تفسیر «جوامع الجامع» و فقه مذاهب اسلامی - دکتر کریم دولتی
تفسیر «جوامع الجامع» و فقه مذاهب اسلامی - دکتر کریم دولتی
مقاله 11، دوره دوم، 3 , 4 (تابستان و پاییز 1392)، پاییز 1392، صفحه 166-184- نشریه علمی پژوهشی حبل المتین
چکیده
یکی از دانشمندان برجسته قرون پنجم و ششم هجری قمری، ابوعلی فضل بن حسن طبرسی است. طبرسی با تألیف دو تفسیر کامل بر قرآن کریم، تعمقش در این علم را نشان داده است. تفسیر جوامع الجامع که طبرسی در اواخر عمرش نگاشته است، به مباحث فقهی مذاهب اسلامی اشاراتی دارد، که مورد بررسی قرار گرفته است.
در این مقاله، ضمن بررسی تفسیر جوامع الجامع مواردی را که طبرسی به اختلافات فقهی مذاهب اسلامی اشاره میکند، استخراج نموده و با نظر فقهای سایر مذاهب سنجیده و مورد ارزیابی قرار گرفته است. در این تحقیق نشان داده شده است که وی، در یازده موضع، نظر فقهی مذاهب اهلسنت را در کنار نظر شیعه ذکر میکند که شامل نُه موضع نظر شوافع، هشت موضع نظر احناف و یک موضع نظر مالکیان میباشد، اما هیچگاه به نظر فقهی حنابله اشاره نکرده است. در چهار موضع نیز مطلبی در ارتباط با پیشوایان دو مذهب حنفی و شافعی آورده است. بیان دقیق فتاوای فقهی مذاهب اهل سنت، در کنار ذکر نظر مشهور در مذهب شیعه، گویای این است که طبرسی فقیهی مسلط بر «علم الخلاف» بوده است، هر چند نام وی بیشتر به عنوان مفسر قرآن کریم شهرت یافته است.
کلیدواژگان
تفسیر جوامع الجامع؛ طبرسی؛ فقه مذاهب اسلامی؛ تفسیر تطبیقی؛ آیات الاحکام؛ علم الخلاف
مقدمه
قبل از ورود به بحث اصلی این مقاله لازم است در ابتدا، نگاهی اجمالی بر زندگینامه طبرسی به خصوص اساتید، شاگردان و آثارش به طور ویژه مورد کنکاش قرار گیرد. آنگاه، تمام مواردی که اقوال فقهی سایر مذاهب اسلامی در کنار رأی شیعه آمده، ذکر و اقوال عالمان هر مذهب با توجه به مطلبی که در تفسیر جوامع الجامع آمده است، مطابقت داده شود.
نگاهی اجمالی بر زندگینامه طبرسی
ابوعلی فضل بن حسن طبرسی معروف به امین الاسلام طبرسی در سال 468 در مشهد مقدس دیده به جهان گشود. اصالت وی را تفرشی یا مازندرانی دانستهاند ولی قطعاً نشو و نما و تربیتش در خراسان بوده است. طبرسی عمرش را در دو شهر مشهد مقدس و سبزوار (بیهق) گذراند. هر چند وجهه برجسته و معروف علمی او ـ بخصوص با توجه به آثارش ـ قرآنی و ادبی بوده است، اما در فقه و تاریخ نیز چهرهای سرشناس محسوب میشود. وی در سال 523 به سبزوار عزیمت کرد. طبرسی حدود هشتاد سال عمر کرد و در نهایت، در روز عید قربان سال 548 در سبزوار وفات یافت، اما جسدش را به مشهد مقدس منتقل کرده و در نزدیکی حرم مطهر رضوی مدفون گردید (طهرانی، 1392ق/1972م، ص216ـ217؛ امین، 1420ق/2000م، ج13، ص64ـ65).
از جمله اساتید وی میتوان یاد کرد از: ابوعلی پسر شیخ طوسی، ابوالوفاء الرازی، سید ابوطالب الجرجانی، موفق الدین حسین بن فتح الواعظ، محمد بن الحسین القصبی الجرجانی، عبدالله بن عبدالکریم بن هوازن القشیری، عبیدالله بن محمد بن الحسین البیهقی و شیخ جعفر الدورستی. وی شاگردان متعددی نیز داشت که از آن جمله عبارتاند از: پسرش رضی الدین حسن بن فضل (صاحب مکارم الاخلاق)، سید ابوالحمد مهدی بن نزار حسینی قاینی، رشیدالدین ابوجعفر محمد بن علی بن شهرآشوب، شیخ منتجب الدین (صاحب الفهرست)، قطب راوندی، سید فضل الله راوندی، السید شرفشاه بن محمد بن زیادة الافطسی، عبدالله بن جعفر الدورستی و شاذان بن جبرئیل القمی (طهرانی، 1392ق/1972م، ص217؛ امین، 1420ق/2000م، ج13، ص65ـ66).
برخی از محققان در زندگی وی آوردهاند: وی دچار سکته شد و گمان کردند مرده است. وقتی او را دفن نمودند، نذر کرد اگر از این وضع رها شود تفسیری بنویسد. در این بین، قبرکن به یادش آمد چیزی را در قبر او جا گذاشته است. مخفیانه قبر را کنده، او را زنده مییابد (امین، 1420ق/2000م، ج13، ص67). البته مشابه این نقل، برای مولی فتح الله کاشانی نیز ذکر شده است (قمی، 1327ش، ج1، ص346؛ مدرس تبریزی، 1374ش، ج5، ص20).
آثار طبرسی
آثار قطعی طبرسی: مجمع البیان لعلوم القرآن، جوامع الجامع یا جامع الجوامع، الکاف الشاف من کتاب الکشاف، الوجیز فی التفسیر، الوافی فی تفسیر القرآن، اِعلام الوَرى باَعلام الهدى فی فضائل الأئمة(ع)، تاج الموالید، الآداب الدینیة، الخزانة المعینیة، النور المبین، الفائق، غنیة العابد و منیة الزاهد، رسالة حقائق الأمور، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل و العمدة فی أصول الدین و الفرائض و النوافل به زبان فارسی.
کتب منسوب به طبرسی: کنوز النجاح، عدة السفر و عمدة الحضر، معارج السؤال، أسرار الأئمة، مشکاة الأنوار فی الأخبار، الجواهر فی النحو و نثر اللآلی گزیدهای از فرمایشات امیرالمؤمنین(ع) به ترتیب حروف الفبا (امین، 1420ق/2000م، ج13، ص66ـ67).
از میان آثار طبرسی، دو مجموعه تفسیری مجمع البیان لعلوم القرآن (معروف به تفسیر مجمع البیان) و جوامع الجامع مشهورترین آثار وی محسوب میشوند.
طبرسی در مجمع البیان با ترکیب و ترتیبی بینظیر، به مباحث مختلف قرائت، لغت، ادبیات، نزول، تفسیر و غیر آنها اشاره میکند و بی آن که تعصب خاصی نسبت به عقیدهای بروز دهد، در صدد بیان تفسیر برمیآید و به سخن صحابه، تابعان و اندیشمندان گذشته توجه میکند. البته رویکرد کلی شیعی در این تفسیر مشخص است ولی دافعهای در پیروان سایر مذاهب اسلامی ایجاد نمیکند، به گونهای که شیخ محمود شلتوت مفتی بزرگ سابق الازهر مصر، آن را تفسیری قابل استفاده و برجسته از جمیع جهات دانسته است (ذهبی، بیتا، ج2، ص100ـ103؛ ایازی، 1386ش، ج3، ص1029ـ1032).
اما جوامع الجامع که موضوع مقاله حاضر است، به شرح و تفسیر تمام آیات قرآن پرداخته است. این تفسیر، بعد از تألیف مجمع البیان و الکاف الشاف من کتاب الکشاف توسط طبرسی نگاشته شده است. وی برخلاف مجمع البیان که کتابی است دارای فصلبندی و ابواب مشخص در بیان لغت، قرائت، اعراب و دیگر ابواب، در این تفسیر، ذیل هر آیه به بیان مجموع نکات مورد نظرش میپردازد. طبرسی در جوامع الجامع کمتر به نکات فقهی پرداخته است و در عوض، بار اصلی تفسیر با نکات ادبی است. روش ادبی وی نیز الگوی زیادی از کشاف زمخشری برگرفته است و به تعبیری میتوان آن را تلخیصی از کشاف دانست که با رویکرد شیعی انجام پذیرفته است (طبرسی، 1378ش، ج1، ص27ـ32).
مباحث فقهی مذاهب اسلامی در جوامع الجامع
وقایع یاد شده در خصوص وضعیت مذهبی زمان زندگی طبرسی در خراسان بزرگ ـ بخصوص غرب خراسان، شامل: مشهد الرضا، سبزوار و نیشابور ـ نشان میدهد هر چند وضعیت پیروان شیعه در مشهد الرضا و سبزوار به نسبت سایر مناطق بهتر بود، اما در مجموع شیعه در ضعف شدیدی قرار داشت و همین ضعف سبب میشد آنان توان آشکار کردن اعتقاداتشان از سایر مذاهب اسلامی را نداشته باشند و حتی در بسیاری از موارد، مجبور به احتیاط بودند. با این حال، تفسیر قرآن جزء معدود علومی بود که کمتر با اختلافات و نظریات گوناگون فقهی تداخل مییافت.
جوامع الجامع با این که تفسیری شیعی و مختصر میباشد، در یازده موضع به نظر فقهی سایر مذاهب میپردازد. اینک، مواضع یاد شده ذکر و با توجه به نظر علمای مذاهب مختلف اسلامی ـ متناسب با آنچه طبرسی از مذاهب ذکر میکند ـ به اختصار بررسی میشود.
1ـ سوره بقره: آیه 196
وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَکُمْ حَتَّى یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْیَةٌ مِنْ صِیامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُکٍ فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ فِی الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْکَ عَشَرَةٌ کامِلَةٌ ذلِکَ لِمَنْ لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حاضِرِی الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ.
وی در خلال تفسیر این آیه میآورد:
«فَإِذا أَمِنْتُمْ الإحصار یعنى فإذا لم تحصروا و کنتم فى حال أمن و سعة فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ ـ و تمتّعه بالعمرة إلى وقت الحجّ هو أنّه إذا أحلّ من عمرته انتفع باستباحة ما کان محرّما علیه إلى أن یحرم بالحجّ ـ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ، هو هدى المتعة و هو واجب بالإجماع على خلاف فی أنّه نسک أو جبران: فعندنا و عند أبى حنیفة أنّه نسک یأکل منه، و عند الشّافعیّ هو جبران جار مجرى الجنایات و لا یأکل منه.» (طبرسی، 1378ش، ج1، ص110)
نظر شیعه:
امام صادق(ع) فرموده است: یک سوم از قربانی را بخور؛ یک سوم از آن را هدیه کن؛ یک سوم آن را صدقه بده (مجلسی، 1406ق، ج5، ص183).
خوردن و خورانیدن از گوشت قربانی، در نظر عالمان شیعه تجویز شده است (برای نمونه: راوندی، 1405ق، ج1، ص295).
نظر احناف:
تأکید بر نسک بودن قربانی و جواز خوردن از گوشت قربانی با اختلاف مختصر در برخی از تعابیر، توسط عالمان حنفی مذهب وجود دارد (برای نمونه: سرخسی، 1421ق/2000م، ج4، ص26،156،158؛ مرغینانی، بیتا، ج1، ص150).
نظر شوافع:
در مقابل شیعه و احناف، نظر عالمان شافعی درباره قربانی، منع از خوردن از آن است (برای نمونه: شافعی، 1400ق/1980م، ج2، ص246،248؛ شیرازی، التنبیه فی الفقه الشافعی، ص81؛).
2ـ سوره بقره: آیه 228
وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ وَ لا یَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ یَکْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِی أَرْحامِهِنَّ إِنْ کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذلِکَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ.
وی در خلال تفسیر این آیه میآورد:
«و المراد بالقروء، الأطهار عندنا و عند الشّافعیّ، و ذهب أبو حنیفة إلى أنّها ثلاث حیض. و هی جمع قُرء أو قَرء.» (طبرسی، 1378ش، ج1، ص124ـ125)
نظر شیعه:
عالمان شیعه، «قرء» را پاکی از عادت ماهانه معنا کردهاند (برای نمونه: مفید، 1413ق، ص43؛ طوسی، 1387ق، ج5، ص239).
نظر شوافع:
عالمان شافعی نیز قائل به نظر شیعه هستند (جوینی، 1428ق/2007م، ج15، ص144). شافعی روایتی را از پیامبر اعظم اسلام(ص) نقل میکند که به ابن عمر فرمود: همسرت را در پاکی و بدون همبستری طلاق بده، زیرا این همان عدهای است که خدا دستور داده است زن، در آن طلاق داده شود. آن گاه شافعی نتیجه گرفته است که آن حضرت، امر کرده است سه دوره پاکی فرا رسد و به این ترتیب، حیض فاصله بین پاکیهاست (شافعی، 1400ق/1980م، ج5، ص107).
نظر احناف:
فقهای حنفی بر خلاف شیعه و شوافع، «قرء» را دوره عادت ماهانه بانوان میدانند، نه پاکی از آن (برای نمونه: سرخسی، 1421ق/2000م، ج3، ص148،153 و ج6، ص13؛ مرغینانی، بیتا، ج2، ص274).
3ـ سوره نساء: آیه 23
حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ وَ عَمَّاتُکُمْ وَ خالاتُکُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ وَ أُمَّهاتُکُمُ اللاَّتِی أَرْضَعْنَکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ وَ أُمَّهاتُ نِسائِکُمْ وَ رَبائِبُکُمُ اللاَّتِی فِی حُجُورِکُمْ مِنْ نِسائِکُمُ اللاَّتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَکُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ وَ حَلائِلُ أَبْنائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلابِکُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً.
وی در خلال تفسیر این آیه میآورد:
«مِنْ نِسائِکُمُ اللَّاتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ» متعلّق ب «رَبائِبُکُمُ»، و المعنى أنّ الرّبیبة من المرأة المدخول بها محرّمة على الرّجل و إذا لم یدخل بها فهى حلال له، و معنى الدّخول بهنّ کنایة عن الجماع کما یقال: بنى علیها و ضرب علیها الحجاب، فقوله: «دَخَلْتُمْ بِهِنَّ» معناه أدخلتموهنّ السّتر، و الباء للتّعدیة و ما یجرى مجرى الجماع من التّجرید و اللّمس بالشّهوة فذلک ـ أیضا ـ دخول بها عند أبى حنیفة و هو مذهبنا.» (طبرسی، 1378ش، ج1، ص247ـ248)
نظر شیعه:
عالمان شیعه ازدواج با ربیبه (دختر همسر) را تنها در صورتی حرام میدانند که مرد با مادر ربیبه همبستر شده باشد؛ وگرنه مجرد ازدواج با مادر، دلیل بر حرمت ازدواج با ربیبه نخواهد بود (برای نمونه: طوسی، 1387ق، ج5، ص298ـ299،309؛ کرکی، 1409ق، ج1، ص220).
نظر احناف:
عالمان حنفی نیز همانند دانشمندان شیعه، ازدواج با ربیبه را تنها در صورتی حرام میدانند که مرد با مادر ربیبه همبستر شده باشد؛ وگرنه مجرد ازدواج با مادر، دلیل بر حرمت ازدواج با ربیبه نخواهد بود (برای نمونه: سرخسی، 1421ق/2000م، ج4، ص199 و ج5، ص22).
4ـ سوره نساء: آیه 43
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکارى حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُباً إِلاَّ عابِرِی سَبِیلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُوراً.
وی در خلال تفسیر این آیه میآورد:
«و قال الزّجّاج: الصّعید: وجه الأرض ترابا کان أو صخرا لا تراب علیه، و لو ضرب المتیمّم یده علیه و مسح لکان ذلک طهوره و هو مذهب أبى حنیفة، و هو المرویّ عن أئمّة الهدى علیهم السّلام.» (طبرسی، 1378ش، ج1، ص257ـ258)
نظر شیعه:
از نظر شیعه، تیمم با زدن دست بر زمین، برداشتن از زمین، بر هم زدن دستان، مسح صورت و مسح دستان انجام میشود. البته اختلافاتی در جزئیات وجود دارد که از اختصار این مقاله فراتر است (برای نمونه: تمیمی مغربی، 1385ق، ج1، ص121؛ همو، بیتا، ج1، ص124ـ125).
نظر احناف:
عالمان حنفی نیز همانند دانشمندان شیعه، تیمم را با زدن دست بر زمین، برداشتن از زمین، بر هم زدن دستان، مسح صورت و مسح دستان دانستهاند. البته اختلافاتی در جزئیات بین احناف و میان ایشان با شیعه نیز وجود دارد که از اختصار این مقاله فراتر است (برای نمونه: شیبیانی، بیتا، ج1، ص103ـ104 و ص106ـ107؛ مرغینانی، بیتا، ج1، ص37).
5ـ سوره نساء: آیه 101
وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنَّ الْکافِرِینَ کانُوا لَکُمْ عَدُوًّا مُبِیناً.
وی در خلال تفسیر این آیه میآورد:
«أمّا فی حال الأمن فبنصّ النّبیّ صلّى اللّه علیه و آله و هو عزیمة واجبة غیر رخصة عند أبى حنیفة و هو مذهب أهل البیت علیهم السّلام و عند الشّافعیّ رخصة. ... و حدّ السّفر الّذى فیه القصر عند أبى حنیفة مسیرة ثلاثة أیّام بلیالیهنّ سیر الإبل و عند الشّافعیّ مسیرة یومین و عند أهل البیت ـ علیهم السّلام ـ مسیرة یوم واحد و هی ثمانیة فراسخ أربعة و عشرون میلا و أجمعت الطّائفة على أنّه لیس بقصر بل فرضت الصّلاة رکعتین رکعتین فی السّفر و أربعا أربعا فی الحضر.» (طبرسی، 1378ش، ج1، ص283)
نظر شیعه:
از نظر شیعه، ویژگیهایی که سبب قصر نماز مسافر میشود و همچنین مسافتی که ذکر شده است، مطابق چیزی است که در جوامع الجامع بیان شده است؛ یعنی حداقل مسافتی که صدق سفر میکند، هشت فرسخ است (برای نمونه: عاملی، 1419ق، ج3، ص495،501؛ نجفی، 1421ق، ج7، ص458).
نظر شوافع:
عالمان شافعی قصر نماز مسافر را در اصل، جایز میدانند؛ هر چند شافعی اختیار خود را به خاطر رویگردانی از سنت، قصر میداند و ترک قصر را ناپسند میداند. حداقل مسافتی که از دیدگاه ایشان صدق سفر میکند و جواز قصر و اتمام نماز، وجود دارد مسافت دو شبانهروز است (برای نمونه: شافعی، 1400ق/1980م، ج1، ص208،209؛ شیرازی، التنبیه فی الفقه الشافعی، ص40؛ جوینی، 1428ق/2007م، ج2، ص423). البته شافعی در جای دیگر، احتیاط را در این میداند که طول سفر از سه روز کمتر نباشد (شافعی، 1400ق/1980م، ج1، ص211).
نظر احناف:
عالمان حنفی همانند دانشمندان شیعه، نماز مسافر را قصر میدانند. البته تفاوت مذهب حنفی و امامی در آن است که قصر در صورتی است که طول سفر سه روز باشد (برای نمونه: شیبیانی، 1406ق، ج1، ص109؛ سرخسی، 1421ق/2000م، ج1، ص214ـ215).
6ـ سوره مائده: آیه 6
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ.
وی در خلال تفسیر این آیه میآورد:
«وَ امْسَحُوا بِرُؤُوسِکُمْ» المراد إلصاق المسح بالرّأس، و أصحابنا یوجبون أقلّ ما یقع علیه اسم المسح و هذا مذهب الشّافعیّ.» (طبرسی، 1378ش، ج1، ص315)
نظر شیعه:
در روایتی از امام محمد باقر(ع) آمده است: وقتی که بخشی از سر و پاها از مچ تا سر انگشتان را مسح کند، قطعاً وظیفهاش را انجام داده است (کلینی، 1365ش، ج3، ص25ـ26). در روایت دیگری از ایشان وارد شده است: کفایت مسح بخشی از سر به خاطر وجود حرف باء (در عبارت «وَ امْسَحُوا بِرُؤُوسِکُمْ») است (کلینی، 1365ش، ج3، ص30). در اقوال فقهای شیعه نیز آمده است مسح بخشی از سر در وضو کافی است و نیازی به مسح تمام سر نیست. (برای نمونه: راوندی، 1405ق، ج1، ص17؛ کرکی، 1414ق، ج1، ص218).
نظر شوافع:
عالمان شافعی نیز مسح بخشی از سر را کافی دانستهاند. شافعی، این را آشکارترین معنای آیه دانسته است (شافعی، 1400ق/1980م، ج1، ص41). البته برخی از محققان شافعی مذهب، مسح کل سر را سنت میدانند (برای نمونه: شافعی، 1400ق/1980م، ج1، ص41؛ شیرازی).
7ـ سوره مائده: آیه 38
وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَبا نَکالاً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ.
وی در خلال تفسیر این آیه میآورد:
«و المراد بالیدین الیمینان بدلیل قراءة عبد اللّه بن مسعود: و السّارقون و السّارقات فاقطعوا أیمانهم و المقدار الّذى یجب به القطع ربع دینار إذا سرق من الحرز و إلیه ذهب الشّافعیّ و مالک إلّا أنّ المقطع عندهم هو الرّسغ و عندنا أصول الأصابع و یترک الإبهام و الکفّ و فی المرّة الثّانیة یقطع رجله الیسرى من أصل السّاق و یترک عقبه یعتمد علیها فى الصّلاة فإن سرق بعد ذلک خلّد فى السّجن هذا هو المشهور من مذهب علیّ علیه السّلام.» (طبرسی، 1378ش، ج1، ص328)
نظر شیعه:
از نظر شیعه، حد اولین نوبت دزدی قطع چهار انگشت دست راست است چنان که از امیرالمؤمنین علی(ع) روایت شده است با این استدلال که امکان وضو گرفتن و نماز خواندن برای سارق پس از توبه وجود داشته باشد (بروجردی، 1429ق، ج30، ص914). حد سارق در دزدی دوم قطع قسمت جلویی پای چپ و باقی گذاشتن پاشنه پا است و در بار سوم، سارق حبس میشود (برای نمونه: راوندی، 1405ق، ج2، ص381).
نظر شوافع:
عالمان شافعی حد دزدی را به ترتیب، چنین بیان کردهاند: حد دزدی در نوبت اول قطع دست راست از مچ، بار دوم قطع پای چپ از مفصل، سومین نوبت قطع دست چپ از مچ، بار چهارم قطع پای راست از مفصل و بار پنجم، حبس سارق (برای نمونه: شافعی، 1400ق/1980م، ج6، ص162؛ شیرازی، التنبیه فی الفقه الشافعی، ص246؛ جوینی، 1428ق/2007م، ج17، ص261ـ263).
نظر مالکیان:
عالمان مالکی نیز عموماً شبیه شافعیان حد دزدی را بیان کردهاند (برای نمونه: ثعلبی، 1425ق/2004م، ج2، ص202؛ ابنجزی کلبی، بیتا، ص236). البته برخی مراحل را همانند شیعه (قطع دست راست، قطع پای چپ، ضرب و حبس) بیان کردهاند (مالکی بغدادی، بیتا، ص116).
8ـ سوره نور: آیات 4 و 5
وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِینَ جَلْدَةً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً وَ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ. إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ.
وی در خلال تفسیر این آیات میآورد:
«فإذا تاب القاذف، قبلت شهادته: سواء حدّ أو لم یحدّ، عند أئمّة الهدى ـ علیهم السّلام ـ و ابن عبّاس ـ رضى اللّه عنه ـ و هو مذهب الشّافعىّ.» (طبرسی، 1378ش، ج3، ص95)
نظر شیعه:
از نظر دانشمندان شیعه، توبه کسی که قذف کرده است، سبب میشود شهادتش مورد قبول واقع شود (برای نمونه: تمیمی مغربی، 1385ق، ج2، ص512؛ راوندی، 1405ق، ج1، ص430).
نظر شوافع:
نظر عالمان شافعی نیز شبیه عالمان شیعه است؛ یعنی توبه کسی که قذف کرده است، سبب میشود شهادتش مورد قبول واقع شود (برای نمونه: شافعی، 1400ق/1980م، ج6، ص225 و ج7، ص47؛ جوینی، 1428ق/2007م، ج8، ص364).
9ـ سوره فصلت: آیات 37 و 38
وَ مِنْ آیاتِهِ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ. فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ هُمْ لا یَسْأَمُونَ.
وی در خلال تفسیر این آیات میآورد:
«و موضع السّجدة عند الشّافعىّ «تَعْبُدُونَ»، و هو المروىّ عن أئمّتنا «علیهم السّلام». و عند أبى حنیفة «یَسْأَمُونَ».» (طبرسی، 1378ش، ج4، ص34)
نظر شیعه:
از نظر دانشمندان شیعه، شنیدن آیه 37 سوره فصلت تا پایان، موجب سجده واجب میشود (برای نمونه: تمیمی مغربی، 1385ق، ج1، ص215؛ همو، بی تا، ج1، ص368).
نظر شوافع:
در بین عالمان شافعی دو نظر وجود دارد: قول معروف سجده در آیه 38 میباشد و نظر دوم که برخی از ایشان بیان کردهاند و گاهی با لفظ «قیل» از آن یاد شده است، سجده پس از استماع آیه 37 است (برای نمونه: شربینی شافعی، 1415ق/1994م، ج1، ص442؛ شیرازی، المهذب فی فقه الامام الشافعی، ج1، ص162).
نظر احناف:
در کتب فقهی احناف، قول امام علی(ع) و شافعی مبنی بر سجده در پایان آیه 37 ذکر شده است (برای نمونه: شیبیانی، بیتا، ج2، ص7). اما قول ابنمسعود (برای نمونه: شیبیانی، بیتا، ج2، ص7) و عمر بن الخطاب (برای نمونه: مرغینانی، بیتا، ج1، ص78) را سجده در پایان آیه 38 ذکر کردهاند و آن را به جهت نزدیک بودن با عمل به احتیاط، پذیرفتهاند (برای نمونه: شیبیانی، بیتا، ج2، ص7؛ مرغینانی، بیتا، ج1، ص78).
10ـ سوره جمعه: آیه 9
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِکْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَیْعَ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُون.
وی در خلال تفسیر این آیه می آورد:
«و عن ابن مسعود: أنّه بکّر فرأى ثلاثة نفر سبقوه فاغتمّ و أخذ یعاتب نفسه یقول: أراک رابع أربعة و ما أربع أربعة بسعید. «إِلى ذِکْرِ اللَّهِ» إلى الخطبة الّتى تتضمّن ذکر اللّه «وَ ذَرُوا الْبَیْعَ» و تجارة الدّنیا و بادروا إلى تجارة الآخرة، فالظاهر یقتضى أنّ البیع فى وقت النّداء فاسد لأنّ النّهى یدلّ على فساد المنهىّ عنه، و کذا جمیع التّصرّفات، و إنّما خصّ البیع بالنّهی عنه، لکونه من أعمّ التّصرّفات فى أسباب المعائش. و فرض الجمعة یلزم جمیع المکلّفین إلّا أصحاب الأعذار من السّفر و المرض و العمى و النساء و الشّیوخ الّذین لا حراک بهم، و العبید و من کان على رأس أکثر من فرسخین، و عند حصول الشّروط لا تجب إلّا عند حضور السّلطان العادل أو من نصبه للصّلاة و لا تنعقد إلّا بثلاثة سوى الإمام عند أبى حنیفة، و بأربعین عند الشّافعى، و بسبعة عند أهل البیت علیهم السّلام.» (طبرسی، 1378ش، ج4، ص293ـ294)
نظر شیعه:
از نظر برخی از دانشمندان شیعه، حضور پنج نفر در نماز جمعه برای برگزاری آن کافی است (برای نمونه: شریف مرتضی، 1405ق، ج1، ص222). اما نزد عالمان شیعه، نظر معروف شرط حضور هفت نفر در نماز جمعه برای برگزاری آن است (برای نمونه: محقق حلی، 1412ق، ج1، ص333).
نظر شوافع:
عالمان شافعی حضور چهل مرد آزاد بالغ عاقل مقیم در نماز جمعه را برای برگزاری آن شرط دانستهاند که در منابع فقه شافعی ذکر شده است (برای نمونه: شافعی، 1400ق/1980م، ج1، ص262؛ جوینی، 1428ق/2007م، ج2، ص484).
نظر احناف:
عالمان حنفی مذهب حضور سه مرد آزاد بالغ عاقل مقیم در نماز جمعه را برای برگزاری آن شرط دانستهاند که در منابع فقه حنفی ذکر شده است (برای نمونه: شیبیانی، بیتا، ج1، ص360ـ361سرخسی، 1421ق/2000م، ج2، ص24ـ25؛).
11ـ سوره طلاق: آیه 1
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّکُمْ لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُیُوتِهِنَّ وَ لا یَخْرُجْنَ إِلاَّ أَنْ یَأْتِینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لا تَدْرِی لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً.
وی در خلال تفسیر این آیه می آورد:
«و المعنى: إذا أردتم تطلیق النّساء، کقوله: «إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ» و «إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ» تنزیلا للمقبل على الأمر منزلة الشّارع فیه. «فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ» أی: لزمان عدّتهنّ، و المراد أن یطلّقن فى طهر لم یجامعن فیه، و هو الطّلاق للعدّة، لأنّها تعتدّ بذلک الطّهر من عدّتها. و المعنى: لطهرهنّ الّذى یحصینه من عدّتهنّ، فهو مذهب الشّافعىّ و أهل البیت ـ علیهم السلام ـ . و قیل: إنّ المعنى: فَطَلِّقُوهُنَّ مستقبلات لِعِدَّتِهِنَّ، کقولک: أتیته للیلة خلت من الشّهر. فیکون العدّة الحیض، و هو مذهب أبى حنیفة.» (طبرسی، 1378ش، ج4، ص308)
نظر شیعه، شوافع و احناف:
نظر عالمان هر سه مذهب، شبیه همان مطلبی است که ذیل آیه 228 سوره بقره ذکر شد.
مباحث غیرفقهی مربوط به مذاهب اسلامی در جوامع الجامع
غیر از موارد یازدهگانهای که بیان شد، طبرسی در چهار موضع به مطالبی اشاره دارد که به نحوی با دو تن از پیشوایان اهل سنت (ابوحنیفه و شافعی) ارتباط دارد.
این موارد عبارتاند از:
1ـ سوره بقره: آیه 25
وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذِی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَ لَهُمْ فِیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فِیها خالِدُون.
وی در خلال تفسیر این آیه، در توضیح عبارت «وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً» مینویسد:
«و المعنى: أنّهم کُلَّما رُزِقُوا من أشجار الجنّات نوعا من أنواع الثّمار «رِزْقاً قالُوا هذَا» مثل «الَّذِی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ» و شبهه، بدلیل قوله: «وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً»، و هذا کقولک: «أبو یوسف: أبو حنیفة»، ترید أنّه لاستحکام الشّبه کأنّ ذاته ذاته.» (طبرسی، 1378ش، ج1، ص31)
آوردن این عبارت نشان میدهد شخصیت ابوحنیفه در منطقه خراسان به حدی شناخته شده بوده که دو کنیه او را برای بیان شباهت کامل ذکر میکند. پیروی مردم منطقه خراسان بزرگ از مذهب حنفی که در ابتدای این مقاله بیان شد، گواه آشکاری بر این ادعاست.
2ـ سوره آلعمران: آیات 130 و 131
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ. وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ.
وی در خلال تفسیر این آیه، مینویسد:
«هذا نهى عن أکل الرّبا مع توبیخ لهم بما کانوا علیه من تضعیفه، کان الرّجل منهم إذا بلغ الدّین محلّه زاد فی الأجل فربّما یستغرق بالشّیء الیسیر مال المدیون «وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِی أُعِدَّتْ» أی هیّئت و اتّخذت «لِلْکافِرِینَ»، و الوجه فی تخصیص الکافرین بإعداد النّار لهم أنّهم معظم أهل النّار کان أبو حنیفة یقول: هى أخوف آیة فی القرآن أوعد اللّه المؤمنین بالنّار المعدّة للکافرین إن لم یتّقوه فی اجتناب محارمه و قد أمدّ ذلک بما أتبعه من تعلیق الرّجاء منهم لرحمته بان یتوفّروا على طاعته و طاعة رسوله.» (طبرسی، 1378ش، ج1، ص204)
یکی از منابع پیش از طبرسی که همین مطلب را به نقل از ابوحنیفه ذکر کرده، کشاف است که آورده است: «وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ. کان أبو حنیفة ـ رحمه اللَّه ـ یقول: هی أخوف آیة فی القرآن حیث أوعد اللَّه المؤمنین بالنار المعدة للکافرین إن لم یتقوه فی اجتناب محارمه.» (زمخشری، 1407ق، ج1، ص414)
3ـ سوره نمل: آیات 20 و 21
وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقالَ ما لِیَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کانَ مِنَ الْغائِبِینَ. لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِیداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطانٍ مُبِینٍ.
وی در خلال تفسیر این آیات، مینویسد:
«أَمْ» منقطعة. نظر سلیمان ـ علیه السّلام ـ إلى مکان الهدهد فلم یره، «فَقالَ ما لِیَ لا أرا» ه على معنى أنّه لا یراه و هو حاضر، لساتر أو غیره. ثمّ لاح له أنّه غائب، فأضرب عن ذلک و أخذ یقول: أهو غائب؟ کأنّه یسأل عن صحّة ما لاح له من غیبته، فهو نحو قولهم: إنّها لإبل، أم شاة.
و یروى أنّ أبا حنیفة سأل أبا عبد اللّه الصّادق ـ علیه السّلام ـ : کیف تفقّد سلیمان الهدهد من بین الطّیر؟ قال: لأنّ الهدهد یرى الماء فى بطن الأرض کما یرى أحدکم الدّهن فى القارورة. فضحک أبو حنیفة و قال: کیف لا یرى الفخّ فى التّراب و یرى الماء فى بطن الأرض؟ قال: یا نعمان! أما علمت أنّه إذا نزل القدر غشى البصر؟» (طبرسی، 1378ش، ج3، ص184)
در منابع شیعی، مشابه همین روایت در تفسیر مجمع البیان به نقل از عیاشی ذکر شده است (طبرسی، 1372ش، ج7، ص340). منابع بعد از طبرسی، این حدیث را از مجمع البیان نقل میکنند (برای نمونه: حویزی، 1415ق، ج4، ص85). باید توجه داشت بخش باقی مانده از تفسیر عیاشی تا پایان سوره کهف را شامل است و امکان مراجعه به منبع اصلی وجود ندارد. در منابع اهل سنت، مشابه این روایت از ابن عباس روایت شده است. برای نمونه، دو متن نزدیک به هم از این موضوع چنین است:
«أخرج ابن أبى شیبة و عبد بن حمید و ابن المنذر و ابن أبى حاتم و الحاکم و صححه من طرق عن ابن عباس ـ رضى الله عنهما ـ انه سئل: کیف تفقد سلیمان الهدهد من بین الطیر؟ قال: ان سلیمان نزل منزلا فلم یدر ما بعد الماء و کان الهدهد یدل سلیمان على الماء. فأراد أن یسأله عنه ففقده. و قیل: کیف ذاک و الهدهد ینصب له الفخ یلقى علیه التراب و یضع له الصبى الحبالة فیغیبها فیصیده؟ فقال: إذا جاء القضاء ذهب البصر.» (سیوطی، 1404ق، ج5، ص104).
«ذکر، عن أبی سعید الأشج، ثنا أبو أسامة، عن أسامة بن زید، عن عکرمة قال: سئل ابن عباس: کیف تفقد سلیمان الهدهد من بین الطیر؟ قال: إن سلیمان نزل منزلا، فلم یدر ما بعد الماء، و کان الهدهد مهندسا فأراد أن یسأله عنه ففقده قلت: و کیف یکون مهندسا، و الصبی یضع له الحبالة فیغیبها فیصیده قال: إذا جاء القدر، حال دون البصر.» (ابن ابیحاتم، 1419ق، ج9، ص2860).
4ـ سوره قدر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ. وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ. لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ. تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ. سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ.
وی در خلال تفسیر این سوره، مینویسد:
«و عن ابن عبّاس: أنزل اللّه القرآن جملة واحدة فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ من اللّوح المحفوظ إلى السّماء الدّنیا. ثمّ کان ینزّله جبرئیل ـ علیه السّلام ـ على النّبىّ ـ صلّى اللّه علیه و آله ـ نجوما فى ثلاث و عشرین سنة، و عن الشّعبى: إنّا ابتدأنا إنزاله فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ، و قد عظّم اللّه ـ عزّ اسمه ـ القرآن هنا من ثلاثة أوجه، و هو: إسناد إنزاله إلیه، و الإتیان بضمیره دون اسمه الظّاهر شهادة له بالنباهة، و الرّفع من قدر الوقت الّذى أنزله فیه و هو لیلة القدر. و اختلف فیها، و الأظهر الأصحّ من الأقوال أنّها فى شهر رمضان فى العشر الأواخر فى أوتارها. ثمّ قیل: إنها لیلة إحدى و عشرین منه، و هو اختیار الشّافعىّ.» (طبرسی، 1378ش، ج4، ص517ـ518)
بررسی منابع بیان میدارد که نظر شافعی بسیار نزدیک به نقل طبرسی از وی است. شافعی، شب قدر را در دهه آخر ماه رمضان میدانسته است ولی تمایل وی به خاطر حدیث صحیحی از پیامبر(ص) شب بیست و یکم ماه رمضان است (برای نمونه: جوینی، 1428ق/2007م، ج4، ص77). البته قول دیگری نیز مبنی بر شب بیست و سوم بودن لیلة القدر از شافعی نقل شده است (برای نمونه: جوینی، 1428ق/2007م، ج4، ص78).
نتیجهگیری
1ـ طبرسی به عنوان دانشمندی شیعی، حتی در تفسیر مختصرش، جوامع الجامع، گاهی به نظر فقهی مذاهب اسلامی و اختلاف بین آنها اشاره دارد.
2ـ طبرسی در بیان فتاوای مذاهب، همه جا به قول پیشوای اصلی آن مذهب اشاره میکند و از اشاره به اقوال افرادی که در رتبههای بعدی قرار دارند، اجتناب میکند.
3ـ رعایت ادب اختلاف و احترام به تمام نظریات، بدون این که برخی را سبک شمارد یا حتی ردّ کند، از جمله شاخصهای قابل توجه طبرسی در بیان مطالب فقهی مذاهب اسلامی است. حتی در چهار موضعی که مباحث غیرفقهی مربوط به مذاهب اسلامی در جوامع الجامع آمده است نیز همین مطلب ملاحظه میشود.
4ـ از یازده موضعی که طبرسی نظر فقهی مذاهب اسلامی ـ غیر از شیعه ـ را بیان کرده، در نُه موضع نظر شوافع، هشت موضع نظر احناف و یک موضع نظر مالکیان را در کنار نظر شیعه ذکر میکند. البته هیچ گاه به نظر فقهی حنابله اشاره نکرده است.
5ـ در پنج موضع، نظر شیعه و شوافع مشترک است؛ در سه موضع، نظر شیعه و احناف مشترک است. در سایر مواضع، نظر شیعه با دیگر مذاهب اسلامی متفاوت است.
6ـ علت نپرداختن به مذهب حنبلی و تنها یک بار بیان حکمی طبق فتوای عالمان مالکی را میتوان به رواج نداشتن این دو مذهب در خراسان مربوط نمود. در مقابل، دو مذهب حنفی و شافعی در خراسان پیروانی را داشتهاند و همین رواج، سبب ذکر بیشتر فتاوای این دو مذهب در تفسیر میباشد.
7ـ بیان دقیق فتاوای فقهی مذاهب اهل سنت، در کنار ذکر نظر مشهور در مذهب شیعه، گویای این است که طبرسی فقیهی مسلط بر علم الخلاف بوده است، هر چند نام وی بیشتر به عنوان مفسر درخشش و شهرت یافته است.
مراجع
1. قرآن کریم.
2. ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر القرآن العظیم، مکه و ریاض، مکتبة نزار مصطفی الباز، چاپ سوم، 1419ق.
3. امین، سیدمحسن، اعیان الشیعه، محقق حسن امین، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1420ق/2000م.
4. ایازی، سید محمد علی، المفسرون حیاتهم و منهجهم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، 1386ش.
5. بویل، جی.آ، تاریخ ایران کیمبریج، ترجمه: حسن انوشه، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ پنجم، 1381ش.
6. تمیمی مغربی، ابوحنیفه نعمان بن محمد، تأویل الدعائم، محقق: محمد حسن اعظمی، قاهره، دار المعارف، چاپ اول، بیتا.
7. ثعلبی بغدادی، ابومحمد عبدالوهاب بن علی بن نصر، التلقین فی الفقه المالکی، تحقیق: ابواویس محمد بوخبرة الحسنی التطوانی، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1425ق/2004م.
8. جوینی، ابوالمعالی رکن الدین عبدالملک بن عبدالله بن یوسف بن محمد، نهایة المطلب فی درایة المذهب، محقق: عبدالعظیم محمود الدّیب، بیروت، دار المنهاج، چاپ اول، 1428ق/2007م.
9. ذهبی، محمدحسین، التفسیر و المفسرون، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.
10. راوندی، قطب الدین سعید بن عبدالله، فقه القرآن، محقق: سید احمد حسینی، قم، کتابخانه آیة الله مرعشى نجفى، چاپ دوم، 1405 ق.
11. زمخشری، جار الله محمود بن عمر، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ سوم، 1407ق.
12. سرخسی، شمس الدین ابوبکر محمد بن ابیسهل، المبسوط، محقق: خلیل محی الدین المیس، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، چاپ اول، 1421ق/2000م.
13. سیوطى، جلال الدین عبدالرحمن بن ابیبکر، الدر المنثور فى التفسیر بالمأثور، قم، کتابخانه آیة الله مرعشى نجفى، 1404 ق.
14. شافعی، ابوعبدالله محمد بن ادریس، الاُمّ، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، 1400ق/1980م.
15. شربینی شافعی، شمس الدین محمد بن احمد الخطیب، مغنی المحتاج الی معرفة معانی الفاظ المنهاج، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق/1994م.
16. شیبانی، ابوعبدالله محمد بن حسن، الاصل المعروف بالمبسوط، محقق: ابوالوفا الافغانی، کراچی، ادارة القرآن و العلوم الاسلامیة، بیتا.
17. شیرازی، ابواسحاق ابراهیم بن علی بن یوسف، التنبیه فی فقه الشافعی، محقق: عماد الدین احمد حیدر، بیروت، عالم الکتب، بیتا.
18. ـــــــــ ، المهذب فی فقه الامام الشافعی، بیروت، دار الکتب العلمیه، بیتا.
19. طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، جوامع الجامع، مصحح: ابوالقاسم گرجی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران و سمت، چاپ اول، 1378ش.
20. طوسی، محمد بن حسن، المبسوط فی الفقه الامامیة، محقق: سید محمد تقی کشفی، تهران، المکتبة المرتضویة لاحیاء الآثار الجعفریة، چاپ سوم، 1387ق.
21.طهرانی، آغا بزرگ، طبقات اعلام الشیعه (الثقات العیون فی سادس القرون)، محقق علینقی منزوی، بیروت، دار الکتب العربی، 1392ق/1972م.
22. عاملی، سید جواد بن محمد، مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة، محقق: محمد باقر خالصی، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1419ق.
23. کحّاله، عمر رضا، معجم المؤلفین، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.
24. کرکی عاملی، علی بن حسین، جامع المقاصد فی شرح القواعد، محققان: گروه پژوهشی مؤسسه آل البیت(ع)، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ دوم، 1414ق.
25. ـــــــــ ، رسائل المحقق الکرکی، محقق: محمد حسون، قم، کتابخانه آیة الله مرعشى نجفى و دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1409ق.
26. کلینی رازی، ابوجعفر محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1365 ش.
27. محقق حلی، نجم الدین جعفر بن حسن، نکت النهایة، محققان: گروه پژوهش دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1412ق.
28. مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانة الادب فی تراجم المعروفین بالکنیة او باللقب، تهران، کتابفروشی خیام، چاپ چهارم، 1374 ش.
29. مرغینانی، ابوالحسن برهان الدین علی بن ابیبکر بن عبدالجلیل، الهدایة فی شرح بدایة المبتدی، محقق: طلال یوسف، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
30. معرفت، محمد هادی، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، تنقیح قاسم نوری، مشهد، الجامعه الرضویه للعلوم الاسلامیه، چاپ چهارم، 1387ش/1429م.
31. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، احکام النساء، قم، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.
32. نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، محققان: پژوهشگران مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت(ع)، قم، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت(ع)، چاپ اول، 1421ق.