فتوحات شخصاً حضور پیدا نکرد و تنها به مشاوره و کمک فکری در این خصوص پرداخت.

 

قزوینی می گویند: «به حل و عقد احکام شریعت و حل مشکلات و بیان معضلات جامعه برای حفظ شریعت اسلام در مدینه پرداخت».[36]

 

طبق گزارش های که در تاریخ موجود است پس از درگذشت پیامبر (ص) و پس از آنکه فضای سیاسی مدینه، که دچار بحران شده بود، به آرامش گرایید و ابوبکر زمام امور را به دست گرفت، خلیفه در اجرای فرمان پیامبر (ص) در نبرد با رومیان کاملاً دو دل بود. با گروهی از صحابه مشورت کرد و هر کدام نظری دادند که او را قانع نکرد. سرانجام با علی (ع) به مشورت پرداخت و آن حضرت او را بر اجرای دستور پیامبر (ص) تشویق کرد و افزود که اگر با رومیان نبرد کند پیروز خواهد شد. خلیفه از تشویق امام خرسند شد.[37] و سپس رو به مردم کرد و گفت: «ای مسلمانان! این علی وارث علم پیامبر است هرکه در راستی او شک کند، منافق است. سخن او، مرا در جهاد جنگ با روم تحریص و تشویق کرد و دل مرا بسیار شاد ساخت.»[38]

 

در این نبرد جانانه سپاه اسلام با تلاش ها و فداکاری های فراوان که تعداد از یاران علی (ع) نیز در آن حضور داشتند به پیروزی بزرگ دست یافت.

 

ج ـ همکاری علمی

مناظره با دانشمندان یهود

پس از درگذشت پیامبر (ص) و روی کار آمدن ابوبکر بعنوان خلیفه، گروههایی از دانشمدان یهود و نصارا برای تضعیف روحیه ی مسلمانان به مرکز اسلام روی می آوردند و سؤال های علمی خود را ازخلیفه مطرح می کردند.

 

از جمله، گروهی از احبار یهود وارد مدینه شدند و به خلیفه گفتند: در تورات چنین می خوانیم که جانشینان پیامبران، دانشمندترین امت آنهاهستند. اکنون که شما خلیفه­ی پیامبر خود هستید پاسخ دهید که خدا در کجاست آیا در آسمان هاست یا در زمین؟

 

ابوبکر پاسخی گفت که آن گروه را قانع نساخت؛ او برای خدا مکانی در عرش قایل شد که با انتقاد دانشمندان یهودی رو برو گردید و گفت: در این صورت باید زمین خالی ازخدا باشد! در این لحظه ای حساس علی (ع) به داد اسلام رسید و آبروی جامعه­ی اسلامی را حفظ کرد و فرمود: «مکان ها را خداوند آفرید و او بالاتر از آن است که مکان ها بتوانند او را فراگیرند. او در همه جا هست ولی هرگز با موجودی تماس و مجاورتی ندارد. او بر همه چیز احاطه­ی عملی دارد و چیزی از قلمرو تدبیر او بیرون نیست.[39]

 

امیر المؤمنان در این پاسخ عالمانه، به روشن ترین برهان، بر پیراستگی خدا از محاط بودن در مکان استدلال کرد و دانشمندان یهودی را آن چنان غرق در تعجب نمود که بی­اختیار به حقانیت گفتار علی­(ع) و شایستگی او برای خلافت اعتراف کرد.

 

نقل است که شخصی یهودی واردمدینه شد وسراغ رهبر مسلمین را گرفت، مردم وی را نزد ابوبکر آوردند. رو به خلیفه کرد و گفت: من چند سؤال از تو دارم که پاسخ آن را جز پیامبر یا وصی او نمی داند. آنگاه سه سؤال مطرح نمود: 1 ـ آن چیست که خدا ندارد؟. 2 ـ آن چیست که در بارگاه خداوند نیست؟. 3 ـ آن چیست که خدا نمی داند؟. ابوبکر که پاسخی نداشت گفت: این سؤال ها را دشمنان و منکران خدا مطرح می کنند، آنگاه تصمیم به شکنجه­ی وی گرفت. ابن عباس که در جلسه حضور داشت اعتراض کرد و گفت: «شما با این مرد عادلانه برخورد نکردید. یا پاسخ او را بدهید و یا او را نزد علی­(ع) ببرید.»

 

ابوبکر و حاضران در جلسه نزد علی­(ع) آمده و خلیفه به امام­(ع) گفت: این یهودی سؤالاتی کفرآمیزی مطرح می کند. حضرت در پاسخ سؤالات وی چنین فرمود: «آنچه خدا نمی داند سخن شما یهودیان است که گویید: «عزیر» پسر خداست. خدا فرزندی ندارد و چنین پسری برای خود نمی شناسد. آنچه در بارگاه الهی وجود ندارد، ظلم به بندگان خویش است و آنچه خدا ندارد، شریک­است.»

 

در این هنگام یهودی شهادتین را بر لب جاری نمود و امام (ع)  را وصی پیامبر معرفی نمود. ابوبکر و مسلمانان نیز علی­(ع) را «مفرج الکرب» (برطرف کننده اندوه) نامیدند.[40]

 

د ـ همکاری قضایی

امام علی(ع) در دوران خلافت خلیفة اول درباره­ی مسائل قضایی نیز کوتاهی نکرد و به یاری اسلام شتافت که در اینجا به نمونه­ای اشاره می­شود:

 

نقل شده است که: در زمان خلافت ابوبکر مردی را به اتهام شرب خمر، نزد وی بردند. مرد به گناه خویش اقرار کرد و گفت: «در جایی زندگی می کنم که نوشیدن خمر و خوردن مردار را حلال می شمرند و اگر می دانستم حرام است، نمی نوشیدم.» خلیفه از عمر بن خطاب درباره ی حکم او پرسید، عمر گفت: «مشکلی است که جز ابوالحسن کسی آن را حل نتواند کرد.» آنگاه هر سه روانه خانهی امام­(ع) شدند.

 

امام فرمود: «کسی را همراهش بفرستید، تا او را به مهاجران و انصار نشان دهد و معلوم شود که آیا کسی آیه­ای تحریم شراب را برای او خوانده است یا نه.» آنان چنین کردند و چون کسی از مهاجران و انصار به خواندن آیه ی تحریم شراب بر او شهادت نداد، رهایش کردند.[41]

 

 

 

علی­(ع) در دوران خلیفه­ی دوم

 

گسترش آیین اسلام و حفظ کیان جامعه­ی اسلامی، از اهداف بزرگ و بلند امام علی­(ع) بود. وی خود را وصی بر حق و منصوص پیامبر اکرم (ص) می دانست و در عین حال که می دید حق مسلم شان به یغما رفته و کرسی خلافت غصب شده است، هرگاه گرهی در کار خلافت به وجود می آمد حضرت با فکر و نظر بلند خود، آن را  می­گشود و همانند دوران خلیفهی اول، در دوران خلیفه­ی دوم نیز مشاور و گره گشایی بسیاری از معضلات نظامی، سیاسی، علمی، قضایی،  اقتصادی و ... بود.

 

الف ـ همکاری نظامی

جنگ ها و فتوحات در دوران خلیفه دوم، دامنه­ی گسترده تری داشت، نقش علی­(ع) نسبت به دوران خلیفه اول در این خصوص ملموس تر بود. با توجه به دلاوریها و تجربیات جنگی علی (ع)، خلیفه دوم نمی­توانست از راهنمایی­ها و همکاری­های او غافل بماند. او می­دانست که علی(ع) بطور مستقیم حاضر به همکاری و شرکت در جنگ ها نیست ولی برای استفاده از مشورت­ها و همکاری­های فکری او  در تلاش بود. و  حضرت نیز از آن جا که نسبت به سرنوشت مسلمانان و اسلام نمی توانست بی­تفاوت باشد، تنها در قالب مشورت و ارائهی نظرات خویش او را یاری می­کرد. که به مواردی از مشورت­ها و همکاری­های فکری حضرت با خلیفة دوم اشاره می­شود:

 

1 ـ نبرد جسر

 

در این نبرد مسلمانان به شکست مواجه شدند. خلیفه دوم مسلمانان را فراخواند و آنان را به جهاد ترغیب نموده و با اصحاب از جمله، علی­(ع) به مشورت پرداخت که: «آیا خود به کمک سپاه رفته؛ یا کسی را بفرستد؟» علی­(ع) نظر داد که خلیفه خود به نبرد نرود[42].

 

 

 

2 ـ جنگ با رومیان

در زمان روبرو شدن سپاه اسلام با سپاه هراکیلوس (قیصر روم) ابو عبیده، طی نامه­ای از خلیفه کسب تکلیف و تقاضای نیروی امداد کرد.  خلیفة دوم در میان بزرگان صحابه، به مشورت نشست و از علی­(ع) در این مورد نظر خواست. علی­(ع) به خلیفه گفت که: به ابو عبیده (فرمانده سپاه) اعلام بدارد که مقاومت کند که پیروزی نصیب مسلمانان خواهد شد[43].

 

3 ـ نبرد بیت  المقدس

در جنگ و فتح بیت المقدس نیز خلیفة دوم، با اصحاب از جمله، امام علی(ع)  به مشورت پرداخت. از شنیدن سخنان علی­(ع) و مشورت با او شاد شد و به اصحاب گفت: «من جز به مشورت و سخن علی رفتار نخواهم کرد و او را در مشورت می ستایم و پیشانیش را سفید می بینم»[44].

 

4- جنگ خراسان

 

در مورد جنگ خراسان امام علی خصایص و ویژگی­ها و امتیازات یک یک شهرهای خراسان را برشمرد و خلیفه دوم را به فتح آنجا تشویق کرد[45].

 

نقش پیروان علی(ع) در جنگ ها

 

نقش مؤثر یاران و پیروان علی­(ع) در نبردهای عصر خلیفه­ی دوم، برجستگی خاصی دارد. پیروزی اسلام در فتح سرزمین های مجاور، مرهون تلاش هایی بی وقفه و فرماندهان دلیر یاران آن حضرت بود. البته حضور مستقیم یاران علی (ع) درنبردهای فاتحانه بدون اجازه­ی پیشوا و رهبرشان نبوده چنانکه سلمان فارسی از سوی خلیفه به حکومت مدائن گماشته می شود، او نمی پذیرد و تا اینکه علی (ع) به او اجازه می دهد.[46]

 

مالک اشتر در جنگ قادسیه حضور داشت.[47] «آمد» و «نصیبین» به دست او فتح گردید.[48]  حذیفة بن یمان، در جنگ نهاوند جزو فرماندهان سپاه بود.[49] و به روایت دینوری پس از نعمان بن مقرن، فرماندهی سپاه اسلام را به عهده گرفت.[50]  عمّار یاسر در فتح مصر، فرماندهی سواره نظام را به عهده داشت.[51] او در فتح دیار بکر نیز به اتفاق مقداد ابن اسود حضور پیدا کرد.[52]  هاشم بن عتبه مرقال برادرزاده سعد بن ابی وقاص و از یاران باوفا و فداکار علی­(ع) بود. وی به فرماندهی سپاه پنج هزار نفره در عصر خلیفه­ی دوم منصوب شد و در فتح بیت المقدس نیز حضور داشت.[53] در فتح آذربایجان در رأس گروهی از سپاهیان قرار داشت.[54] جریر ابن عبد الله بجلی در جنگ قادسیه، جزو فرماندهان سپاه بوده و در جلولاء نیز حضور داشت. در حمله به عراق و حیره، فرماندهی سپاه به عهدة او قرار داشت[55].

 

البته حضور یاران علی(ع) در جنگ های زمان خلفاء به معنای تأیید خلافت و حکومت نبوده بلکه به خاطر علاقه­ی آنان برای گسترش و توسعه اسلام در خارج از مرزهای کشور­ی اسلامی بوده است.

 

یاران علی­(ع) و حکومت

حضور برخی یاران علی­(ع) در صحنه­ی سیاسی و امور حکومتی در جهت حفظ وحدت، به اجازة رهبرشان امام علی(ع)  فعالانه بوده است.   چنانکه سلمان فارسی پس از فتح مدائن توسط سعد بن ابی وقاص، از طرف خلیفه به ولایت و حکومت مدائن منصوب گردید.[56] عمار یاسر را خلیفه به ولایت کوفه گماشت.[57]

 

 

 

حضور علی(ع) در حکومت

وحدت امت اسلامی برای علی (ع) آن چنان مهم بود که خلیفه­ی دوم هنگامی که می خواهد مدینه را به مقصد رسیدگی به امور مهم مسلمانان ترک گوید، علی­(ع) را جانشین خود در مدینه قرار می دهد و مردم را ملزم به پیروی  و اطاعت از وی می کند؛ با اینکه علی­(ع) حق شان را غصب شده می بیند ولی آنچه مربوط به وحدت و سرنوشت امت اسلامی می گردد، نسبت بدان کوتاهی نمی ورزد. بنابراین علی (ع) در طول خلافت عمر بن خطاب سه بار به جانشینی وی در مدینه و ادارهی این شهر منصوب شده است:

 

1 ـ یکی از مواردی که خلیفه علی (ع) را بطور رسمی در مدینه جانشین خود نمود، هنگامی بود که تصمیم به حرکت به سوی شام گرفت.[58] خلیفه در این زمان در میان لشکریان مدینه به قرائت خطبه ای پرداخت و پس از حمد خدا گفت: «ایها الناس إنی خارج الی الشام للامر الذی قد علمتم، ولو لا أنی اخاف علی المسلمین لما خرجت، و هذا علی بن ابی طالب رضی الله عنه بالمدینه، فانظروا آن حزبکم امر علیکم به و احتکموا الیه فی امورکم و­اسمعوا له و اطیعوا، أفهمتم ما امرتکم به؟ فقالوا: نعم سمعاً و طاعة.­»[59]

 

ای مردم! من به سوی شام می روم و اگر ترس از تهدید و خطر برای مسلمانان نبود هرگز از مدینه  خارج نمی شدم. این علی بن ابیطالب در مدینه است به سوی او نظر کنید. و من امر شما را به او می سپارم و او حاکم در میان شما است حرف او را بشنوید و از او اطاعت کنید. آیا دانستید آن چه را به شما گفتم؟! مردم همه گفتند: بله شنیدیم و اطاعت می کنیم.

 

2 ـ مورد دیگر زمانی اتفاق افتاد که خلیفه پس از مشورت با علی (ع) در خصوص اعزام لشکریان برای کمک به سپاه مسلمانان در نبردهای قادسیه و جسر، تصمیم به رفتن گرفت. لذا علی (ع) را در مدینه جانشین خود ساخت.[60]

 

3 ـ مورد دیگر این است که خلیفه پس از مشورت با علی­(ع) تصمیم می­گ گیرد، خود به بیت المقدس برود، تا شرط صلح اهالی این شهر را که جز با آمدن خلیفه به بیت المقدس صورت نمی گیرد، بر قرار سازد.در این زمان، خلیفه امام علی (ع) را در مدینه جانشین خود ساخت و سپس جهت سفر به فلسطین عازم گشت.[61]

 

آنچه تاکنون در مورد حضور موقت علی (ع) در حکومت ملاحظه گردید طبق منابع معتبر اهل سنت بود. برخی مورخان شیعه مثل شریف رضی نیز مسأله­ی حضور موقت علی (ع) را در حکومت به نحوی ذکر نموده است: «هنگامی که خلیفه به سوی شام می رفت، عباس نیز همراه او بود خلیفه به عباس گفت: شاید تو گمان می کنی نسبت به این امر از من محق تر هستی؟ عباس نیز پاسخ داد: محق تر از من و تو کسی است که در مدینه جانشین تو شده است، همان که ما را با شمشیر زد تا به اسلام گرویدیم یعنی علی بن ابی طالب.[62]»

 

ب ـ مشاورهی سیاسی

خلیفهی دوم در امور سیاسی نیز به ارشادات علی (ع) نیاز داشت. ژرف نگری و خیراندیشی علی­(ع) در امورات مختلف از جمله مشورت های سیاسی، موجب تقویت و استحکام جامعه اسلامی می گردید.

 

1-  نقل شده است که برخی دانشمدان اظهار می کرده که: عجم یعنی اهل شهرهای همدان، ری، اصفهان، نهاوند و ... به شهرهای یکدیگر نامه فرستاده است که پیامبر (ص) از دنیا رفت. پس از او ابوبکر که حاکم آنان بود نیز هلاک شد. بعد از او، عمر که عمر طولانی خواهد داشت شهرهای شما را مورد تجاوز قرار می دهد. لشکریان عمر را از شهرهای تان بیرون برانید و با آنان به نبرد برخیزید.

 

عمر، پس از شنیدن این خبر هراسان به مسجد پیامبر­(ص) آمد. گروهی از مهاجر و انصار به مشورت پرداخت. هر یک به گونه ای حرف زدند که خلیفه قانع نگردید. سرانجام علی (ع) فرمود: «من چنین رأی می دهم که مردمان شام، یمن، مکه و مدینه را از جایش حرکت ندهی و به مردم بصره هم بنویسی که سه گروه شوند گروهی از آنان برای نگهبانی از زنان و فرزندان خود در بصره بمانندو گروهی دیگر بر سر اهل ذمّه باشند تا عهد شکنی نکنند و گروهی دیگر به کمک برادران خویش روند. عمر گفت: آری رأی درست و صواب همین است . من دوست دارم پیرو این رأی بمانم، پشت سر هم فرمایشات علی (ع) را بر زبان جاری می کرد و با شگفت آن سخنان (حکیمانه) را ردیف می­نمود.[63]

 

2- خلیفه پس از فتح مدائن در ربیع الاول، سال شانزدهم هجرت، تصمیم به ثبت تاریخ گرفت سرانجام خلیفه نظر امام علی(ع) را پذیرفت و تاریخ را از هجرت پیامبر(ص) مقرر کرد[64].

 

ج ـ مشاورهی اقتصادی

بدون شک درایت و بینش علی (ع) از تمام اصحاب پیامبر­(ص) بیشتر بوده است. از این رو خلفا در موارد متعددی که دچار مشکل می شدند به حضرت رجوع و راه حل نهایی را از او می خواستند. از آن جمله معضلات اقتصادی و اراضی حکومت و جامعه بود که خلیفه با مراجعه­ی به علی­((ع)، و مشاوره با وی، به حقیقت رهنمون می شد.

 

1 ـ میزان دریافت از بیت المال: فردی که در جامعه مسئولیت رهبری را به عهده می­گیرد برای او حقوقی را در نظر می گیرند که صرف تأمین زندگی وی گردد.

 

عمر در عصر خلافت با صحابه از جمله امام علی(ع) در این موضوع به مشورت پرداخت. سرانجام دیدگاه حضرت را که: «به میزانی که زندگی خود و خانواده­ات تأمین گردد از بیت المال بردار. عمر نظر حضرت را پذیرفت.[65]

 

2 ـ مصرف جواهر کعبه: عمر می خواست جواهرات کعبه را به مصرف سپاه اسلام برساند. امام(ع) فرمود: چون پیامبر (ص) به آنهادست نزده است تو نیز به آن دست نزن! عمر سخن حضرت را پذیرفت و شعار «لو لاک لافتضحنا» سر داد.[66]

 

3- تقسیم سرزمین­های عراقق: خلیفه دوم در مورد سرزمین­های حاصلخیز اطراف کوفه که به دست مسلمین قرا رگرفته بود نظر علی(ع) را جویا شد حضرت به او فرمود: «اگر زمین­ها را بین ما نسل کنونی مسلمین تقسیم کنی برا ی مسلمانان آینده سودی ندارد ولی اگر در دست صاحبان آنها باقی گذاری تا در آن کار کنند و به دولت اسلامی مالیات بپردازند برای هر دو نسل کنونی و آینده مفید خواهد بود». خلیفه دوم با جمله «این نظر بسیار خوبی است» موافقت خود را اعلان نمود[67].

 

د ـ علی­(ع) و امور دیوانی

علی(ع) در این دوران در پاره­ی امور دیوانی به ارائه راهنمائیها و پاسخگویی به معضلات مورد ابتلای خلیفه هم می­پرداخته است که نمونه­ای شان ذکر می­شود:

 

1 ـ زنی دیوانه را زنا کرده بود، نزد عمر آوردند. وی  پس از مشورت با مردم، دستور داد او را رجم کنند. امام (ع) پس از آگاهی از این حادثه دستور داد، زن را بر گردانند  و خود نزد عمر آمد و فرمود: « آیا نمی دانی که قلم تکلیف از سه طایفه برداشته شده است؟ از مجنون تا بهبود یابد از خوابیده تا بیدار شود و از کودک تا بالغ گردد!» عمر در حالی که تکبیر می گفت، دستور داد زن را باز گردانند وحدی بر او جاری نسازند.[68]

 

2 ـ نقل شده است که زنی را که در حال عده ازدواج کرده بود، نزد عمر آوردند. او مهر زن را ستاند و به بیت المال سپرد و دستور داد زن و مرد برای همیشه از یکدیگر جدا شوند و به کیفر رسند. امام (ع) این قضاوت را نادرست خواند و فرمان داد از یکدیگر جدا شوند و زن عده ی اول را کامل کند و سپس عده ی دیگری برای ازدواج دوم بگیرد و شوهر دوم را به دلیل نزدیکی با زن به پرداخت مهر المثل مکلف نمود.[69]

 

3- عمر شارب الخمر را با چهل ضربه شلاق حد می­زد تا این که شراب خواری رواج یافت با اصحاب پیامبر(ص) در این زمینه مشورت نمود علی(ع) نظر داد که شراب خوار را 80 ضربه شلاق بزنند و چنین استدلال کرد: «شخص شراب خوار مست شده و عقل خود را از دست می­دهد و در این هنگام هذیان گو خواهد شد و به تهمت زدن به دیگران خواهد پرداخت. پس مجازات او به میزان مجازات افترا خواهد بود». خلیفه دوم نظر امام(ع) را پذیرفت و از آن به بعد، حد شارب الخمر به میزان 80 ضربه معین گردید[70].

 

هـ ـ علی(ع) مرجع علمی

 

گسترش اسلام پس از پیامبر (ص) و گذشت زمان، باعث شد مسلمانان با برخی پدیده های تازه رو برگردند که حکم آن ها در قرآن و روایات پیامبر (ص) وجود نداشت. مسلمانان در حل چنین مسایل با مشکلاتی مواجه شدند. برخی از اصحاب دربرخورد با این گونه موارد به جای تمسک به قرآن و روایات به ظن و گمان و یا به رأی خود عمل می کردند. علی­(ع) که اعلم امت اسلام و دروازهی شهر علم پیامبر­(ص) بود.[71] خلفاء از جمله عمر که عاجز ازحل پدیده های تازه می شد، به کمک آنان میشتافت و حکم الهی را بیان می کرد. تا آن جا که شعار « لو لاعلی لهلک عمر­»[72] شنیده شد. تاریخ بسیاری از همیاری های امام علی (ع) را در این مورد بیان نموده، و از زبان معاویه نیز آمده است که عمر هرگاه مشکلی برایش پیش می آمد نزد علی (ع) می رفت .[73] و حضرت نیز عالمانه پاسخ می­داد.

 

البته خلفاء از پرسیدن احکام شرعی ازامام (ع) ابائی نداشتند تا آن جا که گاهی در حضور مردم از امام (ع) سؤال می کردند و پاسخ می گرفتند و حتی دربرخی موارد، مورد سرزنش اطرافیان قرارمی گرفتند. مثلا دونفر از خلیفه ی دوم در مورد طلاق سؤال نمودند، عمر به عقب نگاه کردو پرسید: « ای علی !نظر شما در این مورد چیست؟ » امام (ع) با دو انگشت خود اشاره کرد و به این وسیله پاسخ داد. عمر جواب امام (ع) را به پرسشگران رسانید. آنها به عنوان اعتراض گفتند: « ما از تو سوال می کنیم، آن گاه تو از دیگری می پرسی؟» عمر گفت: آیا این شخص جواب دهنده را می شناسید؟ وی علی بن ابیطالب (ع) است و من از پیامبر (ص) شنیدم که ایمان علی (ع) از وزن آسمان ها و زمین سنگین­تر­است.[74]

 

گروهی از علمای یهود در زمان عمر به مدینه آمده و گفتند: « ما سؤال هایی داریم که اگر جواب ما را دادی معلوم می شود که اسلام حق است و محمد (ص) پیامبر خداست و گرنه معلوم می شود که اسلام باطل است» قفل آسمان ها چیست؟ کلید آسمان ها چیست؟ کدام قبر صاحب خود را با خود به اطراف برد؟ کدام کس قوم خود را ترسانید ولی از جن و انس نبود؟ و چند سوال دیگر عمر که پاسخی نداشت سر به زیر انداخت و گفت: « بر عمر عیب نیست که از وی سئوالی بشود و چون پاسخ آن را نداند، بگوید که نمی دانم .» علمای یهود حرکت کرده و گفتند « معلوم شد که اسلام باطل است.» سلمان که شاهد جریان بود نزد علی (ع)  آمد و با شعار «أغث الاسلام» از حضرت کمک خواست. علی (ع) لباس پیامبر (ص) را به تن نمود و به مسجد آمد چون نظر عمر به امام (ع) افتاد، بلند شده و گفت: « هرگاه مشکلی پیش آید نزد تو می آیند.» امام(ع) با علمای یهود شرط کرد اگر جواب آن ها را مطابق تورات داد، مسلمان گردند. آن ها نیز پذیرفتند. امام (ع) فرمود: « قفل آسمان ها شرک است که عمل انسان با وجود آن بالا نمی رود و قبول نمی شود و کلید آن  شهادتین است. قبری که صاحب خود را حمل می کرد، همان ماهیی است که یونس را بلعید و موجودی از غیر جن و انس که قوم خود را ترسانید، مورچه ای است که به مورچه های دیگر گفت به لانه ها وارد شوید تا سلیمان و سپاهش شما را پایمال نکند. » هر سه تن از علمای یهود ایمان آورده و علی (ع) را اعلم امت اسلامی معرفی نمودند.[75]

 

امام علی (ع) و خلیفه سوم

 

همکاری های علمی و فکری امام علی  (ع) با خلفا، تنها به دوران خلافت خلیفه اول و دوم، خلاصه نشد. حضرت که تمام سعی شان وحدت و حفظ جامعه ی نوبنیان اسلامی بود، نیازهای علمی و سیاسی اسلام و مسلمانان را در زمان خلیفه سوم نیز بر طرف می کرد و خلیفه سوم هم پیوسته از افکار و راهنماییهای امام علی (ع) بهره مند می شد. اینجا برخی از همکاری های امام علی(ع) با خلیفه سوم  بیان می­گردد.

 

الف ـ پناهگاه علمی

امام علی­(ع)، که به گسترش اسلام در جهان و تثبیت بنیان آن در  داخل کشور اسلامی می اندیشید و با آشنا ساختن مردم با معارف و احکام الهی به دفاع از اسلام نو پا می پرداخت. از این رو هرگاه خلیفه ی سوم دست نیاز به سوی امام علی (ع) دراز می کرد حضرت او را یاری می­نمود.

 

شخصی نزد عثمان آمده و از وی در مورد خریدن دو کنیز و آمیزش با هر دوی  آنهاکه با هم خواهر هستند سوال کرد. عثمان در جواب گفت: یک آیه ی قرآن ، آن را مجاز می داند در حالی که آیه ی دیگر، آن را تحریم نموده است، گر چه من دوست ندارم به چنین کاری دست زنم، اما حلال بودن آن بر حرمت آن ترجیح دارد. آن شخص از مجلس بیرون آمد و در بین راه با امام علی (ع) روبرو شد و همین مطلب را از حضرت سوال کرد و حضرت پاسخ داد: « من تو را از این کار بر حذر می دارم. اگر حکومت در دست من باشد و تو یا شخصی دیگری را بیابم که مرتکب آن شود او را مجازات خواهم کرد.»[76]

 

ظاهر آیه قرآن کریم «­حرمت علیکم امهاتکم و بناتکم ... و ان  تجمعوا بین الاختین»[77] آمیزش با دو کنیز که با هم دیگر خواهر باشند را تحریم می کند، زیرا عموم و اطلاق آیه، انسان آزاد و برده را شامل می شود. به همین جهت امام علی­(ع) سایل را از ارتکات آن بر حذر داشت. صحابه و فقها نیز بر حرمت آن تأکید می ورزیدند.[78]

 

 حال ببینیم مراد عثمان از آیه تحلیل چیست؟ زمخشری[79] معتقد است که خلیفه به آیه ی ذیل نظر داشته است. « و الذین هم فروجهم حافظون الاّ علی ازواجهم او ماملکت ایمانهم؛ [80] نماز گزاران واقعی پاک دامن هستند و جز به همسران یا کنیزان خود چشم طمع ندارند.»

 

اگر مراد خلیفه این باشد ، استدلال وی به آیه صحیح نخواهد بود، زیرا این آیه در مقام بیان حریم عفّت مؤمنین است و این که انسان مؤمن جز در مدار زوجیت یا ملک یمین با هیچ زنی نزدیکی نمی کند و این مطلب منافاتی با وجود شروط یا قیدهائی که عموم این دو را تخصیص زند، ندارد، آیه­ی 22 نساء که می فرماید « حرمت علیکم امها­تکم و بناتکم و اخواتکم و عماتکم و خالاتکم و بنا الاخ و بنات الاخت و امهاتکم اللاتی أرضعناکم و اخواتکم من­الرضاعة و امّهات نسائکم و ربائکم اللاتی فی حجور­کم.... و آن تجمعوا بین الاختین الا ما قد سلف »[81]  میتواند مخصص آیه­ی یاد شده باشد و آن گاه با کنار هم گذاشتن این دو آیه، نتیجه می گیریم که آمیزش با دو کنیز که با هم خواهر باشند، حرام ­است.

 

ب ـ امام علی­(ع) و قضاوت­های عثمان

1 ـ زنی پس از گذشت شش ماه از زمان ازدواج، وضع حمل کرد. عثمان دستور رجم او را صادر کرد. امام علی­(ع) به او فرمود: « آیا قرآن نخوانده ای ؟! » عثمان گفت که: « خوانده ام » امام علی(ع) فرمود: « آیا نشنیده ای که خداوند می فرماید که: «حمله و فصاله ثلاثون شهراً»[82] و در جائی دیگر می فرماید که: «حولین کاملین»[83] با این حساب مدت حمل می تواند شش ماه باشد » عثمان گفت: به خدا سوگند تا کنون به این حقیقت آگاه نشده بودم.[84]

 

البته برخی عالمان اهل سنت قضیه فوق را با اندکی تفاوت هم به عثمان نسبت داده اند و هم به عمربن خطاب.

 

2 ـ از جمله حقوق زن در اسلام این است که اگر مردی همسر خود را طلاق دهد و پیش از آن که عده ی زن سپری گردد مرد در گذرد، زن هم چون ورثه­ی دیگر، از شوهر خود ارث می­برد؛ زیرا تا عده ی زن سپری نشده است پیوند زنا شویی بر قرار است.

 

در زمان خلافت عثمان ، مردی دارای دو زن بود یکی از انصار و دیگری از بنی  هاشم. از قضا آ« مرد، مُرد. زن انصاری خود را طلاق گفت: و پس از مدتی در گذشت. زن انصاری نزد خلیفه رفت و گفت: هنوز عده ی من سپری نشده است و من میراث خود را می خواهم. عثمان در داوری فرو ماند و جریان ر ابه اطلاع امام علی (ع) رسانید. حضرت فرمود: اگر زن انصاری سوگند یاد کند که پس از در گذشت شوهرش سه بار قاعده نشده است می تواند از شوهر خود ارث ببرد.

 

عثمان به زن ها شمیه گفت: این داوری مربوط به پسر عمت علی است و من در این باره نظری ندارم. وی گفت: من به داوری امام علی (ع) راضی هستم. او سوگند یاد کند و ارث ببرد.[85]

 

ج ـ امام علی (ع) و ناراضیان خلیفه

امام علی (ع) با سه حاکم در سه دوره ی متفاوت رو به رو بود؛ که هر کدام موضعی مختلف و فرا خور خود را می­طلبید. در دوران خلیفه اول و دوم مردم نسبتاٌ آرام و راضی بودند.  در عصر خلیفة سوم مردم از وضعیت موجود به ستوه آمده و نتوانستند چنین وضعیت را تحمل نمایند.

 

1 ـ وساطت و میانجیگری

 

امام علی­(ع) نسبت به خلیفه و ناراضیان جامعه، نقش میانجیگری و موضع مصلحانه اتخاذ کرد. این بدان معنی نبود که اعمال خلیفه، مورد رضایت و قابل دفاع برای حضرت باشد. علی (ع) سعی می کرد تا با وساطت خود، از وقوع فتنه و آشوب در جامعه جلوگیری کند.

 

زمانی که ناراضیان مصر برای بار اول، اطراف منزل عثمان جمع شدند ، خلیفه که بارها با وساطت امام علی­(ع) از نارضایتی ناراضیان نجات یافته بود. فردی را نزد امام علی (ع) فرستاد و احتمال کشته شدن خود را به وی گوشتزد کرد و از امام علی (ع) خواست تا ضمن صحبت و تعهد نسبت به قبول خواسته های آنان از طرف وی، ناراضیان را بازگرداند. امام علی (ع) در میان ناراضیان حضور یافته و قول و تعهد خلیفه را گوشزد کرد و مردم نیز با شرط نوشتن عهد نامه ی کتبی و ارائه سه روز  مهلت به خلیفه، همان گونه که او خواسته بود، اطراف منزل خلیفه را ترک کردند.[86]

 

2 ـ فرستادن آب

هنگامی که انقلابیون خانه ی عثمان را محاصره کردند تلاش های امام علی(ع) به نتیجه ای نرسید. محاصره کنندگان با جدیّت تمام، خواستار تحویل مروان و بر کناری خلیفه شدند ولی خلیفه، مروان را تحویل نمی داد. زیرا می ترسید وی را به قتل برسانند و خود نیز حاضر به بر کناری نمی شد.

 

عثمان این بار نیز برای امام علی­(ع) پیام فرستاد که: «این قوم او را خواهند کشت؛ و آب را بر او بسته اند.» و از امام علی­(ع) تقاضای آب کرد.[87]  امام علی(ع)، مشک­هایی از آب را از طریق فرزندانش حسن و حسین (ع) برای خلیفه فرستاد. و محاصره کنندگان چون دیدند اینان فرزندان امام علی(ع) هستند ممانعتی ار بردن آب نکردند.

 

خلیفه شعری برای امام علی (ع) فرستاد که « فان کنت مأ کولا فکن انت اکلی ...» اگر بناست من خورده شوم، تو خورنده ی من باش، و گرنه مرا دریاب»[88]

 

3 ـ جلوگیری از قتل خلیفه

هنگامی که به امام علی­(ع) خبر می رسد که مردم تصمیم کشتن عثمان را گرفته اند، حضرت به فرزندان خود حسن و حسین (ع) دستور می دهد «شمشیرهای خود را بردارید  و بر در خانه عثمان بایستید و اجازه ندهید کسی به خلیفه دست یابد»[89] فرزندان امام علی (ع) به سرعت تمام خود را به خانه ی عثمان رساندند و با مهاجمان به نبرد پرداختند به حدی که سر و صورت امام حسن (ع) خونین و سر قنبر غلام امام علی (ع) به شدت مجروح گردید.[90]

 

4 ـ به خاک سپاری عثمان

هنگامی که خبر قتل خلیفه، به امام علی (ع) رسید حضرت شتابان به سوی منزل خلیفه شتافت و در این هنگام به محافظین منزل از جمله دو فرزندش حسن و حسین (ع) اعتراض کرد.

 

سرانجام با وساطت و میانجیگری امام علی(ع) و  فرستادن فرزندش حسن(ع) خواست تا اجازه دهند خلیفه دفن شود، آنان حرمت امام علی(ع) را  نگاه داشته امام علی(ع) به همراه چند تن از صحابه ، او را به خاک سپردند.[91]

 

نتیجه

 

مراد از وحدت و اتحاد امت اسلامی، همبستگی مسلمانان و پیروان مذاهب اسلامی، در برابر دشمنان مشترک است. علی­(ع) که حاکم منصوب و منصوص از طرف خداوند است از خطرات داخلی و خارجی که جامعه ی نوبنیان اسلامی را تهید می کند به خوبی آگاه است.

 

پس از درگذشت پیامبر­(ص) و در جریان سقیفه عده ای فرصت طلب، برای ایجاد اختلاف برای بیعت به درب خانه علی­(ع) آمد و حضرت دست رد به سینه آنان کوبید و بخاطر مصالح برتر و وحدت امت اسلامی سکوت کرد و در راستای وحدت اسلامی با خلفاء به تعامل و همکاری پرداخت.

 

علی­(ع) در دوران  52 ساله سکوت خویش بیشتر در تلاش بود تا وظیفهی الهی وانسانی خود را در قالب مشاوره­های نظامی، سیاسی، علمی، قضایی، اقتصادی و... برای حفظ دین و ثبات جامعه نوپای اسلامی به انجام برساند. او نمی توانست نسبت به معضلات گوناگون که دامن گیر اسلام و امت اسلامی شده بود و بقاء دین و حیات، مسلمانان را به خطر جدی انداخته بود، بی تفاوت بماند آن هم به بهانه اینکه حق شان را گرفته است.

 

البته همکاری علی (ع) با خلفاء به حدی بود که خلفا از آن به نفع خویش بهره نگرفته، مشروعیت خود را مطرح نسازند.

 

علی­(ع) در سه دوران با سه شخص متفاوت روبرو بود که هر کدام از این دوران، موضع مناسبی با خود می طلبید.

 

لذا حضرت در عصر خلیفهی سوم علاوه بر اینکه بعنوان مرجع علمی و قضایی مورد مشورت خلیفه قرار می گرفت در برابر ناراضیان خلیفه نیز ، نقش وساطت و میانجیگری را به عهده داشته است و در هنگام محاصره ی خانه ی خلیفه و بستن آب بر وی، آب به خلیفه رسانید و فرزندانش را برای حفاظت از خلیفه به درب خانه اش گماشت. مراسم خاک سپاری خلیفه را نیز علی (ع) انجام ­داد.

 

 

 

فهرست منابع

 

اصول کافی، محمدبن یعقوب کلینی، دارالتعارف، الطبعه الربعه.

 

الاحکام السلطانیه، محمد ابی یعلی الفرا، ایران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1406 ه.

 

الفتوح، خواجه احمد بن محمد بن اعثم کوفی، هند، حیدر آباد دکن، دایرة المعارف العثمانیة، الطبعة الاولی، 1388 هـ ؛ همو، بیروت دار الکتب العلمیه.

 

الارشاد، محمد بن النعمان مفید، قم ، انتشارات بصیرتی.

 

المجتبی، محمد بن الحسن بن درید ازدی بصری، هند، حیدر آباد 1362 هـ ؛ چاپ دوم.

 

النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، مجد الدین بن الاثیر، تحقیق طاهر احمد زاوی و محمود محمد طناحی، مؤسسه اسماعلیان، قم، 1364 ش.

 

السیرة النبویة، عبدالملک ابن هشام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، بیروت­، 1409 / 1989.

 

الکامل فی التاریخ ، علی بن اثیر جزری ، بیروت 1409 / 1989 همودار الفکر.

 

الطبقات الکبری ، محمد بن سعد ، بیروت دار صادر.

 

الخصایص الائمه خصائص امیر المؤمنین (ع)، شریف رضی ، تحقیق، الدکتور محمد هادی امینی ، مشهد ، مؤسسة طبع و النشر آستانة  الرضویة­ المقدسة، 1406 هـ..

 

السنن الکبری، احمد بن حسینی بیهقی، چاپ اول، دار الفکر ، بیروت 1419 ق؛

 

الغدیر، عبدالحسین امینی ، تهران، 1371 هـ ش.

 

اعیان الشیعه، سید محسن امین­، چاپ حسن امین، بیروت، 1406/1986.

 

البدؤ التاریخ ، طاهر بن مطهر مقدسی­، مکتبة الاسلامیة، 1962 م.

 

المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری ، تلخیص ، ریاض، مکتبة النصر الحدیث.

 

العبر فی خبر من عبر، شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان ذهبی­، تحقیق فؤاد سعید، کویت ، دار الکتب 1961 م.

 

الاخبار الطول، ابوحنیفه احمد بن داود دینوری، طبع بنفقة المکتبة العربیة­، نعمان الاعظمی، بغداد [بی تا]

 

الکشاف ، محمود زمخشری ، بیروت 1407 هـ

 

الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، جلال الدین سیوطی­، قم 1404 هـ..

 

الجامع الاحکام القرآن ، محمد بن احمد قرطبی ، بیروت 1405/1985.

 

التفسیر الکبیر، محمد بن عمر  فخر رازی، بیروت­، دار احیاء التراث العربی.

 

الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، یوسف بن عبدالبر قرطبی مالکی، بیروت 1328 هـ..

 

انساب الاشراف، احمد بن یحیی بن بلاذری ، حققه ، محمد باقر المحمودی ، لبنان، منشورات مؤسسه الاعلمی للمطبوعات ، 1974.

 

العبر و دیوان المبتدا و الخبر فی ایام العرب ... ، ابوزید عبدالرحمان بن محمد بن خلدون ، بیروت ، دار کتب اللبنانی ، 1956 / 1061 م.

 

الامامه و السیاسه، عبد الله بن مسلم بن قتیبه ، قم ، شریف رضی، 1363، اول.

 

العقد الفرید ، احمد بن عبدربه اندلسی،  بیروت 1409 / 1989.

 

البدایه و النهایه فی التاریخ ، ابن کثیر القرشی الدمشقی الشافعی، مصر، مطبعة السعادة­، 1351.

 

بحار الانوار ، محمد باقر مجلسی، تهران 1362.

 

بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضایح الروافض ، نصیر الدین عبد الجلیل قزوینی رازی، ترجمه ، سید جلال الدین محدث ، 1371 ش.

 

تاریخ الامم والملوک، تاریخ طبری، محمد بن جریر بن یزید طبری بیروت، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم. دار التراث.

 

تاریخ الردة، اقتبسه من الاکتفأ، کلاعی البلنسی و هذبه ، خورشید احمد فارق ، معهد الدراسات الاسلامیه ، هند، 1920.

 

تاریخ عمر بن خطاب، عبد الرحمان بن جوزی، قدم له و علق علیه، عبد الکریم الزماعی، دمشق ، احیاء علوم الدین ؛ همو بیروت ، 1405 / 1985، چ دوم.

 

تاریخ ابن خلدون ، عبد الرحمن ابن خلدون، بیروت ، 1391 / 1071.

 

تذکره الخواص، یوسف  ابن جوزی ، تهران، کتابخانه نینوا.

 

تاریخ یعقوبی ، احمد ابن یعقوب  یعقوبی ، بیروت ، دار صادر ، 1379 هـ؛ همو، ترجمه ابراهیم آیتی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1378.

 

تاریخ خلفاء ، جلال الدین سیوطی، مصر ، مطبعة السعادة، 1371.

 

تاریخ مدینه ، علی بن حسن بن عساکر ، دمشق ، مجمع اللغة العربیة­، 1398 هـ.

 

تهذیب الاحکام ، محمد بن حسن طوسی، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، چاپ اول، نشر صدوق، تهران، 1417 ق.

 

ذخایر العقبی فی مناقب ذوی القربی، احمد بن عبد الله طبری ، قاهره 1356 هـ.

 

فتوح الشام ، ازدی بصری ، صححه ، ویلیام ناسولیس ایرلندی ، طبع فی کلکته ، 1854 هـ.

 

فرهنگ معین دکتر محمد معین چاپ چهارم، 1360.

 

فرهنگ لاروس ، دکتر خلیل جرّ، ترجمه­ ی سید حمید طبیبیان­، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، تهران ،1367.

 

فروغ ولایت جعفر سبحانی ، قم ، مؤسسه امام صادق (ع) 1376 هـ ش.

 

فتوح الشام ،واقدی ، الطبعه الثانیه  بالمطبعه العثمانیه ، شیخ عثمان عبدالرزاق 1304 ق.

 

فتوح البلدان، یحیی بن جابر بلاذری ، تعلیق ، رضوان محمد رضوان ، مصر ، المطبعه المصریه بالاز هر ، الطبعه الاولی 1319/1350 هـ

 

شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید ، قم ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، 1404 هـ

 

فصلنامه مطالعات تاریخی، مرتضی عالمی ، سال اول، ش 3 ، 1368.

 

کنز العمال ، متقی هندی ، بیروت ، 1409 / 1989

 

موسوعة فقه علی بن ابی طالب (ع)، محمد رواس قلعه چی، چاپ اول ، دار النفائیس ، بیروت 1417.

 

محمد بن النعمان ، مفید، مصنفات ـ قم ـ 1413 هـ

 

مروج الذهب ، ابوالحسن علی بن الحسین مسعودی، مصر ، مطبعة البهیة المصریة­، ادارة الملتزم 1346 هـ

 

مبانی حکومت اسلامی جعفر سبحانی ترجمه و نگارش داوود الهامی، موسسه علمی و فرهنگی سید الشهدا 1370.

 

مستدرک الوسایل، میرزا حسین النوری الطبرسی، موسسه آل البیت (ع)، لاحیاء التراث ، 1407.

 

مجمع البحرین ، فخر الدین طریحی.

 

نهج البلاغه، عبده ، صبحی صالح.

 

وحدت جوامع درنهج البلاغه برگرفته از آثار آیه الله جوادی آملی ، سعید بند علی ، مرکز نشر اسراء ، چاپ اول، 1380.

 

 

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

[1]  ـ آل عمران ، 103.

 

[2]  ـ محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی ج 1،  ـ ص 405.

 

[3]  ـ دکتر محمد معین، فرهگ معین، ج 4 ـ ص 4989.

 

[4]  ـ فخر الدین طریحی، مجمع البحرین، ج 4 ـ ص 476، «صیرورة الشیین الموجودین شیئاً واحداً.»

 

[5]  ـ دکتر محمد معین، پیشین، ج 1­، ص 14.

 

[6]  ـ سعید بند علی، وحدت جوامع در نهج البلاغه برگرفته از آثار آیت الله جوادی آملی، ص 14.

 

[7]  ـ دکتر خلیل، فرهنگ لاروس، ترجمهی سید حمید طبیبیان، ج 1، ص 595.

 

[8]  ـ عبد الملک ابن هشام، السیره النبویه، ج 4، ص 28 ـ 11؛ محمد طبری، تاریخ طبری، ج 3­، ص 42 ـ 36.

 

[9]  ـ عبد الملک ابن هشام، همان­، ص 288؛ علی بن اثیر­، الکامل­، فی التاریخ ، ج 2­، ص 5­؛ محمد طبری­، تاریخ طبری، ج 3 ص 183.

 

[10]  ـ محمد ابن سعد ،الطبقات الکبری ،ج 1 ،ص 260؛ محمد باقر مجلسی ،بحار الانوار ،ج 20 ،ص 389.

 

[11]  ـ آیت الله سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ترجمه و نگارش داود الهامی، ص 130، پی نوشت.

 

[12]  ـ ابوذر، سلمان، مقداد، عمار، ابویوب انصاری، عباس عموی پیامبر(ص) فروة ا بن عمرو، ابی ابن کعب، براءابن عازب، ابوالهیثم ابن التیهان، خالدبن سعید وبریده اسلمی، خزیه ابن ثابت و...، بیعت ننمودند؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ج 4، ص247.

 

[13]  ـ جعفر سبحانی، فروغ ولایت ، ص 166.

 

[14]  ـ انفال 63.

 

[15]  ـ ابن ابی الحدید مدائنی، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 45؛ احمد بن عبد الرب اندلسی، العقد الفرید، ج 4، ص 245؛ محمد بن جریر بن یزید، تاریخ طبری، ج 3، ص 209.

 

[16]  ـ ابن شهر آشوب­، الدرجات الرفیعة، ص 77.

 

[17]  ـ یوسف بن عبد البر قرطبی مالکی، الأستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج 2 ، ص 690.

 

[18]  ـ ابن شهر آشوب، پیشین، ص 87.

 

[19]  ـ محمد طبری ، تاریخ 3­، ص 209؛  ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج 2 ، ص 45­؛ علی ابن اثیر، الکامل،  ج 2، ص 7.

 

[20]  ـ نهج البلاغه ، خطبه 5.

 

[21]  ـ نهج البلاغه، نامه 62.

 

[22]  ـ ابن ابی الحدید، پیشین، ج 1­، ص 308.

 

[23]  ـ ابن ابی الحدید، همان، ص  307؛ محمد بن نعمان مفید، مصنفات، ج 13، ص 155.

 

[24]  ـ نهج البلاغه، خ 74؛ محمدبن جریر بن یزید، پیشین ، ج 4 ، ص 228.

 

[25]  ـ ابن ابی الحدید، پیشین، ج 1 ، ص 191؛ احمد بن عبد الرب اندلسی، العقد الفرید، ج 4 ، ص 260.

 

[26]  ـ ابن ابی الحدید، همان ، ج 11 ، ص 113.

 

[27]  ـ نهج البلاغه، خطبه 157.

 

[28]  ـ در خطبه سوم نهج البلاغه، چهار مرتبه از خلیفه اول انتقاد شده است. در خطبه سوم بخش 8 ـ 6 از خلیفه دوم انتقاد شده است در خطبه 3 بخش 11 ـ 10 از خلیفه سوم انتقاد شده است.

 

[29]  ـ اینکه علی (ع) همسر خود را در شب غسل داده و دفن نموده است ناخشنودی خود و دختر پیامبر (ص) را اعلان نمود. محمد بن جریر بن یزید، پیشین، ج 3، ص 208؛ اسماعیل البخاری، صحیح بخاری، ج 3، ص 142.

 

[30]  ـ کلاعی البلنسی و هذبه، تاریخ الردة، اقتبسه من الاکتفاء، خورشید احمد فاروق، ص 17.

 

[31]  ـ همان، ص 5.

 

[32]  ـ ابن کثیر القرشی الدمشقی، البدایه و النهایه فی التاریخ، ج 6 ، ص 315.

 

[33]  ـ این عده کسانی چون مسیلمه کذاب، طلحه بن خویلد، سجاح بنت سلمی و ... بود که قبایلی چون اسد، بنی سلیم و غطفان را گرد خود فراهم ساخته بودند. احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه ابراهیم آیتی ، ج 2 ص 4.

 

[34]  ـ از این عده قبایل: کنده، حضر موت، بنی یربوع و رئیس آنان مالک بن نویره، قیس بن عاصم، حارثة بن سراقه و ... اند. کلاعی البلنسی تاریخ الردّه، ص­3­ و­10.

 

[35]  ـ علی (ع) فرمود: «و الله لو تظاهرت العرب علی قتالی ... به خدا سوگند! اگر عرب تماماً در کارزار با من روبرو شوند، به آنان پشت نمی کنم، نهج البلاغه عبده، نامه 45 ص 81..

 

[36]  ـ قزوینی رازی، بعض مثالب النواصب، ترجمه سید جلال الدین محدث، ص 310.

 

[37]  ـ ابن عساکر علی بن حسن الشافعی، تاریخ مدینه دمشق، ص 444؛  از دی بصری ، فتوح الشام، تصحیح ولیام ناسیولینس، ص 3.

 

[38]  ـ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج 1، ص 97.

 

[39]  ـ محمد مفید، الارشاد، ص 108،  الباب الثانی، فصل 58.

 

[40]  ـ محمد بن درید ازدی ، المجتبی، ص 44.

 

[41]  ـ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، ج 10، ص 108، کتاب الحدود، ح 359.

 

[42]  ـ مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 318 ـ 319.

 

[43]  ـ واقدی ، فتوح الشام ص 108.

 

[44]  ـ همان ص 148

 

[45] - ابن اعثم، الفتوح، ج 2، ص 78.

 

[46]  ـ مرتضی عاملی، فصلنامه تاریخ، س اول، ش 3، ص 378.

 

[47]  ـ دینوری، اخبار الطوال، ص 120.

 

[48]  ـ ابن اعثم، پیشین، ج 1، ص 34.

 

[49]  ـ احمد بن عثمان ذهبی، العبر فی خبر من غبر، ج 1، ص 25.

 

[50]  ـ احمد بن داوود دینوری، اخبار الطوال ص 135.

 

[51]  ـ ابن اعثم، پیشین، ج 2، ص 36.

 

[52]  ـ همان، ص59.

 

[53]  ـ واقدی، پیشین. ص 144.

 

[54]  ـ طاهر بن مطهر مقدسی، البد و التاریخ ، ج 5 ـ ص 182.

 

[55] - احمد بن یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 120.

 

[56]  ـ ابن اعثم کوفی، پیشین، ج 1، ص 286.

 

[57]  ـ طاهر بن مطهر مقدسی، پیشین، ج 5، ص 180.

 

[58]  ـ «کان سبب قدوم عمر الی الشام آن ابا عبیدة حصر بیت المقدس فطلب اهله منه آن یصالحهم علی صلح اهل مدن الشام و أن یکون المتولی للعقد عمر بن خطاب، فکتب الیه بذالک فسار عن المدینه واستخلف علیه علی بن ابی طالب.» ابن اثیر، الکامل فی التاریخ بیروت دار الفکر ، ج 2، ص 348، ذکر فتح بیت المقدس؛ عبد الرحمن ابن خلدون، تاریخ، ج 2، قسمت 2، ص 91؛ محمد طبری، ج 3، ص 480.

 

[59]  ـ احمد بن اعثم کوفی، الفتوح،  ج 1، ص 225.

 

[60]  ـ «ثم جمع وجوه اصحاب رسول الله (ص) [و اعلام العرب] . و ارسل الی علی (ع) و کان استخلفه علی المدینه فاتاه» ابن اثیر، پیشین، ج 2 ص 309 « ذکر ابتداء امر القادسیه»

 

[61]  ـ واقدی، فتوح الشام، ص 149.

 

[62]  ـ شریف رضی ، الخصائص، ص 77.

 

63- شیخ مفید، الارشاد، الباب الثانی، فصل 60.

 

64- ابن عساکر، تاریخ مدینه، دمشق، ج1، ص 36؛حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج 2، ص 14.

 

65- ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 12، ص 220؛ ابوالفرج جوزی، تاریخ عمر ابن الخطاب، ص 97.

 

66- عبدالحسین امینی، الغدیر، ج 1، ص 177؛ سید محسن امین، اعیانالشیعه، ج 1، ص 436.

 

67- احمد ابن یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 151.

 

68- محمد اوس قلعه چی، موسوعةعلیابن ابیطالب، ج 1، ص 29.

 

69- احمد بن حسین بیهقی، السنن الکبری، ج 11، ص 436.

 

70- محمد ابن ابییعلی، الفرا، الاحکام السلطانیه، ص 228.

 

71- علی متقی هندی، کنزالعمال، ج 11، ص 600 و 614؛ به ابن ابیالحدید، پیشین، ج 7، ص 218؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 3، ص 118.

 

72- عبدالحسین امینی، الغدیر، ج 3، ص 97.

 

73- همان، ص 98؛ احمد طبری، ذخائر العقبی، ص 79.

 

74- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 40، ص 119.

 

75- عبدالحسین امینی، الغدیر، ج 6، ص 154.

 

76 ـ احمد بیهقی، السنن الکبری ، ج 7 ، ص 164؛ محمد قرطبی، الجامع الاحکام القرآن، ج 5 ، ص 117؛ جلال الدین سیوطی، الدرا المنثور ج 2 ، ص 136 ، محمود زمخشری، الکشاف، ج 1 ، ص 518؛  ابن حزم­، المحلی بالاثار، ج 9 ،  ص 133­؛ فخر رازی ، التفسیر الکبیر ج 10،  ص 36 .

 

شیخ مفید، الارشاد، الباب الثانی، فصل 60.

 

77- نساء / 23.

 

78- فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج 10 ، ص 37 - 36 ؛ جلال الدین سیوطی، پیشین، ص 137؛ محمد قرطبی، پیشین، ص 117.

 

79-  محمود زمخشری، الکشاف، ج 1­، ص 518.

 

80-  مؤمنون، 5 معارج 29.

 

81-  نساء / 23.

 

82-  احقاف 15.

 

83- بقره، 233.

 

84 ـ. احمد بن حسین بیهقی ، السنن الکبری، ج 11، ص 428.

 

85 ـ میرزا حسین  نوری الطبرسی، مستدرک الوسایل، ج 17، ص 200 ، ح 21145.

 

86- محمد طبری، تاریخ، ج 3، ص 394 – 377.

 

87- بلاذری، انسابالاشراف، ج 5، ص 68 و 69.

 

88- ابن خلدون ،العبر و دیوان المبتدا و الخبر، ج 2، ص 1047.

 

89- جلال الدین سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 159؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج 6، ص 185؛  اذهبا بسیفکما حتی تقوما علی باب عثمان فلا تدعا احداً یصل الیه.

 

90- جلال الدین سیوطی، پشین ،ص 160، علی بن الحسین مسعودی ، مزوج الذهب ج 2 ص 348.

 

91ـ ابن اعثم کوفی، الفتوح ج 2 ص242 ، محمد طبری ، تاریخ طبری ، ج 3 ، ص 438 ، ذکر بعضی سیر عثمان بن عفان.

  • حقیر ...

امام علی

خلفا

وحدت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی