بنام خدایی که انسان آفرید * ز رحمت برایش جهان آفرید

آدرس پی وی تلگرام جهت ارتباط آنلاین: hafeze2@ آدرس کانال تلگرام علوم قرآن و حدیث: quranied@

بنام خدایی که انسان آفرید * ز رحمت برایش جهان آفرید

آدرس پی وی تلگرام جهت ارتباط آنلاین: hafeze2@ آدرس کانال تلگرام علوم قرآن و حدیث: quranied@

بنام خدایی که انسان آفرید  *  ز رحمت برایش جهان آفرید

با سلام...
مرتضی رحیمی هستم.
دانشجوی رشته علوم قرآن از دانشگاه مذاهب اسلامی.
در این وبلاگ سعی دارم تا مطالب درسی، مقالات تقریبی و پاره ای از مطالب گوناگون رو به نمایش بگذارم.

آخرین نظرات
  • ۱۲ آبان ۹۸، ۱۴:۵۳ - عبدالله
    عالی

علائم بلوغ از دیدگاه تشیع و تسنن

جمعه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۳، ۰۳:۲۱ ب.ظ

علائم بلوغ از دیدگاه تشیع و تسنن

مقاله 6، دوره اول، 0.3 (پیش شماره دوم)، تابستان 1391، صفحه 118-135- نشریه علمی حبل المتین

نوع مقاله: پیش شماره دوم

نویسندگان

حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمدرضا ضمیری

استاد دانشگاه پیام نور

چکیده

بلوغ یکی از مهم‌ترین مراحل رشد طبیعی انسان است که خداوند متعال مقارن با آن برای انسان‌ها تکالیفی را معین فرموده است و نظر به اهمیت آن، نشانه‌های طبیعی و شرعی برای بلوغ بیان شده است. فقهای شیعه و سنی از دیرباز این مسئله را مورد بحث و بررسی قرار داده‌اند و به این نتیجه رسیده‌اند که علائم و نشانه‌های بلوغ در دختران و پسران متفاوت است. البته برخی از آن نشانه‌ها میان دختران و پسران مشترک است، از قبیل: انبات، احتلام و سن؛ ولی عادت ماهیانه و حمل از نشانه‌های اختصاصی بلوغ دختران محسوب شده است. علامت بلوغ سنی میان دختران و پسران محل اختلاف آراء فقها است. قول مشهور شیعه در بلوغ سنی پسران 15 سال و قول مشهور در بلوغ سنی دختران 9 سال می‌باشد و فقهای اهل‌سنت هم چهار قول در این خصوص ابراز کرده‌اند. منشأ اختلاف این اقوال در مذاهب مختلف فقهی، اختلاف روایات و نصوصی است که از پیشوایان مذاهب به ما رسیده است. ما در این مقاله ضمن بررسی فقهی نشانه‌های بلوغ پسران و دختران، بحث بلوغ دختران را بیشتر مورد توجه و کنکاش قرار خواهیم داد.

کلیدواژگان

بلوغ؛ احتلام؛ حیض؛ سن

مقدمه

با گذشت زمان در زندگی، مراحلی بر انسان می‌گذرد و در هر مرحله‌ای ویژگی‌های جسمی و روحی او متفاوت شده و مقارن با تغییرات بدنی، تحولات روحی و روانی نیز حاصل می‌گردد و شارع مقدس یکی از این مراحل حساس را نقطه آغاز تکالیف و دستورات قرار داده است و این مرحله «بلوغ» نام دارد. بلوغ یک مرحله زیستی است که پسر و دختر مفتخر به تکلیف الهی شده و خطاب‌های الهی را متوجه خود می‌داند. این مرحله در فقه اسلامی موضوع عباداتی همچون نماز، روزه و حج و در معاملات مانند خرید و فروش و اجاره و ازدواج و طلاق و در حقوق جزا مانند شهادت، قضاوت و اجرای حدود و قصاص قرار گرفته است؛ بنابراین بررسی مسئله بلوغ و شناخت حقیقت و علائم آن در فقه اسلامی از اهمیت فراوانی برخوردار می‌باشد. فقیهان شیعه و سنی در برخی از این علائم، اتفاق و در پاره‌ای از آن‌ها اختلاف نظر دارند. ما در این مقاله ضمن بررسی حقیقت و ماهیت بلوغ، به علائم و نشانه‌های آن پرداخته و مستندات فقهی آنان را مورد بررسی قرار خواهیم داد.

 مفهوم شناسی بلوغ

بلوغ در لغتبه دو معنا آمده است. یکی به معنای وصول و رسیدن به چیزی است، یقال: بلغ فلان یبلغ بلوغا و بلاغاً اذا وصل الیه و الابلاغ: الایصال،[1] دوم به معنای ادراک، بلغ الغلام: ادرک.[2]

پس بلوغ به معنای رسیدن به پایان چیزی است و گاهی هم در استعمال مجازی به معنای در شرف رسیدن و وصول به کار می‌رود بی‌آنکه بدان‌جا رسیده باشد. ابن‌منظور می‌گوید: «وبَلَغْتُالمکانَبُلُوغاً: وصلْتُإِلَیْهِوَکَذَلِکَإِذَاشارَفْتَعَلَیْهِوَمِنْهُقَوْلُهُتَعَالَى: "فإِذابَلَغْنأَجَلَهُنّ"[3] أَیقارَبْنَه»[4]

راغب اصفهانی در معنای بلوغ چنین می‌نگارد: «بلوغ و بلاغ به معنای رسیدن به پایان مقصد است، اعم از آنکه مکان باشد یا زمان یا امری معین و بلغ به معنای تبلیغ است "هَـذَابَلاَغٌلِّلنَّاسِ"».[5]

 اما بلوغ در اصطلاح فقها:

در میان کتب فقهی اهل‌سنت دو تعبیر به چشم می‌خورد که وضعیت بلوغ را بیان می‌کند:

«انْتِهَاءُحَدُّالصِّغَرِ»[6] پایان یافتن حد خردسالی را بلوغ گویند.

«وَحَّدَالْبُلُوغِصیرورةالْإِنْسَانُبِحَالِلَوْجَامَعَیَنْزِلُ»[7] بلوغ به حالتی از انسان گفته می‌شود که چنانچه نزدیکی کند، منی از او بیرون بیاید.

 فقهای شیعه بلوغ را این‌گونه تعریف کرده‌اند:

کاشف الغطاء می‌گوید: «البلوغوهوالوصولالیقابلیةانیطامعوجودمحلالوطیوقابلیةانیوطأوطأًقابلالانتنبعثعندالشهوةویترتبعلیهمعوجودمحلالوطیوقابلیةالغسل... هواولمراتبصدقالفحولةوالرجولةفیالذکرواولمراتبصدقالمرئةفیالانثی

بلوغ رسیدن به قابلیت و استعداد نزدیکی کردن یا نزدیکی شدن است قابلیتی که شهوت از آن برانگیخته شده و با وجود نزدیکی و قابلیت، غسل بر آن مترتب شود... و این اولین مراتب صدق مردانگی در جنس مذکر و اولین مراتب صدق زن بودن در جنس مؤنث به شمار می‌آید».[8]

محمدحسن نجفی: «والمرادبالاول (البلوغ) الذیهوفیاللغةالادراک،بلوغالحکموالوصولالیحدالنکاحبسببتکونالمنیفیالبدنوتحرکالشهوةوالنزوعالیالجماعوانزالالماءالدافقالذیهومبداءخلقالانسانبمقتضیالحکمةالربانیةفیهوفیغیرهمنالحیوانلبقاءالنوعفهوحینئذکمالطبیعیللانسانیبقیبهالنسلویقویمعهالعقلوهوحالانتقالالاطفالالیحدالکمالوالبلوغمبالغالنساءوالرجال...

منظور از بلوغ در لغت ادراک و رسیدن است. بلوغ حلم و رسیدن به حد نکاح به سبب پیدایش منی در بدن و تحرک قوه شهوت و تمایل به زیبایی و ریختن آب جهنده‌ای است که ریشه و پایه آفرینش آدمی به مقتضای حکمت ربانی در انسان و سایر حیوانات برای بقاء نوع است پس بلوغ کمال طبیعی انسان که بهواسطه آن نسل باقی مانده و عقل با آن تقویت شده و آن حالتی است که خردسالان به حد کمال رسیدهو در زمره مردان و زنان داخل می‌شوند».[9]

 تحلیل و جمع‌بندی:

بهنظر می‌رسد بلوغ حالت جدیدی از تحولات جسمانی است که در آن حد، منی در بدن تولید می‌شود و با این وضعیت دختر و پسر از حالت خردسالی فاصله گرفته و می‌توانند تولید نسل داشته باشند و تشکیل خانواده دهند و مقارن استعداد بدن برای نزدیکی، تغییراتی در بدن ایجاد می‌شود مثل کلفت شدن صدا و رشد موهای خشن در زیر شکم و در همین حالات، وضعیت روحی نوجوان نیز متحول می‌شود. این مرحله جدید جسمی، مبدأ و آغاز ورود در زمره مکلفان و مخاطبان خطاب الهی خواهد بود.

 پدیده بلوغ از دیدگاه روان‌شناختی

هنگامی که انسان به مرحله بلوغ می‌رسد دگرگونی‌هایی در اندام و احساسات آدمی پدید می‌آید و در همه جوامع این حالت را آغاز ورود به صحنه مسئولیت و احکام می‌دانند. در این مرحله، غریزه جنسی شروع به فعالیت می‌نماید و قدرت تولیدمثل آغاز و صدا درشت می‌شود. در ذیل به برخی اظهار نظرات روان‌شناسان خواهیم پرداخت.

«نقطه زمانی پیدایش غریزه جنسی را در کودک، شروع بلوغ می‌گویند. این دوره منشأ تغییرات زیادی در وجود شخص می‌باشد. بلوغ موجب می‌شود که شخص بهگونه‌ای متفاوت، احساس نماید و نگاهش نسبت به جهان تغییر می‌کند، برخورد او نسبت به دیگران و خودش عوض می‌شود».[10]

«مشهورترین اثر بلوغ جنسی در پسران این است که بر خلاف دختران، صدایشان درشت و دو رگه و باسن و کفلشان کوچک می‌شود. اما قاعده گردن، تا حدودی کلفت و سینه و شانه‌هایشان پهن می‌شود و دو سال پس از بلوغ ریش و سبیل درمی‌آورند. بالا رفتن فشار خون و افزایش ضربان قلب و نبض نیز از آثار بلوغ جنسی در پسران و دختران است. هنجار بلوغ جنسی در پسران میان یازده تا هجده سالگی است یعنی دو سال دیرتر از دختران آغاز می‌شود».[11]

موریس دبس در مورد خصائص جسمی و روحی دوران بلوغ می‌گوید: «خصائص بدنی و روانی در این دوره (بلوغ): می‌دانیم که رشد طبیعی بدن، به صورت سه رشته پدیده‌هایی جلوه می‌کند بر اثر عمل غدد بسته داخلی حاصل می‌شود. ازجمله می‌توان از آخرین رشد قد و وزن نام برد که در دختران زودتر از پسران صورت می‌گیرد. دیگر، ظهور صفات جنسی فرعی یا ثانوی است که خود نشانه پدیده عمده‌ای است. سوم، رشد دستگاه تناسلی است که عادت ماهانه در دختران و نخستین احتلام در پسران از آثار آن به شمار می‌رود».[12]

بنابراین از دیدگاه روان‌شناختی در هنگام بلوغ، تغییرات عمده جسمی و روحی در دختران و پسران رخ می‌دهد و این تغییرات در دختران زودتر از پسران اتفاق می‌افتد. رشد بیضه و آلت جنسی، رشد موهای خشن در بدن، کلفت شدن صدا از جمله این نشانه‌ها به شمار می‌رود، این حالت جسمی و روحی پایه و مبدأ حقوق و تکالیف شرعی به حساب می‌آید.

 نشانه‌های بلوغ

از آنجا که بلوغ یک تحول جسمی و روحی است و شناخت آن در اکثر اوقات به دقت معلوم و مشخص نمی‌گردد، برای آن علائم و نشانه‌های طبیعی و قراردادی بیان شده است. فقهای اسلام علائم بلوغ را به علائم مشترک و مختص تقسیم نموده‌اند:

احتلام و خروج منی.

رویش موهای خشن در بالای آلت.

سن (با اختلاف در تفاوت سن مذکر و مؤنث)

علائم مختص عبارت است: حیض و حمل برای جنس مؤنث. در این قسمت به توضیحات و مستندات فقهی شیعه و سنی در مورد علائم مشترک و مختص خواهیم پرداخت و یادآور می‌شویم که نقطه اصلی اختلاف؛ در مورد سن بلوغ، آن هم در مورد دختران و دوشیزگان می‌باشد.

 1. احتلام

احتلام در لغت از ماده حُلُم یا حُلم گرفته شده و به معنای خواب می‌باشد. جوهری می‌گوید: حلم چیزی است که آدمی در خواب می‌بیند: هو مایراه النائم[13] الاحتلام: هو الجماع فی النوم.[14]

فرق میان رؤیا و حلم این است که رؤیا در مورد خواب‌های نیکو و حلم در مورد خواب‌های شرّ و نامیمون به کار می‌رود. حلم مصدر و جمعش احلام می‌باشد و قرآن کریم در سوره یوسف می‌فرمیاد:

«قَالُواأَضْغَاثُأَحْلَامٍوَمَانَحْنُبِتَأْوِیلِالْأَحْلَامِبِعَالِمِینَ

آنگاه گفتند این‌ها خواب‌های درهم و برهم و آشفته است و ما به تعبیر چنین خواب‌هایی آشنایی نداریم».[15]

بنابراین مقصود از احتلام، لذتی است که آدمی در خواب می‌برد چه موجب انزال منی شود یا نشود. تا اینجا معنای لغوی احتلام مورد بررسی قرار گرفت ولی در اصطلاح فقهی مقصود از آن خروج منی از زن یا مرد است چه در خواب باشد یا بیداری و با خروج منی معلوم می‌شود که دختر یا پسر به حد بلوغ رسیده است.

محقق حلی در این باره می‌نویسد: «ویعلمبلوغهبإنباتالشعرالخشنعلیالعانة،سواءکانمسلماً‌أوکافراً،وخروجالمنی، ‌الذییکونمنهالولدمنموضعالمعتادکیفکان،ویشترکفیهذینالذکوروالإناث...»[16]

کتب فقهی اهل‌سنت نیز احتلام در اصطلاح فقهی را همان خروج منی می‌دانند:«هو خروج المنی من رجل او امرأه فی یقظه أو منام بجماع او غیره لقوت امکانه».[17]

روشن است که آنچه ملاک بلوغ به شمار می‌رود «منی» است که ماده‌ای سفید و ثقیل است که با شهوت و به صورت دفعی از بدن آدمی خارج شده و پس از خروج، بدن احساس سستی و فتور می‌کند و با «مذی» و «ودی» متفاوت است و مراد از مذی آبی است که هنگام بازی و ملاعبه و تقبیل و امثال آن از آدمی خارج می‌شود و مقصود از ودی آبی است که پس از بول و ادرار از انسان بیرون می‌آید.

 1.1.پیدایش منی یا خروج منی؟

آنچه از نظر فقهی ملاک بلوغ محسوب می‌گردد، تکوّن و پیدایش منی در آدمی است و این حالت علامت بلوغ است نه خروج منی از بدن، لذا در تعبیر صاحب جواهر:«تکونالمنیفیالبدن»[18] آمده است اما چون معمولاً پس از خروج منی، علم به وجود منی حاصل می‌شود، ملاک؛ خروج منی ذکر شده است بنابراین چنانچه کسی احساس کند در آلت او منی وجود دارد و به هر دلیلی خارج نشود و یا از خروج آن جلوگیری کند می‌توان به بلوغ او حکم کرد.

شیخ طوسی در تفسیر بلوغ نکاح می‌گوید: «معنای بلوغ نکاح، رسیدن به سنی است که به مرحله توانایی بر هم‌خوابگی و نعوظ و انزال برسد. احتلام فعلی منظور نیست».[19]

از این‌رو برخی فقهای شافعی گفته‌اند: ملاک احتلام چیزی است که موجب غسل می‌شود لکن ذکر کرده‌اند که اگر آدمی احساس کند در آلت او منی وجود دارد ولی مانع خروج آن شود حکم به بلوغ او می‌شود چون انزال صورت گرفته هرچند غسلی بر او واجب نشده است.

شیخ سلیمان جمل تصریح می‌کند که:«لاختلاف مدرک البابین لان المدار فی الغسل علی الخروج فی الظاهر و فی البلوغ علی الانزال»[20]

ولی ابن‌حجر هیثمی معتقد است که در چنین حالتی نه بلوغ حاصل شده و نه غسل بر او واجب است و دلیل آن را چنین بیان می‌کند:

«ذلک بانه لایمکن تصورالعلمبأنهمنیقبلخروجهلکثرهمایقعالاشتباهفیمایحسبنزولهثمرجوعه

زیرا پیش از خروج، علم به منی بودن حاصل نمی‌شود زیرا در اکثر اوقات در مورد آب‌هایی که احساس نزول می‌شود ولی برمی‌گردند، اشتباه رخ می‌دهد که منی است یا آب دیگری».[21]

 1.2. احتلام اختصاصی است یا مشترک؟

آیا خروج منی که علامت بلوغ برشمرده شده اختصاص به مردان داشته و زنان محتلم نمی‌شوند و منی ندارند و یا آنکه احتلام و خروج منی میان مردان و زنان مشترک است؟ از میان فقهای شیعه، ابنحمزه در «الوسیله» احتلام را ویژه پسران دانسته است[22] ولی اکثر فقهای شیعه آن را تعمیم داده‌اند مانند ابن‌ادریس حلی،[23] محقق حلی،[24] یحیی‌بن‌سعید حلی،[25] علامه حلی،[26] صاحب جواهر.[27]

فقهای اهل‌سنت اکثراً معتقد به احتلام زن می‌باشند ولی شافعیه به عدم احتلام زن رأی داده است و از سوی دیگر روایات متعددی تصریح به احتلام برای زن می‌کند که به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:

در صحیح بخاری و مسلم از پیامبر نقل شده: «إناللهلایستحیمنالحق،فهلعلیالمرأةغسلإذااحتلمت؟قالنعمإذارأتالماء».[28]

عایشه می‌گوید زنی از رسول خدا (ص) سؤال کرد:

«هلتغتسلالمرأةإذااحتلمتوأبصرتالماء؟فقال: نعم. فقالتلهاعائشة: تربتیداکوأُلّتْ! قالت: فقالرسولاللهصلىاللهعلیهوسلم: دعیها،وهلیکونالشبهإلامنقبلذلک؛إذاعلاماؤهاماءالرجلأشبهالولدأخوالهوإذاعلاماءالرجلماءهاأشبهأعمامه».[29]

برخی فقهای شیعه هم تصریح کرده‌اند که احتلام به پسران اختصاص نداشته و دختران نیز محتلم می‌شوند.

یحیی‌بن‌سعید حلی: «وبلوغالمرأةوالرجلبالاحتلام،وتختصالمرأةبالحیضوبلوغعشرسنین».[30]

ابن‌ادریس حلی: «...والمرأةیعرفبلوغهامنخمسطرائق: أماالاحتلامأوالإنباتأوبلوغتسعسنین».[31]

 1.3. کیفیت حصول احتلام زن

در مورد کیفیت احتلام زن، فقها سه دیدگاه دارند:

دیدگاه اول: احتلام زن به مجرد وصول منی به ظاهر فرج حاصل می‌شود. حنابله و احناف و شافعیه در خصوص زن غیرباکره چنین عقیده‌ای دارند.

دیدگاه دوم: احتلام زن به خروج منی از فرج و عبورش از فرج حاصل می‌گردد. این رأی مربوط به مالکیه و شافعیه در خصوص زن باکره است.

دیدگاه سوم: احتلام زن به مجرد انزال حاصل می‌شود ولو منی از ظاهر فرج یا خود فرج خارج نشود و این رأی محمدبن‌حسن شیبانی از فقهای حنفی است.[32]

 2. إنبات

یکی دیگر از علائم مشترک بلوغ زن و مرد، انبات و رشد موی خشن بر بالای آلت مرد یا زن است.

انبات در لغت، مصدر از ماده نبت است:«انبت الله النبات انباتا و الانبات فی الغلام او الجاریه یعنی ظهور شعر العانه و استنباته»[33]«نبت ثدی الجاریه نبوتاً ای ظهر و نهد».[34]

ابن منظور می‌گوید: «وأنبتالغلام: راهق،واستبانشعرعانتهونبت».[35]

پس منظور از انبات، روئیدن موهای خشن در پشت آلت مردانگی و زنانگی است و مقصود موهای نازک و نرم نیست زیرا این‌گونه موها برای اطفال هم وجود دارد. از سوی دیگر این رشد موها می‌بایست بهصورت طبیعی باشد نه اینکه با مواد و یا تیغ کشیدن موجب رشد موهای خشن شود.

شیخ جعفر کاشف الغطاء می‌گوید: «نباتالشعرالخشنعلىالعانةبنفسه: بمقتضىالطبیعة،مندونعلاج،فلاعبرةبالخفیف،ولابالشعراتالقلیلةالتیلاتدخلتحتالاسم».[36]

امام شیرازی از فقهای شافعیه می‌گوید: «الشعر الخشن الذی ینبت علی العانه».[37]

امام شوکانی موهای نازک را ملاک بلوغ نمی‌داند و می‌گوید: «والمرادبالإنباتالمذکورفیالحدیثهوإنباتالشعرالأسودالمتجعدفیالعانة،لاإنباتمطلقالشعرفإنهموجودفیالأطفال».[38]

امام نووی نیز معیار خشونت مو را ازاله آن با تراشیدن دانسته و می‌نویسد: «ثم المعتبر شعر خشن یحتاج فی ازالته الی حلق فأما ما الرغب و الشعر الضعیف الذی فلا یوجد فی الصغر، لا اثر له».[39]

در مورد لفظ «عانه» میان لغویین اختلاف است که آیا مقصود از آن مویی است که اطراف آلت مرد یا زن می‌روید و یا مقصود از آن محل و موضعی است که مو بر روی آن می‌روید[40] ولی آنچه مسلم است این است که معنای منبت و محل رویش مو مقصود نظر فقها در تعریف است زیرا معنا ندارد که گفته شود مراد از انبات، موی خشنی است که بر عانت یعنی بر مو رشد می‌کند.

 دیدگاه های فقه شیعه و سنی در مورد انبات

فقهای اسلام در مورد علامت بودن انبات، اختلاف نظر دارند چه در مورد احکامی که بر آن مترتب می‌شود و چه در مورد کافر بودن یا مسلمان بودن. در این زمینه چهار دیدگاه وجود دارد:

 قول اول:انبات مطلقاً علامت بلوغ به شمار می‌رود، این علامت در مورد همه احکام و همه اصناف مردم تفاوتی نمی‌کند. این دیدگاه قول شیعه امامیه، حنابله و یکی از دو قول مالکیه و ابن‌حزم ظاهری است.

دلیل این قول: «عن سمره بن جندب ان رسول الله قال: اقتلواشیوخالمشرکینواستحیواشرخهموالشرخالغلمانالذینلمینبتوا».[41]

«عن عبدالله بن عمر انه قال: اذاأصابالغلامالحدفارتیبفیههلاحتلمأملافانظرالىعانته».[42]

 قول دوم:انبات فقط علامت بلوغ برای کفار است و نه مسلمین و کسی که اسلامش مجهول باشد نیز ملحق به کفار خواهد بود. این قول راجح شافعیه است.[43]

دلیل این فرق گذاشتن را چنین گفته‌اند که مسلمان متهم است به اینکه برای دستیابی به برخی امتیازات بهوسیله دارو یا معالجه در حصول انبات تعجیل می‌کند مثل رفع حجر از مسلمان یا تصدی ولایات، ولی کافر به چنین چیزی متهم نیست چرا که انبات به ضرر او تمام می‌شود مثل اینکه از او جزیه دریافت می‌شود و یا کشته می‌شود.

جلال محلی از فقهای شافعی می‌نویسد: «و دفع قیاس المسلم ای قیاسه علی الکافر فی هذه المسئله بانه ربما استعجل نبات الفاته بالمعالجه دفعاً للحجر و تشوّفاً للولایات بخلاف الکافر فانه یفضی به الی القتل او ضرب الجزیه».[44]

 قول سوم:انبات، علامت و ضابطه بلوغ در حقوق‌الله نیست اما در حقوق‌الناس ضابطه محسوب می‌شود.

بنابراین قول، انبات در مورد نماز و روزه و حج و... علامت بلوغ نیست اما در مورد طلاق، قصاص و ازدواج و بیع و شراء علامت محسوب می‌شود.

مستند این قول حدیث عطیه قرظی است:«عرِضْنَاعلىرسولاللَّهِصلىاللهعلیهوسلمیومقُرَیْظَةَفَکَانَمنأَنْبَتَقُتِلَوَمَنْلمیُنْبِتْخُلِّیَسَبِیلُهُفَکُنْتُفِیمَنْلمیُنْبِتْفَخُلِّیَسَبِیلِ».[45]

دلیل دیگر گفته‌اند: «و لعل وجه التفرقه عندهم ان حقوق العباد مبنیّه علی التضییق رعایه لتحصیلها و عدم تضییعها و حقوق الله مبنیه علی المسامحه لغناه سبحانه».[46]

 قول چهارم:انبات، مطلقاً علامت و ضابطه بلوغ نمی‌باشد نه در حق مسلمان و نه در حق کافر و نه در مورد حق‌الناس و نه در مورد حق‌الله. این قول حنفیه و غیر از ابویوسف می‌باشد.

دلیل این قول آن است که موی عانت با موی سایر بدن انسان تفاوتی نمی‌کند بلکه امام شلبی از علمای حنفی گفته است که بهتر است که موی عانت علامت بلوغ نباشد زیرا علم به آن با محظور و حرامی همراه است برخلاف موی سبیل و ریش.

شلبی می‌گویند: «اما انبات العانه لایدل علی البلوغ خلافاً للشافعی لانه نبات شعر من بدن الانسان فلا یستدل به علی البلوغ کاللحیه بل اولی لانه یمکن ان یتوصل باللحیه الی معرفه البلوغ من غیر ارتکاب محظور بخلاف العانه فانّه اما ان ینظر الیها او تمسّ فاذا لم تکن اللحیه دلیل البلوغ فالعانه اولی».[47]

 3. حیض

حیض یکی از علائم اختصاصی بلوغ دختران است و در صورتی که زنی خون حیض ببیند، کاشف از آنست که قبل از آن بالغ شده است. حیض در لغت مصدر فعل حاضت می‌باشد.«یقال: حاضتالمرأةتحیضحیضاومحیضافهیحائض‌ و حائضه و الجمع حوائض و حیّض و للحیض اسماء تزید علی خمسه عشر فیقال للمرأه اذا حاضت: نفست و درست و طمئت و کادت و عرکت و غیر ذلک».[48]

حیضه مرّه واحد از حیض است. مبرّد می‌گوید: «سمی الحیض حیضاً من قولهم حاض السیل اذا فاض».[49]

 3.1. تعریف اصطلاحی از فقهای اهل‌سنت:

حصکفی از علمای حنفی می‌نویسد: «دم من رحم لا لولاده».[50]

ابن‌عرفه از علمای مالکی می‌گوید: «دم یلقیه رحم معتاد حملها دون ولاده».[51]

شیخ‌الاسلام زکریای انصاری از علمای شافعی می‌نویسد: «دم جبلّّه یخرج من اقصی رحم المرأه فی اوقات مخصوصه».[52]

 3.2. تعریف اصطلاحی از فقهای شیعه:

شیخ مفید: «الحائض هی التی تری الدم الغلیظ الاحمر الخارج منها بحراره».[53]

علامه حلی: «الحیض دم یقذفه الرحم اذا بلغت المرأه ثم تعتادها فی اوقات معلومه غالباً لحکمه تربیه الولد فاذا حملت صرف الله تعالی ذلک الدم الی تغذیته...».[54]

شهید اول: «و هو الدم الاسود او الاحمر الخارج من الرحم بحراره و حرقه غالباً».[55]

محقق حلی: «فالحیض هو الدم الذی له تعلق بانقضاء العده و لقلیله حد و فی الاغلب، یکون اسود غلیظاً حارّاً یخرج بحرقه».[56]

 3.3. مستند فقهی علامت بودن حیض:

3.3.1. روایات شیعه:

«عن ابی بصیر عن ابی عبدالله (ع) انه قال: علی الصبی اذا احتلم الصیام و علی الجاریه اذا حاضت الصیام و الخمار».[57]

«محمد بن مسلم عن ابی جعفر (ع) انه قال: لایصلح للجاریه اذا حاضت الا ان تختمر الا ان لاتجده».[58]

 3.3.2. روایات اهل‌سنت:

«عن عائشه ان اسماء بنت ابی بکر دخلت علی النبی و علیها ثیاب رقاق فاعرض عنها و قال: ان المرأه اذا بلغت المحیض لا یصلح ان یری منها الا هذا و اشار الی الوجه و الکفین».[59]

«روی ان رسول الله (ص) قال: لا یقبل الله صلاه حائض الا بخمار».[60]

 3.3.3. اجماع:

فقهای شیعه و سنی اجماع دارند که حیض ضابطه و علامت بلوغ می‌باشد. ابن‌منذر می‌گوید: «و أجمعوا علی ان الفرائض و الاحکام تجب علی المحتلم العاقل و علی المرأه بظهور الحیض منها».[61]

 4. حمل

حمل نیز یکی از علائم قطعی و مسلم بلوغ در دختران می‌باشد و این مسئله مورد اجماع شیعه و سنی است.

قرطبی می‌گوید: «فَأَمَّاالْحَیْضوَالْحَبَلفَلَمْیَخْتَلِفالْعُلَمَاءفِیأَنَّهُبُلُوغوَأَنَّالْفَرَائِضوَالْأَحْکَامتَجِببِهِمَا».[62]

البته روشن است حمل در صورتی علامت بلوغ محسوب می‌گردد که پیش از آن، بهوسیله احتلام، حیض یا سن، بلوغ او معلوم نشده باشد.

محقق حلی در این زمینه می‌گوید: «اما الحمل و الیحض فلیسا بلوغاً فی حق النساء، بل قد یکونان دلیلاً علی سبق البلوغ».[63]

کاشف الغطاء در مورد حمل می‌نویسد: «احبال المرأه من مائه بالوطء او بغیره و هذه علامه منفصله، لانه مسبوق بخروج المنی و دخوله فی الرحم و انعقاده».[64]

ابن‌قدامه در مورد حمل می‌گوید: «و اما الحمل فهو علم علی البلوغ لان الله تعالی أجری العاده ان الولد لایخلق الا من ماء الرجل و ماء المرأه قال الله تعالی: "فلینظر الانسان ممّن خلق، خلق من ماء دافق یخرج من بین الصلب و الترائب"[65] و اخبر النبی بذلک فی الاحادیث فمتی حملت حکم ببلوغها فی الوقت الذی حملت فیه».[66]

 5. سن بلوغ

علائمی که تاکنون مورد بحث قرار گرفت، علائم طبیعی بود که در مرد یا زن وجود دارد اما مشکلی که وجود دارد این است که ظهور این علائم در همه افراد یکسان نیست مثلاً احتلام یا حیض نسبت به مناطق گرمسیری یا سردسیری متفاوت است در این صورت احکامی که مترتب بر آن‌ها می‌شود دچار سردرگمی و ابهام می‌گردد، از این‌رو معیار کمّی مشخصی به نام سن، ابهام و تردید را برطرف می‌نماید و در روایات متعددی از شیعه و سنی، سن مشخصی را برای دختر یا پسر در نظر گرفته‌اند، اما قبل از بررسی فقهی مسئله سن بلوغ، یک مسئله را می‌بایست به عنوان مقدمه مطرح کرد که آیا سن اماره تعبدی است یا طبیعی؟

 5.1. آیا سن، اماره تعبدی بلوغ است یا کاشف طبیعی؟

چنانچه سن، اماره تعبدی باشد مقصود آن است که با گذشت سالیان معینی، دختر یا پسر بالغ می‌شود چه محتلم شده یا نشده باشد، چه موهای خشن در او روئیده شده یا نه و یا دختر عادت ماهیانه شده یا نه؟

به محض اتمام سن نه سالگی (طبق قول مشهور) در دختران و اتمام سن پانزده سالگی (طبق قول مشهور) در پسران قطعاً بلوغ حاصل می‌شود.

اما طبق دیدگاه کاشف، طبیعی آن است که سن موضوعیت ندارد بلکه طریقت به بلوغ داشته و یک علامت طبیعی برای کشف بلوغ در دختر و پسر می‌باشد بنابراین ممکن است دختر یا پسری به سن معینی برسند اما هنوز بالغ نشده باشند و یا پیش از رسیدن به سن خاص، بلوغ آن‌ها فرا رسیده باشد.

از دیدگاه اهل‌سنت این دو قول وجود دارد: داود ظاهری، احمدبن‌حنبل و مالک و ابن‌قیّم طرفدار دیدگاه کاشف و طبیعی بودن بلوغ می‌باشند.[67]

دلیل ایشان روایت نبوی است که فرمود: «رفعالقلمعنثلاث: ...وعنالصبیحتییحتلم ...»

می‌گویند پیامبر طبق این روایت غایت رفع تکلیف از صبی را احتلام قرار داده بنابراین اثبات تکلیف به غیر احتلام خلاف این روایت خواهد بود.[68]

و برخی روایاتی که ناظر به سن بوده را حمل بر اراده بر قدرت و طاقت بر قتال کرده‌اند و نه بلوغ، مقصود روایت عبدالله‌بن‌عمر در مورد قتال روز احد است.[69]

جمهور فقهای اهل‌سنت معتقدند که شرع، سنّ معینی را برای بلوغ معین نموده و نمی‌توان از آن صرف‌نظر کرد. هرچند در مورد سن بلوغ دختر و پسر با یکدیگر اختلاف نظر دارند.

اما فقهای شیعه هم بسیاری بهصورت مشخص به این بحث نپرداخته‌اند ولی اکثریت فقها معتقدند که سن اماره تعبدی است ولو علائم دیگر بلوغ حاصل نشده باشد ولی دختر یا پسر به سن خاص برسد حکم به بلوغ آنان می‌شود و احکام و مسئولیت‌های دینی برای او الزامی می‌شود. در ذیل به برخی از کلمات این فقها اشاره می‌شود.

محمدحسن نجفی: «فان البلوغ من الامور الطبیعیه المعروفه فی اللغه و العرف و لیس من الموضوعات الشرعیه التی لاتعلم الا من جهه الشرع کالفاظ العبادات».[70]

بلوغ، مانند عبادات امری شرعی نیست بلکه پدیده‌ای طبیعی است که باید از راه لغت و عرف آن را شناخت.

مهدی مهریزی: «سن خاص اماره شرعی برای بلوغ دختران نیست. معیار در بلوغ آنان، قاعدگی است».[71]

بنابراین نُه سالگی نمی‌تواند اماره طبیعی باشد زیرا در اماره طبیعی، دائمی یا غالبی بودن لازم است و هیچ یک از این دو وصف در اینجا نیست.

سیدمحمدجواد غروی اصفهانی: «باید دانست که بلوغ از موضوعات و یک امر طبیعی است و وظیفه شارع نیست که موضوع را تعیین کند، چنانکه شأن و وظیفه فقیه هم نیست و اینکه شارع احتلام و حیض را دلیل بلوغ شناخته یک مسئله طبیعی را بیان کرده و نشانه طبیعی آن را بیان کرده است بنابراین تعیین آن به عدد سال، خارج از قانون طبیعت است».[72]

سیدمحمدموسوی بجنوردی: «هیچ وقتی نمی‌توان با تعیین عمر امر تکوینی را بیان کرد، بلکه چیزی که هویتش تکوینی است، باید اماره تکوینی مبیّن آن باشد. عادات ماهانه و دیدن خون امری تکوینی است.پس بلوغ امر تکوینی است، رشد جسمی و جنسی امری تکوینی است و اماره‌اش هم باید امر تکوینی باشد که همان عادت ماهانه است».[73]

اما اکثریت فقهای شیعه بلوغ را علامت شرعی و تعبدی دانسته‌اند که تجاوز از آن را جایز ندانسته‌اند.

شیخ محمدحسین کاشف الغطاء در این رابطه می‌نویسد:

«و اما البلوغ یعرف بعلامات بعضها طبیعیه و ذاتیه و بعضها جعلیه شرعیه اما الطبیعیه فهی الاحتلام فی الذکر بل و فی الانثی ان تحقق فهو علامه لها ایضاً و کذا الانبات ای نبات الشعر علی العانه و الحیض فی الاناث و الحبل و هی علامه مسبوقه غالباً بالحیض کما ان الحیض مسبوق بالانبات غالباً و اما الشرعیه فهی اکمال الخمسه عشر فی الذکور و التسع فی الاناث و کلها علامات شیء واحد و هو النضج و الکمال و بلوغ حد الرجولیه التی اثرها التوالد و التناسل و صلاحیه الرجل فعلاً للاحبال و الانثی ان تحبل و تلک کاشف عن تلک الحقیقه و المرتبه ولکن لو کمل الکر خمسه عشر حکم علیه بالبلوغ شرعاً بلغ تلک المرتبه ام لا و کذا الانثی بالتسع

بلوغ با علاماتی شناخته می‌شود که بعضی از آن‌ها طبیعی و ذاتی و بعضی از آن‌ها قراردادی و شرعی است. علامات طبیعی بلوغ، احتلام در پسر، بلکه در دختر است (اگر بتواند محقق شود) همچنین روئیدن موی زهار در پسر و دختر و حیض و آبستن شدن در دختران. اما علائم شرعی رسیدن به پانزده سالگی در پسران و نهسالگی در دختران است و همه آن‌ها نشانه‌های امر واحدی هستند که عبارت است از پختگیو کمال و رسیدن به حد مردانگی که اثر آن توالد و تناسل است و تمامی آن‌ها کاشف از چنین حقیقتی می‌باشند ولی اگر پسر به پانزده سالگی برسد حکم به بلوغ وی می‌گردد، هرچند به آن مرتبه نرسد و همچنین است دختری که به نه سالگی رسیده باشد».[74]

 5.2. دیدگاه‌ها و مستندات اهل‌سنت پیرامون سن بلوغ

اهل‌سنت در مورد سن بلوغ در پسران و دختران پنج قول دارند که در ذیل به آن‌ها خواهیم پرداخت:

 قول اول:دختر و پسر هرگاه به سن پانزده سالگی برسند مکلف شده و احکام بر آن‌ها مترتب می‌شود. شافعیه، حنابله و زیدیه و ابویوسف و محمدبن‌حسن شیبانی از اصناف و اوزاعی پیروان این قول می‌باشند.

 دلایل آن‌ها:

الف) روایت ابن‌عمر: «عرضنی رسول الله یوم احد فی القتال و انا ابن اربع عشر سنة فلم یجزنی و عرضنی یوم الخندق و انا ابن خمس عشره سنه فاجازنی».[75]

ب) روایت انس عن النبی (ع): «انه قال: اذا استکمل المولود خمس عشره سنه کتب ماله و ما علیه و اخذت منه الحدود».[76]

روایت اول در خصوص ابن‌عمر است که پسر است و سرایت آن به دختر جای بحث دارد و روایت دوم نیز تضعیف شده است و بیهقی در سنن کبری و ابن‌حجر عسقلانی حکم به ضعف آن نموده‌اند.[77]

 قول دوم:سن بلوغ در پسر هجده سال تمام و در دختر هفده سال تمام می‌باشد، ابوحنیفه به این قول معتقد شده است.[78]

دلیل این قول آن است که خداوند بلوغ را مقید به حُلُم کرده است:«وَإِذَابَلَغَالْأَطْفَالُمِنکُمُالْحُلُمَفَلْیَسْتَأْذِنُوا»[79]

و از طرف دیگر پیامبر فرمودند: «رفع القلم عن ثلاث: ...عن الصبی حتی یحتلم...»  بنابراین می‌بایست بلوغ کودکان را منوط به احتلام دانست و نباید از آن عدول کرد مگر هنگامی که یقین به عدمش پیدا شود لذا باید بناء را بر عدم تکلیف گذاشت یا تا حصول احتلام و یا یأس از وجود احتلام و این یأس تا هجده سالگی ادامه پیدا می‌کند و از هجده سالگی امید به احتلام وجود دارد و اینکه میان دختر و پسر فرق گذاشته شد بهخاطر آن است که دختر زودتر از پسر بالغ می‌شود.

نقد این دلیل آن است که احکام مبتنی بر غالب هستند و غالب افراد در سن پانزده سالگی محتلم می‌شوند و علاوه که تفاوت دختر و پسر در سن بلوغ به چه دلیل فاصله بلوغ آن‌ها را به یک سال تقلیل داده است؟ شاید بیشتر یا کمتر باشد.

 قول سوم:سن بلوغ دختر و پسر اتمام هجده سال است و این قول مشهور مالکیه است[80] و مستند فقهی آن‌ها همان مستندات قول دوم است و آن اینکه سن یأس از احتلام هجده سالگی در دختر و پسر است.

 قول چهارم:سن بلوغ در پسر و دختر شانزده سالگی است و این قول خلاف مشهور مذهب مالکیه است.

 قول پنجم:سن بلوغ در دختر و پسر اتمام نوزده سالگی است. این دیدگاه منسوب به ابوحنیفه در مورد پسر و قول ابن‌حزم می‌باشد[81] دلیل ابن‌حزم آن است که وی چون هیچ‌کدام از ادله قبلی را متقن ندانسته به قولی اعتماد کرده که قدر مشترک میان همه اقوال باشد. ابن‌حزم می‌گوید: «و اما استکمال التسعه عشر عاماً فأجماع متیقّن...»[82]«فلاشک فی انّ من اکمل تسع عشره سنه و دخل فی عشرین سنه فقد فارق الصبا و لحق بالرجال و لا یختلف اثنان من اهل کل مله و بلده فی ذلک».[83]

 5.3. دیدگاه‌های فقهای شیعه و مستندات آنان

5.3.1. سن بلوغ پسران

در مورد سن بلوغ پسران اختلاف چندانی مشاهده نمی‌شود و قول به پانزده سالگی مشهور میان فقهای شیعه است ولی ابن‌جنید به چهارده سالگی برای پسران رأی داده است. علامه در مختلف می‌نویسد: «المشهور ان حدّ البلوغ للصبی خمس عشره سنه و قال ابن الجنید اربع عشره سنه لنا الاصل بقاء الحجر».[84]

محقق اردبیلی در کتاب «الحجر مجمع الفائده»[85] و فاضل سبزواری در «کفایه‌الاحکام» کتاب حجر،[86] شیخ یوسف بحرانی،[87] محقق قمی،[88] شیخ انصاری[89] ادعای شهرت در مورد سن بلوغ پسران در پانزده سالگی کرده‌اند.

صاحب جواهر نیز شهرت عظیمه نزدیک بر اجماع برای آن قائل شده است:«و کذا یعلم البلوغ شرعاً ان لم یکن عرفاً بالسّن و هو بلوغ خمس عشره سنه للذّکر علی المشهور بین الاصحاب فی المقام شهره عظیمه کادت تکون اجماعاً».[90]

 5.3.2. سن بلوغ دختران

در مورد بلوغ دختران چند قول وجود دارد:

نه سالگی (رأی مشهور)

ده سالگی (شیخ طوسی و ابن‌حمزه در برخی ابواب فقهی)

سیزده سالگی (آقای صانعی)

هر تکلیفی سنی را اقتضاء می‌کند و سن بلوغ در هر تکلیفی فرق می‌کند و روزه در سیزده سالگی واجب می‌شود. (آقای مرعشی)[91]

 مستندات اقوال:

مستندات قول مشهور:

صحیح یزید کناسی از امام باقر (ع):«قال: لْجَارِیَةُإِذَابَلَغَتْتِسْعَسِنِینَذَهَبَعَنْهَاالْیُتْمُوَزُوِّجَتْوَأُقِیمَتْعَلَیْهَاالْحُدُودُالتَّامَّةُلَهَاوَعَلَیْهَا».[92] در سند حدیث یزدی کناسی است که مجلسی آن را از ممدوحین دانسته ولی چون ظاهر او همان یزید ابوخالد قماط کوفی است نجاشی او را توثیق نموده است لذا سند تام و روایت صحیح می‌باشد.[93]

صحیحه محمدبن ابی عمیر عن غیر واحد عن ابی عبدالله (ع) «قال: حد بلوغ المرأه تسع سنین».[94] سند و دلالت روایت مشکلی ندارد و اینکه مروی عنه ابی عمیر معلوم نیست خدشه‌ای به سند روایت وارد نمی‌کند زیرا اصحاب این‌گونه اسناد را معتبر می‌دانند.

مرسله صدوق قال: «قال ابوعبدالله (ع) اذا بلغت الجاریه تسع سنین دفع الیها مالها و جاز امرها فی مالها و اقیمت الحدود التامه لها و علیها».[95]

مرسلات صدوق به دو گونه‌اند: گاهی صدوق از افراد نامعلومی روایت نقل می‌کند چون مشخص نیست که راوی آن چه کسی است حدیث از اعتبار سندی ساقط می‌شود ولی گاهی صدوق مستقیماً حدیث را به یکی از معصومین نسبت می‌دهد و با توجه به جلالت قدر و شدت تقوا و احتیاط صدوق معلوم می‌شود که وی به انتساب حدیث به معصوم یقین و علم داشته و الا چنین نسبتی نمی‌داد به هر حال این قرینه مرسله صدوق را در حد اعتماد به محمد بن ابی عمیر قرار داده و آن را معتبر می‌نماید.

«محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن محمد بن یحیی عن احمد بن محمد جمیعاً عن ابن ابی عمیر عن حماد عن الحلبی عن ابی عبدالله (ع) قال: اذا تروج الرجل الجاریه و هی صغیره فلا یدخل بها حتی یأتی لها تسع سنین».[96]

سند و دلالت حدیث بر مطلب تمام است و سند صحیح بوده و دلالت آن بر بلوغ دختر در نه سالگی واضح و روشن است.

صحیحه حلبی که صدوق به اسنادش از حماد از حلبی نقل کرده که امام صادق (ع) فرمودند: «ان من دخل بامرأه قبل ان تبلغ تسع سنین فاصابها عیب فهو ضامن».[97]

این‌گونه روایات که عدد آن‌ها به هفده روایت می‌رسد هم بسیار زیاد هستند و بعید نیست که بتوان در مورد آن‌ها ادعای تواتر معنوی کرد و چنانچه نتوان ادعای تواتر کرد خبر واحدی است که بسیاری از آن‌ها صحیح و موثق بوده بنابراین خبر محفوف به قرینه و در حد استفاضه می‌باشد.

 مستند قول ده سال:

روایت غیاث بن ابراهیم عن الصادق (ع): «ان امیرالمؤمنین قال: لا توطیء جاریه لا قل من عشر سنین قال فان فعل فعیبت ضمن».[98]

چند اشکال به این روایت وارد شده است یکی آنکه سند روایت ضعیف است، دیگر آنکه این روایت با روایت متواتر یا مستفیض در مورد جواز دخول به جاریه در نه سالگی تعارض می‌کند.

 مستند قول سیزده سالگی:

عن عمار الساباطی عن ابی عبدالله (ع) قال: «سألته عن الغلام متی تجب علیه الصلواه؟ فقال: اذا اتی علیه ثلاث عشره سنه. فان احتلم قبل ذلک فقد وجبت علیه الصلاه و جری علیه العلم و الجاریه مثل ذلک ان اتی لها ثلاث عشره سنه او حاضت قبل ذلک فقد وجبت علیها الصلاه و جری علیها العلم»[99]

روایت موثقه می‌باشد و مرحوم مجلسی در «ملاذ الاخبار» آن را موثقه دانسته است. مفاد این حدیث آن است که دختر و پسر در سیزده سالگی بالغ می‌شوند ولی در صورتی که پسر قبل از این سن محتلم شود و یا دختر حیض شود هر دو به بلوغ رسیده‌اند و در این صورت سن معتبر نخواهد بود.

به استدلال به این حدیث چند اشکال وارد شده است:

عمار ساباطی در فقه، روایات شاذی دارد و آیت‌الله خوئی او را کثیرالخطاء والاشتباه دانسته که اخبارش در لفظ و معنی مضطرب است.

مشهور از روایات عمار بهویژه این روایت اعراض کرده‌اند و اعراض مشهور از روایتی دلیل بر ضعف و نامعتبر بودن آن است.

 مستند قول به تفصیل:

برخی فقها معتقدند که بلوغ در همه احکام و عبادات وضعیت یکسانی ندارند در برخی اعمال مثل روزه، سیزده سالگی معتبر است و در باب وصیت و عتق، ده سالگی و در باب حدود، نه سالگی معتبر است.

فیض کاشانی در این باره می‌گوید: «و التوفیق بین الاخبار یقتضی اختلاف معنی البلوغ بحسب السن بالاضافه الی انواع التکالیف کما یظهر ماروی فی باب الصیام انه لایجب علی الانثی قبل اکمالها الثلاث عشر سنه الا اذا حاضت قبل ذلک و ما روی فی باب الحدود ان الانثی تؤاخذ بها و هی تؤخذ لها اذ اکملت تسع سنین الی غیر ذلک مما ورد فی الوصیه و العتق و نحوهما انها تصح من ذی العشر».[100]

 جمع‌بندی

به نظر می‌رسد روایات نه سالگی در حد استفاضه بوده که در میان آن‌ها صحیح و موثق وجود دارد و قابل اعتماد است ولی روایات ده سالگی که سندش ضعیف است و دلالتش هم بر مطلب واضح نیست و اما روایات سیزده سالگی که هرچند برخی از آن‌ها موثقه هستند ولی مشهور از آن‌ها اعراض نموده است و روایات نه سالگی به احتیاط نزدیک‌تر است، نهایتاً اگر دختر نه ساله در سالیانی که روزه گرفتن در ماه‌های گرم و تابستان قرار می‌گیرد و روزه گرفتن برای او طاقت‌فرسا باشد روزه بر او واجب نیست و در بزرگ‌سالیآن‌ها را قضا نماید.

[1] معجم مقاییس اللغه، ج 1، ص 301

[2]صحاح جوهری، ج 4، ص 1316

[3]قرآن کریم، سوره بقره، آیه 234

[4]لسان العرب، ج 1، ص 346

[5]مفردات الفاظ القرآن، ص 141

[6]ردّ المختار، ج 6، ص 153

[7]النهایه فی شرح الهدایه، ج 5، ص 253

[8]کشف الغطاء، ج 1، ص 251

[9]جواهر الکلام، ج 26، ص 4

[10]روان شناسی بلوغ، ص 14

[11]روان شناسی رشد کودک و نوجوان، ص 28

[12]مراحل تربیت، ص 15

[13]الصحاح، ج 5، ص 1903

[14]تاج العروس، ج 8، ص 355

[15]قرآن کریم، سوره یوسف، آیه 44

[16]شرایع الاسلام، ص 125

[17]المغنی، ج 4، ص 297؛ نهایه المحتاج، ج 3، ص 343

[18]جواهر الکلام، ج 26، ص 2

[19]التبیان، ج 3، ص 116

[20]حاشیه شیخ سلیمان جمل بر شرح المنهج، ج 3، ص 336

[21]تحفه الحتاج، ج 5، ص 164

[22]الجوامع الفقهیه، ص 718

[23]السرائر، ج 1، ص 367

[24]شرایع الاسلام، ج 2، ص 99

[25]الجامع للشرایع، ص 360

[26]تذکره الفقهاء، ج 2، ص 74

[27]جواهر الکلام، ج 26، ص 15

[28]صحیح بخاری، ج 1، ص 76، کتاب الغسل؛ صحیح مسلم، ج 1، ص 251، ح 313

[29]صحیح مسلم، ج 1، ص 251

[30]الجامع الشرایع، ص 153

[31]السرائر، ج 1، ص 202

[32]ضوابط البلوغ عند الفقهاء، ص 7-26

[33]لسان العرب، ج 6، ص 41317

[34]القاموس المحیط، ج 1، ص 158

[35]لسان العرب، ج 6، ص 41318

[36]کشف الغطاء، ج 1، ص 254

[37]المهذب، ج 1، ص 330

[38]نیل الاوطار، ج 5، ص 250

[39]روضه الطالبین، ج 4، ص 179

[40]جمهره اللغه، ج 2، ص 342؛ لسان العرب، ج 4، ص 2274

[41]سنن ترمذی، ج 4، ص 145

[42]سنن بیهقی، ج 6، ص 58

[43]المهذب شیرازی، ج 1، ص 330؛ مغنی المحتاج، ج 2، ص 167

[44]شرح المحلی علی المنهاج، ج 2، ص 300

[45]مسند احمد، ص 1369

[46]الصغیر بین اهلیه الوجوب و اهلیه الاداء، ص 52

[47]تجرید الفوائد الدقائق و حاشیه شلبی، ج 5، ص 203

[48]تاج العروس، ج 5، ص 24 و 25

[49]لسان العرب، ج 2، ص 1071

[50]الدر المختار، ج 1، ص 51

[51]التاج و الاکلیل، ج 1، ص 367

[52]فتح الوهاب شرح منهج الطلاب، ج 1، ص 234

[53]المقنعه، ص 54

[54]قواعد الاحکام، ج 1، ص 212

[55]البیان، ج 1، ص 57

[56]شرایع الاسلام، ج 1، ص 20

[57]وسائل الشیعه، ج 3، ص 297

[58]وسائل الشیعه، ج 14، ص 168

[59]سنن ابی داود، ج 2، ص 382

[60]سنن ترمذی، ج 2، ص 215

[61]المغنی، ج 4، ص 297

[62]الجامع لاحکام القرآن، ج 5، ص 35

[63]شرایع الاسلام، ج 2، ص 100

[64]کشف الغطاء، ج 1، ص 254

[65]قرآن کریم، سوره طارق، آیات 7-5

[66]المغنی، ج 4، ص 298

[67]المغنی، ج 4، ص 297؛ البنایه شرح الهدایه، ج 8، ص 254

[68]المغنی، ج 4، ص 297

[69]صحیح بخاری، ج 3، ص 232

[70]جواهر الکلام، ج 26، ص 5

[71]بلوغ دختران، ص 197

[72]بلوغ دختران، ص 220

[73]بلوغ دختران، ص 259

[74]المهذب، ج 1، ص 330؛ کشف القناع، ج 3، ص 443؛ الانصاف، ج 5، ص 320

[75]صحیح بخاری، ج 3، ص 232؛ سنن ابی داود، ج 2، ص 453

[76]سنن کبری بیهقی، ج 6، ص 57

[77]سنن کبری، ج 6، ص 57؛ التلحیض الجیز، ج 10، ص 278

[78]فتح الله المعین، ج 3، ص 298؛ البنایه فی شرح الهدایه، ج 8، ص 254

[79]قرآن کریم، سوره نور، آیه 59

[80]مواهب الجلیل، ج 5، ص 59

[81]الحلی، ج 1، ص 88؛ البنایه فی شرح الهدایه، ج 8، ص 254

[82]الحلی، ج 1، ص 89

[83]الحلی، ج 1،ص 90

[84]مختلف الشیعه، ص 145 (چاپ سنگی)

[85]مختلف الفائده و البرهان، ج 9، ص 187

[86]کفایه الاحکام، ص 112 (چاپ سنگی)

[87]الحدائق الناظره، ج 13، ص 181

[88]الغنائم، ص 437

[89]کتاب الصوم، ص 212

[90]جواهرالکلام، ج 26، ص 16

[91]بلوغ دختران، ص 156

[92]وسائل الشیعه، ج 1، ص 31، ب 4، از ابواب مقدمه العبادات، ح 3

[93]تنقیح المقال، ج 3، ص 324

[94]وسائل الشیعه، ج 14، ص 72، ب 45، از ابواب مقدمه نکاح، ح 10

[95]وسائل الشیعه، ج 14، ص 143، ب 2، از ابواب احکام الحجر، ح 3

[96]وسائل الشیعه، ج 14، ص 70، ب 45، از ابواب مقدمات نکاح، ح 4

[97]وسائل الشیعه، ج 14، ص 70، ب 45، از ابواب مقدمات نکاح، ح 5 و 8

[98]وسائل الشیعه، ج 14، ب 45، از ابواب مقدمات نکاح، ح 7

[99]وسائل الشیعه، ج 2، ب 4، از ابواب مقدمه العبادات، ج 12

[100]مفاتیح الشرایع، ج 1، ص 14

مراجع

 منابع و مآخذ

قرآن کریم

آل کاشف الغطاء، محمدحسین، تحریر المجله، قم، المکتبه المرتضویه

ابن‌عابدین، محمد امین، رد المختار علی الدر المختار، مصر، شرکه مکتبه و مطبقه مصطفی البابی الحلبی، دوم 1386 ق

ابن‌قدامه، ابومحمد عبدالله بن احمد بن محمد، المغنی فی فعه الامام احمد بن حنبل، بیروت، دارالفکر، اولی، 1405ق

ابن‌منظور، جمال الدین، لسان العرب، قم، نشر ادب الحوزه، سوم، 1405 ق

ابوالحسین، احمد بن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغه، بیروت، دارالفکر 1399 ق

اردبیلی، محمد بن علی، مجمع الفائده و البرهان، قم، مؤسسه النشر الاسلامی

الازدی البصری، ابوبکر محمد بن الحسن بن درید، جمهره اللغه، هند، مجلسه دائره المعارف العثمانیه، اولی، 1354ق

اندلسی، ابومحمد علی بن احمد بن سعید بن حزم، المحلی، بیروت، المکتبه الثجاری، بی‌تا

10. الانصاری القرطبی، ابوعبدالله محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا

11. الانصاری، ابویحیی زکریا، تحفه الطلاب بشرح تنقیح اللباب، مصر، مطبعه مصطفی البابی الحلبی و اولاده، 1360ق

12. بابرتی، محمدبن محمود، العنایه شرح الهدایه، مصر، المطبعه الکبری الامیریه، اولی، 1317ق

13. بحرانی، شیخ یوسف، الحدائق الناظره، قم، مؤسسه النشر الاسلامی

14. بخاری، محمدبن اسماعیل، صحیح بخاری، مصر، مطبعه محمد علی صیبح و اولاده، بی‌تا

15. بیهقی، ابوبکر احمد بن حسین بن علی، السنن الکبری، بیروت، دارالفکر العربی، بی‌تا

16. پارسا، محمد، روان‌شناسی رشد کودک و نوجوان، تهران، مؤسسه انتشارات بعثت

17. ترمذی، ابو عیسی محمد بن عیسی بن سوره، سنن ترمذی، مصر، مکتبه مصطفی البابی، الثالثه، بی‌تا

18. جبعی عاملی، محمد بن جمال الدین، البیان، قم، مجمع الذخائر الاسلامیه، بی‌تا

19. الجمل، شیخ سلیمان، حاشیه الجمل علی شرح منهج الطلاب، مصر، مکتبه الثجاریه الکبری، بی‌تا

20. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه، مصر، مطابع دارالکتب العربی، بی‌تا

21. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چهارم، 1391ق

22. حلی، ابن ادریس، السرائر، قم، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین قم، دوم، 1410ق

23. حلی، جعفر بن حسن، شرایع الاسلام، بیروت، دارالاضواء، 1389ق

24. حلی، حسن بن یوسف، تذکره الفقهاء، قم، چاپ سنگی، المکتبه المرتضویه، بی‌تا

25. حلی، حسن بن یوسف، قواعد الاحکام، قم، منشورات رضی، بی‌تا

26. حلی، حسن بن یوسف، مختلف الشیعه فی احکام الشریعه، قم، مرکز الابحاث و الدراسات الاسلامیه، اول، 1412ق

27. حلی، یحیی بن سعید، الجامع للشرایع، قم، مؤسسه سیدالشهدا، 1405ق

28. رازی جصاص، ابوبکر احمد بن علی، احکام القرآن، بیروت، دارالکتاب العربی، بی‌تا

29. رملی انصاری، محمد بن عباس احمد، نهایه المحتاج الی شرح المنهاج، مصر، مطبعه مصطفی البابی، 1357ق

30. الزبیدی، ابوفیض محمد بن محمد، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، مکتبه الحیاه، بی‌تا

31. سجستانی، سلیمان بن اشعث، ابن ابی داود، مصر، مکتبه مصطفی البابی، اولی، بی‌تا

32. سمرقندی، علاءالدین، تحفه الفقهاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، اولی 1405ق

33. الشربینی الخطیب، شیخ محمد، مغنی المحتاج الی معرفه معانی الالفاظ المنهاج، مصر، مطبعه مصطفی البابی، 1377ق

34. شوکانی، محمد بن علی، نیل الاوطار من احادیث سید الاخیار شرح منتقی الاخبار، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی‌تا

35. الشیبانی، احمد بن محمد بن حنبل، مسند الامام احمد، الممکه السعودیه طبعه بیت الافکار، 1419ق

36. العبدری، ابوعبدالله محمد بن یوسف، التاج و الاکلیل لمختصر خلیل، طرابلس، مکتبه النجاح، بی‌تا

37. العینی، بدرالدین ابومحمد محمود بن احمد، النهایه فی شرح الهدایه، بیروت، دارالفکر، اولی، 1401ق

38. فیروزآبادی شیرازی، ابواسحاق ابراهیم بن علی بن یوسف، المهذب فی فقه الامام الشافعی، اندونزی، مکتبه احمد بن سعد بن نجعان، بی‌تا

39. فیروزآبادی، مجد الدین محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، مصر، المکتبه الثجاریه الکبری، بی‌تا

40. قزوینی، ابوعبدالله محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، مصر، داراحیاء الکتب العربیه، 1372ق

41. کاشانی، علاءالدین ابی بکر بن مسعود، بدایع الصنایع فی ترتیب الشرایع، قاهره، مطبعه الامام، بی‌تا

42. کاشانی، محمدمحسن فیض، مفاتیح الشرایع تحقیق سید مهدی رجایی، مجمع الذخائر الاسلامیه، بی‌تا

43. کاشف الغطاء، شیخ جعفر، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعه الغذاء، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، اولی، 1380ق

44. الکبیسی، محمود مجید بن سعود، الصغیر بین اهلیه الوجوب و اهلیه الاداء، قطر، اداره احیاء التراث الاسلامی

45. المحلی، جلال الدین، شرح المحلی علی المنهاج، مصر، داراحیاء الکتب العربیه، بی‌تا

46. مرداوی، علاءالدین، ابوالحسن علی بن سلیمان، الانصاف فی معرفه الراجح من الخلاف علی مذهب الامام احمد بن حنبل، قاهره، اولی 1374ق

47. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، المقنعه، قم، مؤسسه النشر الاسلامیه، دوم، 1410ق

48. نجفی، محمد حسن، جواهرالکلام، بیروت، داراحیاء التراث العربی

49. نسائی، احمد بن شعیب بن علی بن سنان، سنن النسائی، مصر، المکتبه الثجاریه الکبری، بی‌تا

50. نووی، ابو زکریا یحیی بن شرف المجموع شرح المذهب، مصر، مطبعه الامام

51. نووی، ابو زکریا یحیی بن شرف، روضه الطالبین، مصر، المکتب الاسلامی، بی‌تا

52. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، مصر، داراحیاء الکتب العربیه، اولی

53. وایت، ویلیام النسون، روان شناسی بلوغ، ترجمه فضل الله شاهلویی‌پور و پرون قئمی، تهران، انتشارات حسام

54. الهیثمی، شهاب الدین احمدبن حجر، تحفه المحتاج بشرح المنهاج، بیروت، دارالفکر، بی‌تا

 

  • حقیر ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی