اعتلای کلمه توحید و رویارویی با چالشها
اعتلای کلمه توحید و رویارویی با چالشها
حجت الاسلام والمسلمین احمد شفیعینیا
مسؤول گروه فقه واصول مرکز تحقیقات مجمع قم
به نام خداوند بخشنده مهربان
محوریترین عامل پیوند (دهکده واحد جهانی یا پیکره واحد)
دهکده جهانی شدن دنیای ما، امروزه رایج ترین واژه هاست. و نخستین برداشتی که از آن ذهنها را به خود مشغول داشته، در هم فرو ریختن حدّ و مرزهایی است که تا دیروز گذر از آنها محال و یا مشکل می نمود. و امّا این همه هیاهو در پی یک بهم پیوستن جهانی است که در راستای اطلاعات و علوم انسانها رخ داده است، و آن را ارمغان نو عصر اینترنت و ابر رسانه ها می شمرند.
ولی با نگاهی ملاحظه گر به متون دینی (قرآن و سنّت) می توان برتر از یک دهکده جهانی را که دین پرده از وجود حقیقی آن بر می دارد را به انسانها معرفی نمود; زیرا در سایه دهکده جهانی، دسترسی دنیای امروزی به دانشهای سایر اقوام و ملتها، آسان شده است. ولی حقیقتی که دین پرده از آن برمی دارد، گویای آن است که جوامع انسانی در اصل خلقت بر یک حقیقت واحد استوار بوده اند، که اگر آن یکتای گمشده خود را بازیابند، نه تنها جهان بزرگ به دهکده ای واحد، بلکه به پیکره ای واحد تبدیل خواهد شد; و آن وقت است که صلاح و فساد هر عضو این پیکره در صلاح و فساد بقیه اعضاء نقش آفرینی خواهد کرد.
و امّا این حقیقت پیوند دهنده جاری در جانهای آدمیان را قرآن کریم چنین بیان نموده است: (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَیَعْلَمُونَ); ای پیامبر روی دل خود را به سوی دین پاک متوجّه ساخته، و از طریق فطرتی که خدا خلق را بر اساس آن بنیان نهاده است پیروی نما. خلقتی که هیچ تغییری در آن داده نمی شود; و این است آئین استوار حق، ولی اکثر مردم از حقیقت آن آگاه نیستند.([1])
زرارة از امام صادق(علیه السلام) نقل می کند مراد از: (فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ) عبارت است از: «فطرهم علی التوحید»; یعنی خداوند انسانها را بر سرشت توحید و خداشناسی آفریده است.([2])
ابوهریره از پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) نقل می کند: آن حضرت فرمودند: «ما من مولود إلاّ یولد علی الفطرة فابواه یهودّانه، وینصّرانه، و یمجسّانه». هر طفلی بر فطرت خداشناسانه متولد می شود، و این والدین اویند که طفل را یهودی یا نصرانی یا مجوسی تربیت می کنند.([3])
در علم کلام تصریح شده است که چون خداشناسی فطری انسانهاست بنابر این تمام استدلالات عقلانی که درصدد بدست آوردن توحید است، همگی تلنگری به فطرت خداشناس انسانند، تا او را به داشته درونی خود متوجّه سازند; زیرا فطرت انسان در گذر حوادث غفلت زا دچار خمول و دل مردگی می گردد، و این گونه استدلالات عقلانی راهی است برای بیدار ساختن آن.
چالشهای پیش روی دهکده جهانی
خطری که در بحث دهکده شدن جهان نباید از آن غفلت کرد این است:
اولا: احکام حاکم بر رفتارهای این دهکده جهانی چون که ساخته و پرداخته دست ناتوان انسان است، هر لحظه در معرض تغییر و تحوّلات سرنوشت ساز است که چه بسا در پرتو این محو و ثبوتها حقیقتی از بین برود، یا باطلی رواج پیدا نماید. چنانکه می بینیم به بهانه این مسئله مرزهای حیاء و عفّت را بر روی هر کار ناشایستی که از طریقِ رسانه ها، مجلاّت و اینترنت پخش می شود گشوده اند، و این خود خطری است که حیات انسانیّت را به سراشیبی سقوط کشانده است.
ثانیاً: اصل دهکده ای شدن جهان، بر اثر عواملی است که هیچ تضمینی برای بقاء و استمرار آنها نیست; مثلا کافی است روزی انرژی بکار گرفته شده در تأسیسات اطلاع رسانی کم یا تمام شود، و یا در اثر تنازع میان انسانها، هستی به نابودی و تخریب کشیده شود; آن وقت است که دهکده جهانی، در تاریکی بی خبری از هم فرو خواهد رفت.
ولی عامل پیوند دهنده پیکره واحد جهانی بر پایه فطرت خداشناسانه است، و چون ساخته و پرداخته دست قدرتمند و توانای خالق هستی است:
اولا: هیچ گاه روی زوال و اضمحلال را به خود نخواهد دید، چنانکه فرمود:
(لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ); درست است بر اثر تسویلات شیطانی، و هواهای نفسانی فطرت به خمول می افتد، ولی با اندک توجّه و بازگشتی بار دیگر می تواند خود را بازیابد; از این رو در آیه بعدی پس از بیان فطری بودن توحید بر این نکته اشاره و تأکید فرمود:
(وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُم مُّنِیبِینَ إِلَیْهِ); آن گاه که انسانها در محاصره مشکلات قرار بگیرند بسوی خداوند خود ملتمسانه برمی گردند.([4])
ثانیاً: از آنجا که احکام این فطرت صادر از ناحیه خدای فطرت آفرین است، میان خواسته های او و نهاد خداشناس انسانها سازگاری لازم برقرار است، و این خود هم عامل استحکام بیشتری میان اعضای پیکره واحد توحیدی انسانهاست.
توحید کلمه در راستای کلمه توحید
یکپارچگی جوامع انسانی بر محور فطرت خود در راستای هدفی مشترک است. همان هدفی که برخواسته از ندای درونی تک تک انسانهاست، با این تفاوت که برخی این ندای فطری را مثبت جواب داده اند، و برخی دیگر با چشم پوشی از آن، خود را به تغافل زده اند، تا کمتر از وجدان خود سرکوفت بشنوند; چناکه فرمود:
(وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً); خدای خویش را از روی ظلم و برتری خواهی انکار کردند، در حالی که درونشان به وجود او یقیناً گواهی می داد.([5])
آری، رسیدن به محتوای فطرت که همان توحید و یکتاپرستی است خط پایان خلقت است، و کاروان آفرینش را مقصد نهایی آفریدگار این کاروان است; از این رو بر همگان، مسلمان و غیر مسلمان اعتقاد به اصول واجب است، و حتّی در فروع هم بعضی قائل به تکلیف عمومی شده اند. بنابر این لازم است برنامه زندگی شخصی و اجتماعی خود را بر اصل پایداری که محور فطرت است استوار سازیم، از این رو هر کسی که برخلاف این حقیقت معتقد شود معاقب خواهد بود; (وَلَمَّا جَاءهُمْ کِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَکَانُواْ مِن قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَی الْکَافِرِینَ); آنگاه که حقی را که می شناختند به سوی ایشان آمد انکارش کردند، پس لعنت خداوند بر کافرین باد.([6])
کسانی هم که زمینه ساز گمراهی و به فعلیت نرسیدن فطرت دیگر انسانهایند، در پیشگاه خداوند معاقب خواهند بود; به بیان دیگر ما هم در مقابل خود، و هم در قبال دیگران مسئولیم تا که تک تک افراد این پیکره واحد جهانی در رسیدن به غایت هستی یعنی آفریننده یکتا بتوانند نقش خود را به خوبی ایفا نمایند; از این رو فرمود:
(مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْس أَوْ فَسَاد فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً); هر کس دیگری را بی گناه بکشد، یا فسادی در زمین بر پا کند گویی همه جهانیان را کشته است، و هر کس دیگری را زنده نماید گویی همگان را زنده کرده است.([7])
بنابر تفسیری که در روایات آمده است، مراد از قتل نفس و احیاء نفس آن است که شخصی را از راه هدایت به ضلالت یا به عکس بکشانیم.([8])
این یکپارچکی، یا (توحید کلمه) را که در راستای (کلمه توحید) یا همان (لا اله إلاّ الله) است را می توان در شعار و عمل تمامی راهنمایان هدایتگر بشر، یعنی پیامبران این سفیران آسمانی و منادیان فطرتهای انسانی مشاهد کرد:
1 ـ نوح النبی(علیه السلام) :
(وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَی قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَه غَیْرُهُ)([9]).
2 ـ هود پیامبر(علیه السلام) :
(وَإِلَی عَاد أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَه غَیْرُهُ)([10]).
3 ـ صالح پیامبر(علیه السلام) :
(وَإِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَه غَیْرُهُ)([11]).
4 ـ شعیب پیامبر(علیه السلام) :
(وَإِلَی مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْباً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَه غَیْرُهُ)([12])
5 ـ سلسله انبیاء عظام(علیهم السلام) :
راهکارهای بسیج امکانات مادی و معنوی جهت اعتلای کلمة الله
راهکار اول: گسترش فرهنگ مقاومت
اعتلای توحید هدف مقاومت
با توجه به آیات نازله در غزوه بدر، تصریح شده است که از جمله اهداف عالی تشریع جهاد و مقاومت، اعتلای کلمة الله، و برپایی حق، و سرکوبی باطل است; چنانکه فرمود:
(وَإِذْ یَعِدُکُمُ اللّهُ إِحْدَی الطَّائِفَتِیْنِ أَنَّهَا لَکُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذَاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ وَیُرِیدُ اللّهُ أَن یُحِقَّ الحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَیَقْطَعَ دَابِرَ الْکَافِرِینَ * لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَیُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ کَرِهَ الُْمجْرِمُونَ)، بیاد آورید هنگامی را که خداوند به شما وعده داد که یکی از دو گروه (کاروان تجاری قریش یا لشکر مسلّح آنان) نصیب شما خواهد شد; و شما دوست می داشتید که کاروان (تجاری) برای شما باشد; بلی خداوند می خواهد حق با کلمات خود تقویت، و ریشه کافران را قطع کند * تا حق را تثبیت کند، و باطل را از میان بردارد، هر چند مجرمان کراهت داشته باشند.([14])
در روایات ماثور از فریقین هم بر این مطلب تصریح و تأکید شده است:
الف ـ روایات أهل سنّت:
1 ـ عن أبی هریرة قال: قال رسول الله(صلی الله علیه وآله): «اُمرت أن اقاتل الناس حتّی یقولوا: لا اله إلاّ الله، فإذا قالواها منعوا منّی دمائهم واموالهم إلاّ بحقّها...».
پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: خداوند مرا امر کرده است تا که با مردم جهاد نمایم، تا آنگاه که توحید را بپذیرند، سپس خون و مال آنان از نظر من محترم خواهد بود، مگر به حکم شرع (قصاص، تقاص و...) لازم شود که حقی را احقاق کنم.([15])
2 ـ عن أبی موسی، قال: سئل النبی(صلی الله علیه وآله) عن الرجل یقاتل شجاعة، ویقاتل حمیة، ویقاتل ریاءً. فقال: رسول الله(صلی الله علیه وآله): «من قاتل لتکون کلمة الله هی العلیا فهو فی سبیل الله».
از پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) راجع به کسی که به خاطر شجاعت، تعصّب و ریا جهاد می کند سؤال شد: آن حضرت فرمودند: «مجاهد واقعی کسی است که می جنگد تا کلمة الله (توحید) برتر بماند».([16])
ب ـ روایات امامیه:
1 ـ أنّ علیّاً(علیه السلام) قال: قال رسول الله(صلی الله علیه وآله): «امرت أن اقاتل النّاس حتّی یقولوا: لا اله إلاّ الله».([17])
2 ـ در روایت دیگری نیز فرمودند: «أیّها المؤمنون، انّه من رأی عداوناً یعمل به، ومنکراً یدّعی إلیه فانکره بقبله فقد سلم وبرئ، ومن انکره بلسانه فقد أجر وهو افضل من صاحبه، ومن أنکره بالسّیف لتکون کلمة الله العلیا و کلمة الظّالمین السّفلی فذلک الذی أصاب سبیل الهدی...».
حضرت علی(علیه السلام) فرمودند: «ای مؤمنان! هر کس بدی و ناشایستی را ببیند که به آن عمل می شود، و با قلبش از آن بیزداری جوید همانا سالم مانده; و آنکه با زبانش بیزاری جوید اجر داده می شود و او از نفر اول برتر است; و آنکه با شمشیر به مبارزه برخیزد تا توحید برقرار و کفر سرنگون بشود، همانا به هدایت، راه پیدا کرده است.([18])
تصور دفاعی از جهاد
راجع به جهاد دو نظریه است; عدّه ای جهاد را منحصر در جهاد ابتدائی کرده اند، و سپس دفاعی را به آن ملحق نموده اند، هر چند بعضی هم مثل محقق قمی در جامع الشتات، یا محقق صاحب شرائع از الحاق دفاع به بحث جهاد منع کرده اند. محقق حلّی می گوید: «وقد تجب المحاربة علی وجه الدّفع، کأن یکون بین اهل الحرب، ویغشاهم عدوّ یخشی منه علی نفسه، فیساعدهم دفعاً عن نفسه، ولایکون جهاداً».([19])
و امّا عده ای هم، از جمله: (ابن تیمیّه) و (محمد بن عبده) می گویند اصل جهاد بر دفاعی است، و ما اصلا جهاد ابتدائی نداریم.([20])
به هر حال در جهاد ابتدائی که فقهاء آن را جهاد دعوت هم نامیده اند([21])، مجاهدین درصدد دعوت دشمنان به حقّ و یکتا پرستی اند، یعنی توحید محور کار است; و امّا بنا بر نظریه دوم هم تلاش مجاهدین و مقاومین بر آن است تا مانع ایجاد شده در راه رسیدن به توحید و معارف الهی برداشته شود، و پاسخی در خور ظلمها و ستمهایی که بر مسلمانان در طول تاریخ رفته داده شود.
و به طور کلّی، قرآن کریم جهاد و مقاومت در راه خدا را نتیجه ایمان به خدای یگانه می شمرد، و جهاد را علامتی برای شناسایی موحدان و مؤمنان حقیقی می داند:
(الَّذِینَ آمَنُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ)، مؤمنان در راه خدا می جنگند، و کافران در راه طاغوت مبارزه می نمایند([22]).
(وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُولَئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَّهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ)، و کسانی که ایمان آوردند، و مهاجرت و جهاد در راه خداوند نمودند; و کسانی که مهاجران و مجاهدان را پناه داده و حمایت نمودند; اینان مؤمنان حقیقی اند، و مغفرت و روزی کریمانه خداوند ارزانی آنهاست([23]).
نتیجه
به خوبی روشن است که اگر نیرویی بازدارنده بنام جهاد و مقاومت نباشد، دنیای کفر همگان را به استثمار و استضعاف خواهند کشاند، و با هر چیزی که منافی خواسته های آنان باشد به سختی برخورد و آن را محو و نابود خواهد ساخت، از این رو در فروع دین ما از دو واجب (امر به معروف) و (نهی از منکر) به عنوان حافظ بقیه فروع نام برده شده است، که با عمل به آن بقیه فروع، و اسلام محفوظ خواهد ماند. مقاومت و جهاد هم بعنوان نهایی ترین مرحله امر بمعروف و نهی از منکر، عامل بقاء و گسترش توحید و بقیه اصول و فروع دین است.
از این رو می بینیم خدای متعال، وعده ظهور امام زمان(علیه السلام) و بر پایی حکومت عدل را عامل نجات همه مستضعفان برشمرده است; و مراد از استضعاف در آیه شریفه استضعاف فکری و عقیدتی نیز می باشد، که نتیجه تسلّط بلامنازع حکومت های ظالمانه و طاغوتی است; چنان که فرمود: (وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الاَْرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ)([24]).
راهکار دوّم: تعمیق حسّ عزّت و کرامت
همه در خدمت انسان
خدای متعال بنای خلقت انسان را بر کرامت و بزرگی نهاده است، به طوری که همه چیز را، آنچه در آسمان ها و زمین است را مسخّر انسان نموده است; و تصریح و تأکید فرمود: همه چیز برای انسان و به خاطر انسان است.
(وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ)([25]).
أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاَْرْضِ)([26]).
انسان در خدمت خدا
و امّا تنها خواسته خداوند از بندگانش این نیست که روزی کسی را بدهند، یا نعمتی را عطا نمایند، چنانکه فرمود: (مَا أُرِیدُ مِنْهُم مِّن رِّزْق وَمَا أُرِیدُ أَن یُطْعِمُونِ)([27]).
بلکه بر آنها واجب نموده است، تا عبودیّت و بندگی خداوند را بجای آورند: (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاِْنسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ)([28]).
خداوند سرچشمه همه عزّتها
با توجّه به بحثهای عمیق فلسفی، جهان ممکنات ناگزیر از منتهی شدن به وجودی واجب است; وجودی که قائم به ذات و دارای تمامی مراحل عالی و بی پایان کمال است، و هر آنچه دیگران دارند هم از اوست. و در غیر این صورت یا مبتلا به مشکل دور خواهیم شد، و یا تسلسلی که هر دو عقلا محال است. در راستای این بحث فلسفی شرع مقدس هم خدای متعال را سر منشأ تمامی عزّتها و دارائیها معرفی می نماید:
(فَإِنَّ العِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً)([29]).
(فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً)([30]).
(وَمَا بِکُم مِّن نِّعْمَة فَمِنَ اللّهِ)([31]).
از سویی دیگر صاحبان ملک و عزّت را همگی محتاج خود می شمرد، و تأکید می نماید که عنان عزت دهی، و عزّت گیری، فقر و غنا همه به دست اوست;
(قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْء قَدِیرٌ)([32]).
کفر به طاغوت و ایمان به خداوند نشانه عزّتمندی
خدای متعال برای ابطال نظریه عزتهای غیر خدایی، منافقانی را که با تکیه بر غیر او درصدد عزّت طلبی بودند، و به همین بهانه مؤمنین واقعی را که با ایمان به خدا و عمل صالح مزیّن به عزّت الهی شده بودند را تمسخر می کردند، چنین مخاطب قرار داد:
(یَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَی الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الاَْعَزُّ مِنْهَا الاَْذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لاَیَعْلَمُونَ)، منافقان می گویند: اگر (بعد از جنگ) به مدینه بازگشتیم، آنانی که عزیزند، کسانی را که ذلیلند از مدینه اخراج خواهند نمود. و در حالی که تمامی عزّت از آن خدا و رسولش و مؤمنین است، ولکن منافقین نمی دانند([33]).
قرآن کریم با این نحوه برخورد تکلیف امروز جامعه بزرگ اسلامی پیرو قرآن و پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) را معلوم کرده است; آیا جوامع و کشورهای اسلامی برای رسیدن به عزّت و سربلندی باید راه توحید و استعانت از بندگان واقعی خدا را پیش بگیرند، یا دست نیاز و ذلّت به سوی اجانب و کفّار شرق و غرب دراز نمایند، حال آنکه خداوند سرچشمه تمامی عزّتهاست; چنانکه فرمود:
(الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاء مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ العِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً)([34]).
راهکار سوم: تقویت امید به آینده
امید عامل سازندگی در انسان
پوشیده نیست که انسان با توجه به خصیصه امیدواری که خداوند در وجود او نهاده است اقدام به عمل و عکس العمل، و ساختن و پرداختن می نماید، که اگر این امیدواری نبود هیچ انسانی سنگی را بر سنگی بنا نمی نهاد; و در بن بستها و ناکامیها خود را به سیل حوادث، و امواج متلاطم ناخوشایندیها می سپرد، و هیچگاه درصدد دفاع و ترمیم خو برنمی خواست، چنانکه می بینیم در میان غیر معتقدین به معنویات، و یا دیندارانی که در راستای دین خود را نساخته اند، سرانجام به پوچی، و هیچی مطلق می رسند، و در نهایت به زندگی خود پایان می دهند; قرآن کریم این تصوّر ناامیدانه را چنین بیان می کند:
(وَقَالُوا مَا هِیَ إِلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ وَمَا لَهُم بِذلِکَ مِنْ عِلْم إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ)([35]).
امید به آینده نشانه ایمان به خداست
همانطور که گفتیم، منحصر شدن نگاه انسان به امکانات محدود مادّی که هیچ تضمینی برای بقای آنها نیست، بلکه تغییر و تحولات لحظه ای در آن سبب سلب اعتماد از آنها هم هست; باعث می شود تا انسان به نقطه ای پایانی و ماندنی فکر نکند، و مقصد هستی را جز سراشیبی سقوط و نیستی نپندارد.
و امّا اگر اعتقاد پیدا کردیم که یک نقطه پایانی و ماندگاری است که پایان هم شروعهاست، و ماندگارترین و بی زوال است، آنگاه انسان برنامه ای دیگر و طرحی با ارزشتر را برای زندگی خود خواهد ریخت; در عین اینکه می داند هر لحظه ممکن است مرگ او فرا برسد، این را هم می داند که این انفصال مقدمه اتصال به جاودانه ای همیشگی است که دیگر آنجا سخن از نابودی و فنا معقول نیست، چون واجب الوجودی است که بر ذات بی نیاز خود تکیه کرده است. قرآن هم این واقعیت را اینگونه ترسیم نموده است:
(وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الاْخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ)، زندگی دنیایی جز سرگرمی و بازیچه نیست، و همانا خانه آخرت زنده و پایدار است، اگر می دانستند([36]).
از این رو لازم است تا با تقویت امید به آینده در حقیقت در راستای تقویت خداباوری و توحید انگاری انسان قدم برداریم، قرآن کریم هم رابطه ای مستحکم میان امید به آینده و خداباوری را تصویر نموده است:
(... وَلاَ تَیْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ)، از رحمت خداوند ناامید نشوید; که همانا از رحمت او ناامید نمی شود مگر گروه کافران.([37])
(وَالَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَلِقَائِهِ أُوْلَئِکَ یَئِسُوا مِن رَّحْمَتِی وَأُوْلَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ)، کسانی که به آیات الهی، و وعده دیدار او کافر شدند، آنان از رحمت خداوند ناامیدند; و برای ایشان عذابی دردناک است.([38])
(وَإِلَی مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْباً فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَارْجُوا الْیَوْمَ الاْخِرَ وَلاَ تَعْثَوْا فِی الاَْرْضِ مُفْسِدِینَ)، شعیب به مردم مدین گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید، و امید به روز واپسین داشته باشید، و در زمین فساد برپا ندارید.([39])
امید به آینده و کفر گریزی
از آنجایی که کافر و ماتریالیست دنیا را یک جعبه از شش طرف بن بست می پندارد; خدای متعال مؤمنین و موحدین را از معاشرت با این کوته نظران کوته فکر منع کرده است.
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ قَدْ یَئِسُوا مِنَ الاْخِرَةِ کَمَا یَئِسَ الْکُفَّارُ مِنْ أَصْحَابِ الْقُبُورِ)، ای مؤمنان! قومی را که مورد غضب خداوند واقع شده اند را به دوستی برنگزینید، که آنان ناامید از حیات دوباره ابدی و پایان کارند; چنانکه کافران از زنده شدن مردگان ناامیدند.([40])
امید به آینده و شیطان گریزی
یکی از کارهای شیطان نامید کردن بندگان خدا از امیدواری به رحمت و لطف اوست; قرآن می فرماید:
(الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَاء وَاللّهُ یَعِدُکُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَفَضْلا)، شیطان شما را به فقر و ناداری وعده می دهد، و به بدیها امر می نماید، ولی خداوند شما را به مغفرت و احسان خویش فرا می خواند.([41])
از این رو کسانی که امید به آینده، و توکّل بر خداوند دارند، راهی برای سلطه شیطان بر آنان نیست; به بیان دیگر امید به آینده و ایمان به خداوند، شیطان را از صحنه تصمیمات انسان دور می نماید: (إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ)، و در حقیقت خداوند شیطان را وسیله سنجش امیدواران به فضل خود، و معتقدین به روز واپسین از غیر آنان نموده است.([42])
(وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاَّ فَرِیقاً مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ * وَمَا کَانَ لَهُ عَلَیْهِم مِّن سُلْطَان إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَن یُؤْمِنُ بِالاْخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِی شَکٍّ)، همانان ابلیس گمان باطل خود را به صورت حقیقت در نظر مردم جلوه داد تا جز گروهی از مؤمنین همه پیرو او شدند * این در صورتی است که شیطان بر مردم تسلّطی نداشت، و شیطان را بر این داشتیم تا مؤمنین به قیامت از آنانی که شک دارند متمایز شوند.([43])
با این اوصاف مسلمانان جهان می توانند با تکیه بر ایمان به خداوند درصدد ساختن خود و جامعه اسلامیشان برآیند; و دست ردّ، و مشت محکمی بر دهان کافران و شیاطین که می خواهند جوامع اسلامی ما را به انحطاط و نابودی بکشانند، بزنند، تا دیگر طمع کاران امیدی به شیطنت و تفرقه میان مسلمان پیدا نکنند.
راهکار چهارم: تعمیق حس مسئولیت مشترک
انسان رها نیست
یکی از مشکلات اساسی انسانها این است که گمان می کنند، خالق هستی آنها را آفریده و به حال خود رها ساخته است، از این رو برای کارها خط قرمزی را در نظر نمی گیریم، حال آنکه حقیقت خلاف این است و انسان مکلّف به احکامی است، و همین هم فرق اساسی میان انسان و حیوان است:
(أَیَحْسَبُ الاِْنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدًی)، آیا انسان گمان می کند که یله و رهاست؟!([44])
انسان بازخواست می شود
عقلانی است، وقتی خداوند انسان را مکلّف نموده است، برای اینکه با عصیان و خودسری او تکلیف لغو و بیهوده نشود; روزی هم از او بازخواست نماید; از این رو فرمود: (وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ)، آنان (مجرمین) را نگاه دارید تا بازخواست شوند.([45])
تکلیف مشترک یا مسئولیت مشترک
بین خالق هستی و مخلوقین او، عهدی از پیش بسته شده است تا او معبود و ما هم عبد او باشیم، و اگر تخلّف نمائیم، روز واپسین ما را بازخواست خواهند کرد; (وَلَقَدْ کَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِن قَبْلُ لاَ یُوَلُّونَ الاَْدْبَارَ وَکَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُولاً)([46]).
(لاَ یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ)، خداوند بر کردارش بازخواست نمی شود; ولی خلق از کردارشان بازخواست می شوند.([47])
با توجه به این آیات، مسئولیت مشترک همه انسانها عمل به عهد عبودیت است، و در آخرت هم راجع به آن سؤال خواهند شد.
مسئولیت مشترک زمینه ساز قدرت واحد
اگر انسانها پذیرفتند که همگی در قبال یک امر واحد مسئولند، و باید به تکالیف خود راجع به آن شی واحد ملتزم باشند، و هر چه نیرو دارند برای رسیدن به آن هدف مشترک بکار گیرند، ناخواسته یک امت واحد و نیروی واحد بوجود خواهد آمد; و طبیعی است که با این اجتماع نیرومند، رسیدن به هر کار سختی ساده، و پیروزی حتمی خواهد شد.
از این رو عمده ترین خواسته پیامبران الهی (علیهم السلام) ، از پیشگاه خداوند توفیق رسیدن به یک امت واحده اسلامی بوده است: (رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّکَ)، ابراهیم عرضه داشت: خدایا! من و پسرم اسماعیل را دو مسلمان برای خود قرار دهد; و از ذریّه ما برای خود امتی مسلمان پدید آور.([48])
حرکت به سمت مسئولیت مشترک یک دستور است
خدای متعال برای به سامان رسیدن اصول اعتقادی مردم، از جمله توحید و یکتاپرستی که اساس همه اصول است; و برای عملی شدن فروع عملی و احکام اخلاقی، که در مجموعه ای به نام دین و اسلام جمع شده اند. دستور به وحدت اعتقادی مردم داده است، تا با این وحدت اعتقادی یک حسّ مسئولیّت مشترک در همگان پیدا شود، و در نتیجه همه امکانات مادی و معنوی این امت واحد اسلامی در راستای تحقق اعتقاد به توحید و معارف توحیدی صرف گردد: (وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْکُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً)، همگی به ریسمان الهی چنگ زنید، و متفرق نشوید; و نعمت خداوند بر خود را که دشمن بودید ولی بین شما نزدیکی و برادری برقرار کرد را یادآور شوید.([49])
به خوبی روشن است که در سایه اتحاد و حس مسئولیت مشترک، تمام نیروهای پراکنده یک قدرت واحد جهانی خواهند شد، و در نتیجه تأثیرات عمده جهانی را هم از خود بر جای خواهند گذاشت. از این رو فرمود: (وَمَن یَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ)([50]).
امیر المؤمنین(علیه السلام) هم فرمودند: «الزموا السوّاد الأعظم، فانّ ید الله مع الجماعة، وایّاکم والفرقة، فانّ الشاذّ من النّاس للشیطان، کما انّ الشاذّ من الغنم للذّئب» ملازم و همراه جمعیت های عظیم باشید، که دست خداوند با جماعت است، و مبادا تفرقه کنید، که همانا افراد پراکنده طعمه شیطانند، چنانکه گوسفند تنها، طعمه گرگ است.([51])
از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) روایت شده است که: «لاتختلفوا، فانّ من کان قبلکم اختلفوا فهلکوا» با هم اختلاف نکنید، که همان امتهای پیش از شما چون با هم اختلاف کردند، نابود شدند.([52])
امت واحده اسلامی یعنی حکومت توحید
در پایان اشاره به این نکته ضروری است که خدای متعال برای گره زدن قلبها و دلها به یکدیگر اسلام را به عنوان تنها دین برتر و پذیرفته به همگان معرفی نمود، و بر سایر ادیان گذشته خط بطلان کشید، تا با ایجاد یک هدف مشترک و حس مسئولیت مشترک جبهه واحد و نیرومندی از خداپرستان را گرد هم فراهم آورد:
(إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ)، تنها دین نزد خداوند، همان اسلام است.([53])
(وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِیناً فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ)، هر کس دینی غیر از اسلام را بپذیرد، از او هرگز پذیرفته نیست.([54])
سپس عبودیت و یکتا پرستی را به عنوان حاصل این همدلی و وحدت اعتقادی برشمرد: (إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ)، اینک تنها آئین، و دین یگانه شما، همین اسلام است، و من هم یکتا پروردگار شما هستم، پس تنها مرا پرستش کنید.([55])
وآخر دعوانا أن الحمد لله ربّ العالمین
[1] . روم: 30.
[2] . بحار الانوار: 3/277/6.
[3] . صحیح بخارى: 5/144، صحیح مسلم: 13/127، مسند احمد: 15/428، السنن الکبرى للبیهقى: 6/202.
[4] . روم: 33.
[5] . نمل: 14.
[6] . بقره: 89.
[7] . مائده: 32.
[8] . تفسیر نمونه: 4/454
[9] . اعراف: 59، مؤمنون: 33.
[10] . اعراف: 65، هود: 50.
[11] . اعراف: 73، هود: 61.
[12] . اعراف: 85، هود: 84.
[13] . مؤمنون: 32 ـ 31.
[14] . انفال: 8 ـ 7.
[15] . سنن ابى داود: 1/594 ح 264، سنن ابن ماجه: 2/1295 ح 3929.
[16] . سنن ابى داود: 1/565 ح 2517، سنن ابن ماجة: 2/931 ح 2783.
[17] . عیون اخبار الرضا: 1/70 ح 280، ثواب الاعمال: 280، دعائم الاسلام: 1/369 ح 402، مستدرک الوسائل: 18/209 ح (22519) 021.
[18] . وسائل الشیعة: 16/133 ح (21169) 8، مشکاة الانوار: 100.
[19] . جامع الشتات: ص 363، شرائع الاسلام: ج 2 و 1، ص 232.
[20] . تقریرات بحث جهاد آقاى آصفى: 56 ـ 53.
[21] . مسالک الافهام: 3/7، جواهر الکلام: 18/21.
[22] . نساء: 76.
[23] . انفال: 74.
[24] . قصص: 5.
[25] . اسراء: 70.
[26] . لقمان: 20.
[27] . ذاریات: 57.
[28] . ذاریات: 56.
[29] . انبیاء: 139.
[30] . فاطر: 10.
[31] . نحل: 53.
[32] . آل عمران: 26.
[33] . منافقون: 8.
[34] . نساء: 139.
[35] . جاثیه: 24.
[36] . عنکبوت: 64.
[37] . یوسف: 78.
[38] . عنکبوت: 23.
[39] . عنکبوت: 36.
[40] . ممتحنه: 13.
[41] . بقره: 268.
[42] . نحل: 99.
[43] . سبأ: 21 ـ 20.
[44] . قیامت: 36.
[45] . صافات: 24.
[46] . احزاب: 15.
[47] . انبیاء: 23.
[48] . بقره: 128.
[49] . آل عمران: 103.
[50] . مائده: 56.
[51] . نهج البلاغه: خطبه 127.
[52] . کنز العمال: 894.
[53] . آل عمران: 19.
[54] . آل عمران: 85.
[55] . انبیاء: 91.
- ۹۴/۱۱/۱۸