فرهنگ تقریبی و تقریب فرهنگی مطالعهای روشی و تطبیقی
فرهنگ تقریبی و تقریب فرهنگی
مطالعهای روشی و تطبیقی
احمد مبلغی
مدیر مرکز تحقیقات مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی
به نام خداوند بخشنده مهربان
این نوشتار پیرامون تقریب و فرهنگ بوده و طی دو محور اساسی به این موضوع خواهد پرداخت:
- مطالب مقدماتی
- فرهنگ و تقریب
مبحث اول: تعریف فرهنگ و تحلیل آن:
1- تعاریف فرهنگ
برای فرهنگ تعاریف زیادی شده است که در ذیل اهم آن اشاره میکنیم:
تعریف اول: فرهنگ مجموعهای از صفات اخلاقی و ارزشهای اجتماعی است که از زمان ولادت فرد در وی اثر میگذارد و بصورت ناخودآگاه رابطهای میشود که روش زندگی او را با رسومات زندگی مکانی که در آن بدنیا آمده مربوط میکنند (تعریف مالک بن نبی)
تعریف دوم:
فرهنگ مجموعهای از افکار و سنتهای به ارث رسیده از گذشتگان است که از آن ریشههای یک ملت تشکیل میشود. و صاحبان آن فرهنگ به درستیاش ایمان دارند، و به واسطه آن افکار و سنتها طرز تفکری در آن ملت بروز میکندکه از سایر ملل متمایز میکند (تعریف مستشرق فرانسوی هندی لاوست).
تعریف سوم:
فرهنگ یک کل مرکب است که شامل شناخت،اعتقادات، هنر، ادبیات، اخلاق، قوانین، سنتها توانمندیها و ارزشهای دیگری میباشد و.انسان به عنوان عضوی از جامعه آنها را بدست میآورد (تعریف تایلور)
تعریف چهارم:
فرهنگ عبارتست از خزانه و مجموعهای مشترک که برای یک ملت جمع شده؛ و از نسلی به نسل دیگر در طول تاریخ منتقل میشود. و عقاید دینی که جزئی از این ذخیره مشترک افکار، احساسات و زبان است بر امت غلبه دارد (تعریف ارنست بارکر)
تعریف پنجم:
فرهنگ از مجموعهای از فعالیتها، رخدادها، حوادث و روشهایی تشکیل شده است که همة آنها دارای ابعاد پنهانی و غیر مادیاند در حالی که این بعد پنهانی و تجرد از واقعی و حقیقی بودن آن نمیکاهد، در حقیقت فرهنگ از طریق بیان و نتیجه آن ابعاد پنهانی نزج مییابد و فرقی نمیکند بصورت نوشته، گفتار و یا حرکتی دارای مفهوم در جامعه باشد.
تعریف ششم:
فرهنگ همان رشد پیوسته برای فناوریها (تکنولوژی) و آداب و رسوم و اعتقادات هر ملتی نسبت به ملل دیگر میباشد. که در زندگی افراد آن ملت بطور پیوسته در جریان است و این رشد پیوسته بواسطه پدران و از طریق راههای پرورشی به نوجوانان انتقال مییابد. (تعریف کوینسی رایت)
تعریف هفتم:
فرهنگ دستگاهی فعال است که انسان را در شرایط بهتر قرار میدهد. شرایطی که مشکلات و مسائل خاصی که
انسان با آن در هر جامعهای مواجه شود. برطرف میکند. و در قالب پاسخگویی به نیازهای اساسی انسان میباشد. (تعریف مالینوفسکی)
تعریف هشتم:
فرهنگ، مجموعهای از ارزشها و موضوعات قابل توجه و رفتارهایی است که زمینه را برای روش صحیح زندگی انسانی فراهم میکند. و عقل و احساسات را در جهات هماهنگ با آن (روش زندگی) قرار میدهد.
تعریف نهم:
فرهنگ مجموعهی پیچیدهای از روحیات و صفاتی است که مادی نبوده بلکه احساسی و ذهنی میباشند و به عنوان سمبلی برای تبلور جامعه یا مجموعه اجتماعی خاصی میباشد.
تعریف دهم:
فرهنگ چارچوبی از اعتقادها، ارزشها و نمونههای رفتاری است که در ایجاد آنها اکثر افراد جامعه نقش ایفا کرده و طبق آن رفتار میکنند.
بررسی و تحلیل تعریفها:
از تعریفهای فوق نکات ذیل استفاده میشود:
اول: عناصر تشیکل دهنده فرهنگ:
میتوان گفت عنصرهای تشکیل دهنده فرهنگ اینگونه دستهبندی میشوند:
- آنچه در بعد اخلاقی متبلور میشود
- آنچه در بعد معرفتی و علمی نمایان میشود
- آنچه در بعد احساسی بروز میکند
- آنچه در بعد ادبی متجلی می شود
- آنچه در بعد قانونی شکل میگیرد
- آنچه در بعد سلوکی بروز میکند
- آنچه در بعد عرفی نمایان میشود
- آنچه در بعد هنری ظاهر میشود.
دوم: ویژگیهای فرهنگ و توانمندیهای نهفته در آن:
فرهنگ دارای ویژگیهایی است که توانمندیهای فرهنگ آنرا بروز میدهد؛ آن ویژگیها از این قرار است:
- انتقال از نسلی به نسل دیگر در خلال روشهای پرورشی و غیره..
- ایمان صاحبان فرهنگ به درستی آن
- ظرفیت فرهنگ برای بقاء و استمرار
- قابلیت برای تغییر و پیشرفت
- شمول بر مسائل مختلف اجتماعی
- وجود زمینه لازم برای ترویج از جامعهای به جامعه دیگر
اهمیت فرهنگ:
فرهنگ نقش مؤثری را در زندگی انسان بازی میکند. این نقش به حدی مؤثر است که میتوان گفت: همانا انسان موجودی فرهنگی [دارای فرهنگ] است
این نقش دو جهت دارد:
1- تأثیر فرهنگ بر فرد که از طریق:
- تأثیر فرهنگ برفرد از زمان تولدش
- زمینهسازی فرهنگ برای انتخاب روش زندگی انسانی
- استحکام و جهت دهی عقل واحساس فرد برای جهتگیری مناسب
- فرهنگ چهارچوبی است که رفتار انسان در داخل آن کمال مییابد
2- تأثیر فرهنگ برجامعه:
فرهنگ پدیدهای است متصل به جامعه انسانی؛ و ممکن نیست انسان بدون فرهنگ در جامعه زندگی کند.
نقشی که فرهنگ در جامعه به عهده میگیرد به شرح زیرا است:
(1) فرهنگ محتویات اعتقادی، فکری و فطری جامعه بشری را هماهنگ و قاعده مند و فعال کرده و در شکلهای اخلاقی، قانونی و قالبهای حقوقی قالببندی میکند. همچنانکه فعالیتهای انسان را جهت دهی کرده و تلاشهای او را به سمت آرمانهایش مرز بندی میکند
از این جا نتیجه میگیریم فرهنگ پدیدهای است که به انسان نیرویی جهت سازگاری با محیط پیرامون خود برای دفع نیازهایش اعطا میکند. سازگاری که اثر بخشی بیشتری نسبت به هر موثر دیگر دارد
(2) فرهنگ منشائ اخلاقی ملت است
(3) فرهنگ منشاء اندیشه خاصی است که آنرا از ملل دیگر متمایز میکند.
(4) فرهنگ انسان را در وضعیت بهتری قرارمیدهد تا برمشکلات و مسائل خاص خود که در هر جامعهای با آن دست به گریبان است فایق آید و در قالب پاسخگویی به نیازهای اساسی او میباشد.
(5) فرهنگ بصورت نشانای (سمبل) برای تمدن جامعه یا مجموعهای اجتماعی خاص به چشم میآید با توجه به این تأثیرات مهم میتوان گفت: فرهنگ همان بنیان و اساسی است که تمدنها از آن قوام مییابد و این فرهنگ است که سرنوشت ملل را از هم جدا میکند.
بحث دوم: امکان تحقق تقریب و اهمیت آن
اول: امکان تقریب بین مذاهب اسلامی
تقریب به خاطر موارد زیر امکان پذیر است:
الف: گواهی تاریخ: تاریخ اسلام گواهی میدهد شیعیان و اهل سنت با هم بصورت مسا لمتآمیز درکشوهای اسلامی زندگی میکردند این همزیستی سالمتآمیز بین دو گروه مسلمان در قرن اول، دوم ، سوم و حتی قرن چهارم و پنجم در مدینه، کوفه، بصره و ایران وجود اشته است. این همزیستی در طول قرون متمادی در لبنان و ایران و کویت و بغداد و دیگر بلاد اسلامی امکان تقریب بین دو مذهب را پررنگتر کرده است.
اگر چه تاریخ در برخی از اعصار خود شاهد نزاعها و اختلافهایی بوده است، ولی این اختلافها خارج از سیر طبیعی ارتباط بین دو گروه بوده است. این اختلافها با آتش افروزی برخی تندروها درشرایط خاص؛ وجود آمده است.
ب: وجود نقاط مشترک زیاد بین شیعه و سنی
به رغم وجود اختلاف زیاد بین اعتقادات شعیه و سنی، نقاط مشترک و اتحاد بیشتری بین این دو وجود دارد.
به عنوان مثال میتوان در مسائل اعتقادی که اهمیت حیاتی آن پوشیده نیست مشترکات زیادی در توحید، قرآن کریم، نبوت، کعبه، معاد و اعتقادات دهگانه دیگر یافت که بسیار بیشتر از نقاط افتراق است.
پس واضح است برای اتحاد بین دوگروه تنها اشتراک و اتحاد در یکی از موارد فوق کفایت میکند. و دلیل آن نیز این است که خداوند تبارک و تعالی بخاطر اشتراک در کلمه «الله» امر به اتحاد بین مسلمین و مسیحیان کرده است. وقتی مجال برای وحدت بین مسلمین و مسیحیان ضمن یک عقیده سست مثل اشتراک دیدگاه در مورد اصل «اله» باز شود، میتوان به وضوح ضرورت وحدت بین فرق مسلمین را دریافت در حالی که مسلمانان نقاط اشتراک بیشتری دارند.
بطور خلاصه: اصول اعتقادی و ریشهای و زیر بنایی مشترک بین شعیه و سنی مبناییست برای اتحاد و آمیختگی آنها بطوری که اگر این مشترکات نبود با توجه به ریشه دارای اختلافات هیچ چیز چنین نقشی را نمیتوانست ایفا کند.
قطع نظر از مسائل اعتقادی نقاط اشتراک دیگری در مواضع دیگر وجود دارد؛ و شگفت اینکه دیدگاه شیعه در عصر پیامبر اکرم (ص) لبریز از اتحاد و انسجام بوده است.
مطالعه اخبار و روایات دو گروه دراین باب، مقدار و اندازه زیاد اشتراک و نزدیکی بین دو فرقه را میفهماند
این روایات- جدای از اثبات انسجام بین شیعه و سنی- به مثابه ثروتی عظیم از سنت پیامبر اکرم (ص) است. همچنین این روایات عرصههای گوناگونی را شامل شده و افقهای جدیدی را در دیدگاه فقهی ایجاد میکنند.
ولی باید اعتراف کرد: هر چه از زمان پیامبر و ائمه دور میشویم این نقاط مشترک رو به انحلال و کاستی میرود. این بیانی است از شکستها در رسیدن به حقایق تاریخی مورد نظر مطلوب.
دوّم
اهمیت تقریب:
اگر مذاهب به اتحاد روی نیاورند خطرات حاصل از تفرقه و گروهپراکنی اسلام را تهدید میکند و به تبع همة مذاهب را تهدید خواهد کرد.
به عبارت دیگر زمانی که آتش اختلاف و تفرقه میان مسلمانان شعلهور شود؛ هر آینه اسلام ضعیف میشود. وضعف اسلام منجر به نابودی جامعه اسلامی میگردد، و آنزمان است که بیان اعتقادی ممکن نخواهد بود. لذا اگر نیاز به یک دلیل برای اثبات وجوب اتحاد داشته باشیم؛ از مقدمه بودن اتحا د برای بیان معتقدات، این وجوب استفاده میشود.
فرهنگ و تقریب:
نظربه اینکه فرهنگ تأثیرات ریشهای دارد؛ و این تأثیرات شاملترین و متمرکزترین روشها در طراحی و پیریزی اجتماعی است؛ به ناچار اذعان میکنیم؛ هر کوشش تقریب که این بعد فرهنگی را مراعات نکند؛ حتما یک کوشش شکست خورده است. و فرجام آن در هر صورت یک مرگ تدریجی است. و تحمل نخستین علامت مرگ به هر شکلی خواهد بود.
برعکس اگر وحدت در خلال پیشرفت مستند به فرهنگ باشد از نشاط بیشتری برخودار خواهد بود و از سهم بیشتری از غلبه پیدا کردن برروحیات تفرقه برانگیز بهرهمیبرد. بخاطر اینکه جریان تفسیر کردن یک نظریه کوچک (مثل اتحاد) به یک پدیدة اجتماعی دشواریهای زیادی دارد.
این تفسر ممکن میشود پس از آنکه یک بیراهه دشوار را برای تغییر حالتها و ارزشهای مقدس اختلاف را پشت سربگذارد یا حداقل دشوار است ارزشهایی که با تفرقه یکبار چه و عجین شده کنار بزند. تحقیق در این موضوع در دو محور قابل پیگیریست:
الف: فرهنگ تقریبی:
فرهنگ تقریبی جزئی از فرهنگ به معنای عام است: تقریب فرهنگی جزئی است که تحقق اتحاد اسلامی برآن متوقف است. رمز متوقف بودن اتحاد اسلامی براین جزء از فرهنگ در خلال توجه به سه نکته مشخص میگردد.
اول: اتحاد یک نوع و روشی از روابط اجتماعی برای جامعه است.
دوم: روابط اجتماعی بدون راه اندازی فرهنگ قابل تحقق نیست.
سوم: تنظیم و تحقیق اتحاد اسلامی به عهدة همة اجزاء فرهنگ نیست بلکه برعهده جزئی از آن که همان فرهنگ تقریبیست میباشد فرهنگ تقریبی در برخی از اندیشه های اسلامی متجلی میشود. ارزشهایی که اخلاقی بوده و در ایفای نقش و آشکار شدن خود فرهنگیست. میتوان گفت این ارزشها همان ارزشهای اسلامی است که در امت محوریت دارد. اتحاد اسلامی با ابعاد وسیع اجتماعی خود محقق نمیشود مگر در سایه فضای سرشار از این ارزشها که اسلام انها را به نیت حفاظت امت از هر خطری محقق کرده است. ازرشهایی که باعث قوام و معناداری امت میشودو از منظر دیدگاه جدید،بخلاف دیدگاههای تنگ و مقید به مصلحت های مذهبی بی ارزش. این ارزشها در لابلای متون اسلامی بسیار زیادند مثل ملاطفت با مردم و انصاف. بنابرین اگر عملیات تقریب در جوی انجام شود که این خصوصیات فرهنگ اخلاقی در آن مراعات نشود: یک کوشش تنگ نظرانه بوده و چه بسا نتایج و آثارش از بین برود.
مایة تأسف است که ما بسیاری از این ارزشهای اجتماعی را ارزشهایی فردی قلمداد کنیم. و این اشتباه باعث شده است ما بسیاری از فرصتهای برنامهریزی فرهنگی براساس ارزشهایی که دارای نقش اجتماعی هستند را از دست بدهیم.
این ارزشها را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
ارزشهای اخلاقی مثبت:
در ذیل به برخی از این ارزشها اشاره میکنیم:
1) صدقه
صدقه در نگاه اول هیچ ارتباطی با تقریب و اتحاد ندارد. ولی با مراجعه به روایات در مییابیم صدقه به تقارب و نزدیکی تفسیر شده است.
پیامبر اکرم فرمودهاند: «لبخند تو به روی برادرت صدقه است»
امام صادق (ع) در مورد صدقه که خداوند آنرا دوست دارد فرمودند: «نزدیکی و تقارب ایجاد بکند وقتی که از هم دورند»
2) انصاف:
صفات اخلاقی باهم برابر نیستند،وقتی برخی از این صفات در جامعه در چارچوبی صحیح متمرکز و اجرا شوند دارای نتایج و انعکاسات عظیم و موجد تحول بزرگ در جامعه خواهد بود.
از این صفات به صفات ریشهای وزیر بنایی تعبیر میشود. و صفاتی درسایه این صفات زیر بنایی وجود دارد،که انصاف یکی از این صفات است.
همیشه انصاف را یک صفت فردی که تأثیر کمی دارد شمردهایم و اهمیتی برای تذکر آن قائل نشدهایم. و نهایت چیزی که به آن سفارش میکنیم این بوده که به دیگران بگوییم منصفانه برخورد کن. همچنانکه هیچ ارزش اخلاقی بزرگی برای آن در معاملات تجاری در بازار مشاهده نمیکنیم. با این وجود این صفت اخلاقی بلندمرتبه میتواند از منظر دینی مبنایی برای جامعهی دور از اختلاف تشکیل دهد. لذا باید آنرا نهادینه کنیم.
به رغم اینکه انصاف یک صفت باطنی است ولی وقتی بصورت منبایی برای عملی آشکار میشود انصاف عملی اتفاق میافتد و وقتی در راه انصاف عملی قدم نهیم،جامعه منصف در این هنگام میتواند اختلافات را کنار بگذارد زیرا در این حال انصاف سبب میشود تا افراد حقوق هم را رعایت کنند و به حقوق هم معترف باشند.
و همچنین اگر به ابطال و بیهودهگویی و منزوی کردن یکدیگر در جامعه اسلامی نیاوریم. و شیعه سنی را به حاشیه نراند و سنی شعیه را طردنکند؛ میتوانیم یک وحدت فراگیر را تأسیس کنیم.
با عنایت به این هدف فراگیر میتوان بحثهای علمی و دینی را بصورت آکادمی،دانشگاهی و یا حوزوی در قالب کنفرانس و جشنواره در فضایی غیر متشنج و هدایت کننده مطرح کرد.
ولی اگر اختلاف را مبنا قرار دهیم و به بحثهای فوق توجه نکنیم؛ این اختلافات منشأ شروری خواهد شد که به ضرر جامعه اسلامی است و تنها به نفع دشمنانی خواهد بود که منتظرند تا از آب گلآلود ماهی بگیرند.
اگر انصاف بصورت عملی اجرا و اصلی برای رفتار اجتماعی شد و باعث تحقق انصاف اجتماعی گردید- در مقابل انصاف شخصی- یا به عبارت دیگر: انصاف که یک صفت شخصی است به یک پدیده اجتماعی تغییر کرد حقوق افراد نسبت به یکدیگر با یک اهمیت ویژهای حفظ میشود و اختلاف برای همیشه از چنین جامعهای رخت برخواهد بست.
حضرت علی (ع) این اصل قرآنی را تبیین کرده و فرمودهاند: «انصاف اختلاف را برمیچیند و باعث همبستگی و یکپارچگی میشود.
پس اختلافات و کشمکشها و طرد کردن همدیگر و عدم توجه به دیگران از رعایت نکردن انصاف سرچشمه میگیرد.
والا اگر هر طرف حقوق طرف مقابل را پذیرفت و واقعیات را درک کرد و در ادای واجب در برابر او کوتاهی نکرد و رفتار عادلانهای داشت اختلاف رفع شده و همبستگی و یکپارچگی درجای خود خواهد نشست. اختلاف پدیدهای منحوس و نامبارک بوده و از بدخلقی نشأت میگیرد اختلاف و بدخلقی بر یکدیگر تکیه کرده و باعث انصاف میشوند. بدخلقی باعث اختلاف شده و اختلاف نیز به نوبة خود راه را برای افزایش فضای بدخلقی میگشاید.
وقتی انصاف محقق شد و جامعه در مهربانی،مودت،اتحادو انسجام زندگی کرد میتوانیم از صفت اخلاقی، ریشهای، و اساسی انصاف به صفات اخلاقی و اجتماعی دیگری که تأثیر عمیقتر و مؤثرتری در رساندن جامعه به نیکی، امنیت و آرامش دارند منتقل شویم.
برای محسوب کردن انصاف از الگوهای بلند مرتبه و بزرگ، مقتضی است صفت انصاف در جامعه ریشهدار شود؛ و وقتی انصاف ریشهدار و مستحکم شد، سایر ارزشهای اجتماعی نیز در جامعه رسوخ خواهد کرد. از آنجایی که ما به انصاف به دید یک صفت فردی در حاشیه برخوردهای کوچک و بزرگمان، وبه عنوان یک صفت فردی برخود میکردیم؛ لذا ضروری است مجال بیشتری برای این صفت باز کنیم و با دید یک صفت اخلاقی اجتماعی به آن نگاه کنیم.
3) کم و بی ارزش نشمردن اشیائ مردم:
این اصل از گفتار خداوند که فرمودهاند: «لا تبخسوا الناس اشیاءهم» (اشیاء مردم را ناچیز و بیارزش نشمارید) مجسّم شده است. چه بسا این آیه بسیار خوانده شود و بدون توجه به مضمونش از آن بگذرند.
در حالی که آیه مبنایی بزرگ برای قضایای مهم مثل وحدت را مجسم کرده است. چرا که اشیاء مردم محدود در اشیاء مادی نبوده و شامل اشیاء مادی و معوی بصورت یکسان میشود. و وقتی شیعه و سنی حقایق خودشان را درک کردند و حقوق همدیگر را بخس و ناچیز ندانستند آنگاه حرکت خود جوش در راه ایجاد اتحاد و انسجام اسلامی متبلور میشود.
4) حسن قول (خوش گفتاری)
شایسته است افراد جامعه با قول نیکو باهم مراوده داشته باشند؛ چرا که خوش گفتاری یک دستور قرانی است.
خداوند در قران فرموده است: «قولوا للناس حسنا» با مردم به نیکی صحبت کنید. استعمال کلمات زیبا هنگام تکلم با دیگران واجب است زیبایی یک امر انسانی است و انسان زیبارا از زشت و ناپسند تشخیص میدهد. و هر انسانی زیبایی را در پرتو طبیعیش که دوستدار جمال است احساس میکند. قران کریم هم مردم را به خوش گفتاری و حسن قول امر کرده است. گفتار نیکو بر کلام عادی که بین مردم متداول دست برتری دارد. برای همراهی و همسویی با این امر قرانی فقط دوری از استعمال کلام خشن و زمخت و قبیح کفایت نمیکند بلکه استعمال کلمات دور از روحیات انسانی نیز کافی نیست. همانا شایسته است با الفاظ سرشار از نشاط ما شادابی و امیدوار کننده گفتگو کنیم.
سخن نیکو قلوب را مستحکم و استوار و انسان را به سوی خودش جذب میکند. هدف مقصود از سخن نیکو ایجاد جاذبیت، و محکم کردن قلبهای مردم به یکدیگر و تحکیم روابط بین مردم است.
این امر آسمانی [سخن نیکو] مخصوص شیعه و سنی نبوده بلکه این روش را باید در صحبت کردن با غیر مسلمانان نیز بکار برد. اما اگر کفار در حال جنگ با مسلمین باشند در این صورت باید با سختی برخورد کرد و سخن خود را با درشتی به آنها فهماند ولی انسان بما هو انسان باید به نیکی با او رفتار کرد.
امام باقر (ع) معیار حسن قول و حدود آنرا در حدیث زیل بیان کرده است: «قولو للناس احسن ما تحبون ان یقال لکم» همانطور که انسان دوست دارد کلام نیکو بشنود باید به دیگران نیز حلاوت و شیرینی سخن و گفتار نیکو را بچشاند
وقتی مسلمانان به اصلاح این نوع برخورد خشن و غیر اخلاقی از گفتگو با دیگران اقدام نکنند طبق آیة مذکور، تحقق انسجام ا سلامی در مناطق اسلامی سرعت نخواهد گرفت؛ چرا که اختلاف و درگیری برخواسته از بدی کلام است.
چه بسا فکر مشغول شود به اینکه سخن گفتن به نیکی مربوط به کسانی میشود که دوستشان داریم؛ این نحوه برداشت به دو علت صحیح نخواهد بود:
اول: روایت شریفه با این دیدگاه منافات خواهد داشت چرا که روایت به صیغه عام آمده است (قولو للناس)
دوم: روایتی از امام حسن عسکری (ع) در تفسیر آیة فوق آمده است «قولوا للناس کلهم حسنا» (با همه مردم به نیکی صحبت کنید)
ادبیات مشوق وحدت در حسن گفتار:
ادبیات همیشه فعال است. در جامعهای که ادبیات در آن محکم است، آماده و ارسال میکند نامههایی را که محبتها، تشویقها و رهنمودها رابرمیانگیزد. و از اینجاست که ادبیات مشوق وحدت از حسن قولی که به آن امرشدهایم شمرده میشود. بکار بردن ادبیات اتحادی توان زیادی در کنار گذاشتن تفرقه و اختلاف ایجاد میکند و باعث انسجام و تقریب آن در جامعه اسلامی میشود.
دو امر ذیل برای محقق شدن ادبیات مشوق وحدت پیشنهاد میشود:
1- مفاهیم فراگیر از معانی منفی و جدل برانگیز و اختلاف افرین تخلیه شود. این عمل امروز ممکن و عملی و طرحی مفید است
2- اشاعهی کلماتی که دارای معانی مثبت و وحدت آفرین هستند.
حسن همجواری:
اسلام مسلمانان را به زندگی مسالمتآمیز و حسن همجواری نسبت به یکدیگر تشویق میکند.
این اصل اسلامی برخی از روشهای تعامل را ابطال میکند که چند مورد را نام میبریم:
1- برخورد خشونتآمیز و شدید با دیگران
2- قطع رابطه با دیگران
اگر یک گروهی در جامعه یافت شود که با گروه دیگر قطع رابطه کرده است و موانعی را سر راه خود ایجاد کردهاند و حایلی در راه ارتباطشان به وجود آوردهاند؛ چنین گروهی از حسن همجواری اسلامی بویی نبرده است. چه بسا برآن تعامل خشن اطلاق نشود ولی حسن همجواری هم محسوب نمیشود.
تاریخ با صراحت میگوید اهل بیت در بین مردم زندگی میکردند و ارتباطشان را با اهل سنت در خلال ایجاد یک دیوار قطع نمیکردند. ایجاد ارتباط با آنها در همة صحنهها: در مساجد، دربازار در حج و امثال آن شاهدی است براین مدعا.
3- ارتباطی که جدای از احساسات شریف است.
فقط ایجاد ارتباط با دیگران کافی نیست؛ بلکه ارتباط باید سرشار از احساسات شورانگیز و مبتنی براحساس مشارکت در تمام همّ و غم وهمدردی و تحمل دردها در فراز و نشیب زندگیباشد.
4- ارتباط غیر سازنده:
حسن همجواری سیره مسلمین است در نظام رفتاری فعال و دو سویه و متجددانه، که حکم به رابطه دو جانبه میکند و شیعه و سنی در حسن همجواری معترفند به بنا نهادن تواناییها و استعدادهایی که دو طرف در اختیار هم قرار میدهند.
این نوع ارتباط ضامن تحقق اهداف اسلامی مطلوب است. ارتباط ضعیفی که هیچ کدام از طوایف قابلیتها و توانایی-هایشان رادر روشن ساختن و محقق کردن اهداف مشترک استفاده نمیکنند حسن همجواری محسوب نمیشود.
حسن همجواری یعنی برقراری ارتباط با دیگران برای تحمل سنگینی باری که بردوش امت اسلامی است. و برای دور کردن خطرهایست که آنها را محاصره کرده است. حسن همجواری به معنای خنثی کردن توطئههایست که اسلام و کیان اسلامی را تهدید میکند.
آنچه از امام صادق (ع) نقل شده مطلب فوق را تأیید میکند حضرت فرمودند: برشماست نماز در مساجد و حسن همجوای با مردم.
از آن جهت که حسن همجواری در موقعیتهای عادی که هیچ خطری تهدید نمیکند ضرور است؛ شکی نیست که در موقعیت خطرناکی که عالم اسلامی العان از آن عبور میکند نهایت درجه حسن همجواری را میطلبد در موقعیت عادی که تهدیدها و مخاطرات کم است حسن همجواری ضروریست زیرا سوء همجواری منشاء بروز خطرها و تهدیدها و مخاطرات است.
اما موقعیت فعلی که اوضاع بروفق مراد نیست و به قله بحران و وخامت رسیده است و مسلمانان یک برنامه مشترک را عرضه نکردهاند احتمال دارد دشمن در زمینه دسیسهها و توطئههایی که برای سرنگونی کل نظام اسلامی طراحی کرده پیشرفتی بکند.
همچنانکه سوء همجواری تمام فرصتهایی را که در برابر ماباز شده است را به تهدیدهای خطرناکی تبدیل میکند و گاهی پنجرهای برای دستیابی دشمن به ما میشود. همانطور که در عراق امروز اتفاق اتفاده است. و به طبع جامعه اسلامی جامعه مشوش و مضطربی شده و از جنگ داخلی خسته کننده رنج میبرد. چنین جامعهای قادر به تأمین نیازهای اولیه افراد خودش نیست تا چه برسد به سایر نیازها.
زمانی که سوء همجواری برطبیعت روابطی که را به هم ربط میدهد حاکم باشد مصالح بزرگ اسلامی با خطر مواجه میشود و فرصتهای پیشرفت به سوی جامعه ایدئال اسلام کاهش مییابد
همان اسلام که از طبعش «برتر است و چیزی براو برتری نمیگیرد»
همان اسلام که میتواند بهترین نظام را برای خود ایجاد کند و بهترین راه را برای مسلمانان در جنگ با مذاهب دینی دیگر در پیش گیرد با بکارگیری اخلاق سوء همجواری توسط مسلمانان از ایفای نقش عادی خود نیز عاجز خواهد بود.
در حقیقت آنچه که ما در اثر فعال نبودن فرهنگ تقریبی از دست دادیم وحدت تنها نیست بلکه نشاط فرهنگ اسلامی را هم از دست دادیم. به عبارت دیگر فرهنگ تقریبی فقط جزئی از فرهنگ اسلامی نیست بلکه میتواند ابواب سایر اجزای فرهنگ اسلامی را نیز باز کند.
در ذیل به برخی از آن اشاره میکنیم:
الف: وقتی فرهنگ اسلامی از فرهنگ تقریبی خالی وجدا شد هیچ تأثیر و فایدهای ندارد زیرا فرهنگ
تقریبی وحدت و اتحاد اسلامی را تحقق میبخشد.
اتحاد اسلامی فضای مناسب را ایجاد میکند تا فرهنگ اسلامی محقق شده و ریشههای آن در زمین واقعیت مستحکم شود و در میدان فکر و عمل محوریت خود را استحکام بخشد.این نقش به حدی میرسد که درباره آن میتوان گفت: فرهنگ اسلامی زمانیکه دور از کوششهای تقریبی باشد بیفایده است.
هر اختلافی بین اطراف و اقشار امت اسلامی باشد بر ارزشهای والای اسلامی انعکاس سلبی خواهد داشت و از شأن آن ارزشها در عالم میکاهد. بلکه منجر به برداشت ذهنی منفی در مورد آن میشود که ممکن است آثارش تا سالهای سال باقی بماند
و شایسته به ذکر است که ارزشهای اخلاقی دارای ویژگی وحدتی زیادی هستند که به برخی از آنها اشاره کردیم. و در ادامه عناوین واصطلاحات دیگری که این ارزشها را در بردارد بیان میکنیم: ارشاد، نوید و بشارت، تسکین، ملاطفت، همدردی، تبسم، شاد شدن، حسن ظن عمران، اجتماع، برقراری ارتباط، همکاری، دلداری، مهرورزی، دوستی، عطوفت، الفت ایثار و دوست داشتن همدیگر.
ارزشهای اخلاقی اسلامی منفی:
یکی از مهمترین افقهای طرح شده برای حل مشکلاتی که اتحاد جامعه اسلامی با آن مواجه است، اهتمام و ملتزم بودن به رعایت اخلاق منفی است.
دیدگاه فرهنگی در زمینه اتحاد، سنجیدن برهههای تاریخی اخلاق بدی که بصورت سند و رسیدی برای اختلاف در زمان حاضر شده است را برما ضروری میکند. چرا که مواجه شدن با این مثالها بدون درک محتویات تاریخی آن ممکن نیست. و نیز کشف منابع تغذیه آن از زاویه تاریخی بدون مراجعه به تاریخ ممکن نیست.
و این یعنی برخی از رفتارها مثل تعصب، عدم تحمل دیگران و سوء ظن و غیره...منشاء تفرقه برخی از اجزای امت اسلامی از یکدیگر درگذر تاریخ محسوب میشود و شکی نیست که رفع اینها شرط تحقق وحدت و اتحاد اسلامی است.
پس رفع این سجایای غیر اخلاقی زمینه مناسب برای ظهور و روابط سازنده بین شیعه و سنی را فراهم کرده و وحدت را از حالت بیمهری پوچی و شعار خالی ازمحتوا به حالت نشیا و فعال و مثمرثمر تبدیل میکند فلذا برای تحقق انسجام اسلامی، تأکید براین نوع از جوانب اخلاقی ضروری و واجب است.
پیشرفت اخلاق تعامل بین پیرامون مذاهب در خلال نکات ذیل ممکن است:
- عدم برخورد تند یا نفی کننده مذاهب هنگام بکار گرفتن برخی اعتقادات
- دوری از سوء ظن به دیگران
- بیارزش شمردن تبادل اتهامات و محکوم کردن دیگران
- دوری از بزرگ جلوه دادن آنچه خلاف قاعده است نزد طرف مقابل
تقریب فرهنگی:
تقریب اگر فعال و نشیط باشد در زمینه فرهنگی رو به پیشرفت خواهد بود و نشاط و سرزندگی بیشتری خواهد داشت. و بهره بیشتری از توفیق غلبه برمسائل تفرقه برانگیزه خواهد برد.
عملیات تقریب فرهنگی در محورهای ذیل مطرح میشود:
- فعال و با نشاط کردن میدان فرهنگی مشترک
- یکی کردن ادبیات فرهنگی
- کوشش هرگروه برای تلقی آنچه در نزد گروه دیگر است از ارزشهای اخلاقی مقبول و متمرکز کردن همه جهت اعطاء ویژگی اسلامی به ارزشها تا به امت خدمت کند.
- تأسیس تریبون فرهنگی همزمان در دانشگاههای کشورهای اسلامی
ارتباط بین فرهنگ شیعه و سنی به درجهای رسیده است که بحث تاریخی هر کدام از آنها زمانی کامل میشود که تجارب بسیار درباب مقارنه حاصل شود و نیز چگونگی تأثیر تاریخ هر کدام از فرهنگ شیعه و سنی در فرهنگ مذهب مخالف مورد بررسی قرار گیرد
همچنانکه عمق ارتباط داخلی بین این دو فرهنگ مخصوص محدودة برخی از روشها و ابزار تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی است که شناخت خصوصیات هر کدام وابسطه به شناخت مذهب دیگر است.
- توسعه فرهنگ اسلامی
در این چارچوب باید کارهای ذیل انجام شود:
1- فرهنگ سازی و اطلاع رسانی اسلام و فرهنگ اسلامی با استفاده از تمام رسانهها
2- بکار گرفتن تمام فنون و مهارتهامثل: شعر، قصه و...
3- لزوم تبدیل موضوع وحدت از چارچوب دانشگاهی به امور فرهنگی متداول
4- برقراری و تحکیم اعتدال و میانه روی
5- عبور از امور اختصاصی و نشر مفاهیم جهانی سازی اسلام و فرهنگ اسلامی
6- تأکید بر بعد تمدنی اسلامی و سعی در مقدم داشتن آن در تمام میادین
از قرنهای گذشته تاکنون اسلام درگیر تشکیل است اسلامی واحده است. سؤالی که مطرح میشود این است: با اینکه سالیان زیادی از بیان این هدف میگذرد، چه چیزی موجب محقق نشدن این هدف قرآنی مهم بشکل مطلوب است!
این گونه جواب داده میشود که برخی از مفاهیم و قوانین اجتماعی و تکالیف شرعی- مثل موضوع مورد بحث- محقق نمیشود و یا زمانی درست ادا میشود که در جومناسبی با مراعات تکالیف دیگر تحلیل شود
- به رغم اینکه ممکن است مبهم یا مشکل بودن تحقق این قوانین از دیدگاه دور از فضای شریعت متصور شود ولی وقتی در سایهی واقعگرایی و در فضای شریعت مطرح و نشأت یابد شکی نیست که جایگاه آن شفاف و نقش و فلسفه آن واضح خواهد شد.
- براین اساس تشکیل است اسلامی به مفهوم بارز و اجرای مثل آن بدون اتحاد و عمل به لوازم اتحاد متبلور نمیشود.
لذا برپایی فعالیتهای علمی و عملی ذیل ضروری به نظر میرسد:
- تعریف امت ومشخص کردن عناصر و اصول آن
- تقویت عناصر تشکیل دهنده امت و چارچوبهای آن
- فعال کردن ارزشهای فرهنگی که محوریتش حول امت است
- کوشش برای ایجاد شعور و احساسها نزد هر فرد از شیعه و سنی بنا بر اینکه جزئی از امت اسلامی هستند نه همة امت اسلامی
- احیای هویت اسلامی و روشن سازی آن در همة نقاط عالم اسلامی و تفسیر احساسات به هویت اسلامی به اندازهای که پدیدهای متمایز و عمومی و مرتبط به همة سطوح نخبه و غیر نخبه شود و نیز ایجاد روحیه عزت و افتخار به هویت اسلامی
بنابراین تقویت هویت اسلامی به سوی هویت مذهبی و اجتناب از برخورد بین هویت مذهبی و اسلامی ضرورتی است که گریزی از آن نیست همچنین باید نسبت به تقویت رهبری مردم و ارتقائ سطح فکری مردم تا جایی که تأثیر گذار باشند و سپس فعال کردن نقش مردم، و نیز محوریت دادن به آنان در اعاده هویت اسلامی و کیان آن توجه نمود.
7- بررسی موضوع تصمیمگیریهای لازم برای عکسالعملهای سریع و منسجم در برابر توهین به مقدسات اسلامی مثل امضای جمعی« تحریم کالاها در اوقات مشخص» بین کشورهای اسلامی یا حداقل میان علمای اسلام و نخبگان متصدی امور.
8- گفتگوی فرهنگی:
زمانیکه طرح سؤالات پیچیده مشکل برعلمای مذاهب تا چند مدت پیش یک فضای علمی پیچیده خلق میکرد و مهارتهایشان را در سیاق مناظرات بدون فایده بروز میداد، امروز اسلام تهدید شوندهای از هجوم کوبنده غربی از طرفی و بحرانهایی که حاصل جهل و جفای پیشینیان و تند روها از جهت دیگر (مثل این موقعیت حساس) است؛ جای شگفتی نیست گفتگوی علمی که قرآن همیشه برآن تأکید کرده است جایگزین منطقی و عقلانی مؤثری برای آن مناظرات باشد.
واجب نیست فراموش کنیم مناظراتی که به هدف کوشش برای شکست دادن طرف مقابل و تلاش برای به حاشیه بردن مصالح بود، اگر مهم هم باشد خدمتی به اسلام امروز نمیکند لذا بهرهمند شدن از گفتگو بجای مناظره پیشنهاد میشود.
هدف گفتگوی فرهنگی تقریب فکریست: قابل ذکر است: هدف گفتگوی فرهنگی امور زیادیست که مهمترین آنها تقریب فکریست تقریب فرهنگی بخاطر جایگاه بزرگ و وسیعتر و شمولیت کلیتری که دارد ازدیگر امور متمایز میشود
تقرب فکری به نسل موجود میراث پربهرة بزرگ و روشن عقلهای هماهنگ و دارای تفکر یکسان را میشناساند
از آنجا که بررسی تقریب فقط در فضای فکری مثمرثمر است، پس معتبر دانستن آن بصورت یک تابع مقیدبه احساسات و عواطف صحیح نیست. همچنانکه انکار آن خطاییست که از جمود نشأت میگیرد. و نیز عجله کردن در تقریب مثل گرد و غباریست که زود پراکنده میشود.
تقریب فکری مشتمل فرصتهای متعددی است که مهمترین آنهاشناسایی نقاط مشترک است. و از مهمترین نتایج و دستاوردهای آن لذت پیمودن مسافتی است که بین مذاهب مختلف پیمودن نشده است.
و از نتایج آن شیرینی و رمزگشایی قضایای مجهوله و ابعادی که به آن ابعاد دیدگاهها و افکار مشترک و هماهنگ راه نیافته است.
بررسی مشترکات بین شیعه و سنی و گذشتن از مرحلة تأثیر مستند به نبود علم به مرحلهای که متأثر از بررسی و تحقیق است؛ گام آشکاری در پرورش و تقویت اتحاد در کالبد جامعه بزرگ اسلامی است.
9- همگانی کردن واکنشهای جهان اسلام و توجیه عکس العملها
10- ایجاد مرکز [مجمع] عالی اسلامی برای مساجد بطوری که اعضای اوقاف در کشورهای اسلامی را متحد کند
11- وسائل رسانهای و ارتباط جمعی:
رسانههای ارتباطی و تکنولوژیهای جدید قدرت فرهنگی بسیار مؤثری دارند و آثار سریع و فعالی در زمینههای شناختی و قواعد ارزشی برجای میگذراند فلذا عاملی اساسی در رشد زمینههای فرهنگی به شمار میروند و این نقش مهم را بخاطر امکانات فنی و تکنولوژی و فکری بکار رفته در این رسانهها دارا هستند
بخاطر همین است که بکارگیری این وسایل را در زمینه تقریب فرهنگ به شکل کلی و منسجم در روشن سازی فرهنگ وحدت و اتحاد مسلمین حول قضایای مهم و سرنوشتساز حتمی و ضروری میکند.
در حقیقت وضع فعلی برای نقش رسانههای ارتباط جمعی در دنیای اسلامی نیازمند به نظم است و نبود همکاری در بین آنها موجب بروز نوعی از تشویش و اضطراب شده است.
نقشی که رسانهها در خبرسازی و روشن ساختن پدیدهها و توجیه پدیدهها دارند ضرورت انسجام بین رسانههای ارتباط جمعی عالم اسلام را حتمی میکنند
و بخاطر نتیجه گرفتن از این قابلیت پیشنهاد میشود که ماهوارة اسلامی پرتاب شود که ادارة آن برعهده مؤسسهای متشکل از اعضای منتخب از وزارتهای فرهنگ یا مؤسسههای رادیو تلویزیون در کشورهای اسلامی باشد.
12- تأسیس مؤسسة بزرگی در اسلام که دارای ماهیت فکری و فرهنگی برای مواجهه با خطراتی که جهان اسلام با آن روبروست و اعضای بارزی از فرهنگ شیعه و سنی در آن جمع باشند
13- محترم شمردن اماکن مقدس دینی هر مذهب
14- عدم اشتغال به امور جزئی و اهتمام به امور کلی.
- ۹۳/۱۱/۱۰