نظریه وحدتآفرینی دشمن مشترک
و کشورهای مسلماننشین
دکتر ابراهیم برزگر (1)
چکیده
دشمن، رقیب، مخالف و مزاحم یا تهدیدات، مخاطرات و نگرانیها یکی از ارکان هر تصمیمگیری سیاسی و تجزیه و تحلیل سیاسی را تشکیل میدهد. دگرگونی و جابجایی مصداق این دشمن مشترک در گذر ایام و تحول دوران موجبات دگرگونی در معادلات قدرت و تغییر مهرهها در صفحه شطرنج سیاست ملی، منطقه و جهان میشود. درصد بسیاری بالایی از وقت، انرژی و تفکر و عمل ما به طرحها، توطئهها و رفتار سیاسی دشمنان و رقبا اختصاص دارد. به رغم پدیدة منفی دشمن و رقابت، این پدیده تبعات مثبتی نیز دارد. از جمله آنکه دشمن مشترک برای یک ملت، گروه، حزب، یا تمدن و فرهنگ، همراهی وحدت و همدلی به دنبال میآورد. تهدیدات دشمن که متوجه همه عناصر یک کشور، حوزة تمدنی میشود موجب انسجام و تقویت همبستگی درونی و درنتیجه «وحدت» آنان میشود. بنابراین دشمن بهطور ناخواسته وحدتآفرینی میکند. هویت و ضدیت میآفریند، معنابخشی و هدفبخشی میکند و موجب تولید انرژی برای ادامه حرکت و احساس در راه بودن القاء میکند و فراموشی اختلافات در جبهة درونی تحت تأثیر دشمنی و تهدیدات بیرونی از دیگر تبعات خیر این دشمنی است. تبعات روانشناختی آن چنان مفید است که گاه با غیبت یک دشمن واقعی، استراتژیستها برای تداوم انسجام یک دشمن فرضی، خیالی میسازند و آن را به جامعه القاء میکنند. همان کاری که نظریهپردازان امریکایی برای پر کردن خلأ قدرت متعاقب فروپاشی شورویپیوسته به صور مختلف در دستور کار خود قرار دادهاند. جهان اسلام با توجه به حضور دشمنی استعمار در دو سه قرن گذشته و با توجه به پدیدههایی چون اسرائیل و اخیراً هجوم امریکا به افغانستان و عراق و اعلام آغاز جنگ صلیبی جدید از سوی بوش عملاً ازچنین موهبت دشمن مشترک بالفعل برخوردار گردیده و شایسته است نخبگان جهان اسلام این عنصر را در ضمیر ناخودآگاه مسلمانان فعال کنند تا با انسجام و وحدت و اتصال قطرهها، قدرت جدیدی شکل گیرد.