سخن قرآن پیرامون: گفتگوی اندیشه و اندیشه ی گفتگو
سخن قرآن پیرامون:
گفتگوی اندیشه و اندیشه ی گفتگو
احمد مبلّغی
مدیر مرکز تحقیقات مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی
به نام خداوند بخشنده مهربان
پیشگفتار:
قرآن کریم اهمیت زیادی برای گفتگو قائل است تا جاییکه نه تنها آن را به عنوان وضع مورد پذیرش و منزلت مطلوب می داند بلکه بسیار فراتر و عمیقتر به ان نگریسته است و گفتگو را ابزاری نیرومند برای حضور قلب و دیدگاهی پشتیبان از جنبش اجتهادی در اندیشه انسانی و زمینه ای مشترک برای جنبش سیاسی و اجتماعی و اندیشه ای در مسائل مورد اختلاف و زمینه ای فراگیر برای ایجاد روابط و پیوندهای اجتماعی دانسته است. و به بیانی دیگر گفتگو در قرآن کریم از مرز یک وضع مطلوب خارج گردیده و به عنوان یک خصلت انسانی که نمی توان آن را از زندگی مذهبی و مادی تفکیک نمود تبدیل شده است. قرآن کتاب گفتگو است و داستانهای گفتگو را بازگو می کند و گفتگوهای داستانها را بیان می نمایدو اندیشه گفتگو را ارائه می دهد و گفتگوی اندیشه را روایت و به گفتگو دعوت می کند و گفتگو برای دعوت انجام می دهد. هدف او گفتگو و گفتگوی او هدف است. دینداری و تمدن را بر گفتگو می سازد و خواستار گفتگوی دیانتها و تمدنها است. این کتاب گفتگو خواستار ایجاد جامعه گفتگو است تا با کمال آزادی و با اراده ای کامل بیاندیشد و با اراده ای کامل انتخاب نماید، و نشان می دهد که روش آگاهانه ای انتخاب خواهد کرد که با عمق فطرتی که مردم را بر اساس آن آفریده است انتخاب خواهد کرد.
در این مقاله در نظر داریم به جایگاه گفتگو و فرهنگ آن از نظر قرآن آشنا شویم.
موضوعهای این مقاله در سه محور تقسیم شده است:
1- تعریف گفتگو و تفاوت آن با جدال
2- جایگاه گفتگو طبق نگرش قرآنی
3- فرهنگ گفتگو طبق نگرش قرآنی
محور نخست: تعریف گفتگو و تفاوت آن با جدال
الف. تعریف گفتگو و جدال: اما گفتگو که معنای عربی آن حوار است و حوار مشتق از واژه محاوره که مراجعه در سخن است: الزبیدی در تاج العروس می گوید (الحوار یعنی المحاورة (و) المحاورة المجاوبة و (مراجعة النطق) و الکلام فی المخاطبة.
در تاج العروس بدین معنی می گوید: « حوار به معنای محاوره است و محاوره یعنی پاسخگویی و مراجعت در سخن و کلام در گفتگو است. با او گفتگو کرد(و با هم گفتگو و به سخن میان خود رجوع می کنند) و آنها با هم گفتگو و محاوره می کنند».[1]
طبرسی نیز گفته است: « و التحاور: التراجع، و هی المحاورة، یقال حاورة محاورة، ای: راجعة الکلام، و تحاورا»[2]
بدین معنی که گفتگو یعنی بازگشت و همان محاورت است، و گفته می شود حاوره محاورة، و به معنای سخن را با او بازگرداند و با هم گفتگو کردند.[3]
اما جدال، راغب اصفهانی در تعریف آن گفته است:
« جدال یعنی مذاکره در راستای منازعه و غلبه طلبی و اصل آن جدلت الحبل است یعنی تناب را پیچیدم و پیچش آن را محکمتر کردم و جدیل هم از همان است. و جدلت البناء یعنی ساختمانی را محکم کردم و درع مجدولة یعنی سپری محکم شده است. و الاجدل یعنی عقابی که بنیه محکم دارد و المجدل القصد یعنی ساختمان محکمی دارد. و جدال هم همین معنا را دارد که هر یک دیگری را نسبت به نظر خود می پیچاند. و گفته شده است که اصل در جدال کشتی و انداختن طرف دیگر روی جداله به معنای زمین سخت است. خداوند متعال می فرماید: (ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ) بالتی هی احسن -الذین یجادلون فی آیات الله – و إن جادلوک فقل الله اعلم): اگر با شما جدال کردند به انها بگو که خداوند داناتر است. قد جادلتنا فاکثرت جدالنا: با ما جدال کردی و جدال شما با ما زیاد شد. و جدلنا-خوانده شده – ما ضربوک الاجدلاً- شما را کتک نزدند مگر اینکه جدالی بوده است- و کان الانسان اکثر شیئاً جدلاً) انسان از هر چیز دیگر جدال بیشتری داشته. و خداوند متعال می فرماید: (و هم یجادلون فی الله – آنها درباره خداوند جدال می کنند. یجادلنا فی قوم لوط – درباره قوم لوط با ما جدال می کند- و جادلوا بالباطل – و با باطل جدال کنید- و من الناس من یجادل فی الله- از مردم کسانی هستند که درباره خدا جدال می کنند و لا جدال فی الحج- در حج جدال نیست- یا نوح قد جادلتنا – ای نوح تو با ما جال کرده ای.)[4]
قرطبی نیز گفته است: (جدال در سخن عرب غلو کردن در خصومت است... و به عقاب نیز به خاطر شدت پروازش اجدل می گویند)[5].
طباطبایی نیز گفته است:(جدال حجتی است که برای پیچاندن خصم از چیزی که بر سر آن اصرار دارد و کشمکش می نماید، بی آنکه بخواهد حق را با مؤاخذه با وی از راهی که او و مردم دریافت کرده اند و یا اینکه او به تنهایی در گفته و حجتی که دارد.[6]
ب- تفاوت میان گفتگو و جدال: بررسی درباره وجود و یا عدم وجود اختلاف میان این دو از دو منظر است:
منظر نخست: تفاوت میان این دو از نظر دارا بودن و یا نبودن معنای منفی: از این نظر دو نگرش ظاهر گردیده:
نگرش نخست: آن است که جدال بر خلاف گفتگو یک معنای منفی دارد ؛ و دلیلی که می تواند برای اثبات آن مطرح می شود آن است که قرآن کریم در بسیاری موارد بر گفتگو تأکید دارد در حالیکه قرآن کریم جدال را در موضعهای نامطلوب از آن یاد می کند و مانند اینست که جدال را محکوم می کند. در کتاب الدر المنثور آمده است: ابن ابی حاتم به نقل از ابن زید می گوید: اینطور به نظر می رسد که انسان بیش از هر چیز دیگری جدال می کند و جدل یعنی خصومت مردم با پیامبرانشان و واکنش آنها به انچه انها آورده اند. و هر چیزی که در قرآن از جدل نام برده شده از همان وجه در مورد خصومت آنها از دینشان و پاسخی به آنچه آورده اند بوده است و الله اعلم.[7]
نگرش دوم: آن است که در جدل هچون گفتگو معنای منفی وجود ندارد و نظر بسیاری از مفسران شیعه و اهل تسنن است.
از جمله انها علامه طباطبایی است. وی جدال در قرآن را همان جدل منطقی می داند و می گوید: خداوند سبحان جدال را با التی هی احسن مقید کرد و این خود دلیلی بر وجود جدال احسن یعنی شایسته و جدال غیر احسن و ناشایسته است. بنابراین مجادله بر دو قسم است، حسنه و غیر حسنه- و نیز جدال احسن یعنی نیکوتر. و نیز گفته اند: جدال به کمال الحسن از موعظه نیاز دارد از اینرو خداوند از موعظه نیکوتر را یعنی موعظة حسنة را اجازه داد و بکارگیری مجادله را تنها بالتی هی احسن اجازه داده اند. و در موضعگیری از سخن خود به جایی فراتر از آن و بیشتر از آن رفته اند که مجادله می تواند از بخشهای دعوت و روشهای آن باشد و در این باره می گوید: ( برخی گفته اند که مجادله بالتی هی احسن در برگیرنده چیزی از دعوت نیست بلکه منظور از آن چیز دیگری بر خلاف آن است و آن الزام و افحام به معنای ساکت کردن طرف دیگر با دلیل و حجت است از اینرو جدال را در این آیه به ما قبل خود معطوف ننموده بلکه در سیاق دیگری است و گفته شد و جادلهم، با آنها بحث کن به گونه ای شایسته. و در آن غفلتی از حقیقت قیاس جدلی است بنابراین، افحام و یا ساکت کردن طرف مقابل هر چند که هدفی برای قیاس جدلی است ولی هدف همیشگی نیست. بسیاری موارد وجود دارد که قیاس از مقدمه های قابل قبول و یا مسلم و بویژه در امور علمی و علوم غیر یقینی نظیر فقه و اصول و اخلاق و هنرهای ادبی روی می دهد که منظور از آن الزام و یا افحام نیست. در حالیکه در الزام و افحام دعوتی وجود دارد و نیز در موعظه دعوتی وجود دارد هر چند که صورت آن با اختلاف راهها متفاوت است آری تغییر سیاق به خاطر وجود معنای منازعه و مغالبه در جدال است.[8]
از جمله قرطبی که می گوید: « والجدل فی الدین محمود، و لهذا جادل نوح و الانبیاء قومهم حتی یظهر الحق، فمن قبله انجح وافلح و من ردة خاب و خسر، واما الجدل لغیر الحق حتی یظهر الباطل فی صورة الحق فمذموم، و صاحبه»[9]
بدین معنی که جدال در دین ستوده است، از اینرو نوح و پیامبران با قوم خود جدال کردند تا حق ظاهر شود. که هر کس آنرا پذیرا شود موفق و رستگار است و هر که ان را رد کند ناکام و زیانکار، و اما جدالی که برای حق نباشد و بخواهد باطل را در چهره حق نمایان کند نکوهیده و صاحب آن نیز همینطور است. و نتیجه ای که به ان می رسیم آن است که ما نباید گمان کنیم که جدال سرشار از مفهوم منفی است تا جاییکه در برگیرنده معنی و مصداقی از «جدال مثبت» نباشد. در قرآن کریم موارد قابل توجهی از بکارگیری معنای این ترکیب وجود دارد. بنابراین جدال در ذات خود یک امر منفی نیست بلکه اوضاعی همچون تعصب و جهالت- همراه ان است که به ان جنبه منفی می دهد. و با لحاظ کثرت تحقق چنین حالتی، یا همراه شدن اوضاع فطری انسان در جدال با امور منفی، باعث برداشت عدم رضایت قرآن از جدالی که فایده ای در آن نیست گردیده است.
یکی از نویسندگان می گوید: ( اما واژه گفتگو در برگیرنده مضامین معرفتی و مدلولهای گسترده ای است... این درست است که واژه جدل بر مفاهیم دریافت و پاسخ است که گفتگو به موجب آن به جدال عقیم سلبی تبدیل می شود و هدف از آن اعمال جدال محض است بی آنکه اهداف واقعی وجود داشته باشد، چون مسأله متحرک در این سو می تواند نزد برخی از جدل کنندگان به یک فرهنگ اندیشه ای تبدیل شود بی آنکه تلاش شود به درون قناعت راسخ و یا حقیقت آرام وارد شد... ولی جدال همچنان به اصل وجود ما به عنوان مردمی که حرکت رویدادها را زیر نظر داریم ارتباط دارد و بر مبنای رویدادها و قناعتها و تصورهای ما نسبت به امور زندگی و وجود مربوط به حرکت روزانه ما استوار خواهد بود.[10]
منظر دوم: تعیین نسبت میان آنها
در این زمینه با چند فرض روبرو می شویم:
فرض نخست: دو اصطلاح با یک معنی.
طبق این فرض، این دو اصطلاح یک معنی خواهند اشت. و آن بحث و گفتگو میان طرفین و یا چند طرف، که منظور از آن در برخی موارد اظهار حجتی برای اثبات یک حق و یا دفع یک شبهه، و در مواردی دیگر تصحیح سخن و یا رد قول فاسدی باشد.
فرض دوم: دو اصطلاح برای دو معنی متفاوت.
طبق این فرض هر یک از دو اصطلاح معنای ویژه ای دارد که با معنای دیگر متفاوت است، و کسانیکه این فرض را پذیرفته اند می توان آنها را به دو گروه تقسیم کرد:
گروه نخست: معتقد است که گفتگو و جدال هر چند که با هم بمعنای گفتگو و یا بحث میان دو طرف می باشند ولی با هم تفاوتی هم دارند چون گفتگو بازگشت کلام و سخن میان طرفین است به گونه ای که سخن از طرف اول به طرف دوم منتقل می شود سپس به طرف اول باز می گردد بی آنکه شنونده و یا ناظر متوجه شود که میان طرفین چیزی دال بر خصومت وجود دارد. اما جدال مخاصمه در سخن است، و بحث تند سرشار از عناد و تمسک به رأی و تعصب است.
گروه دوم: بر این باور است که گفتگو اصولی دارد و چنانچه ان اصول رعایت نشود به مفهوم دیگری تبدیل خواهد شد که نام آن جدال خواهد بود.
فرض سوم: دو اصطلاح برای دو معنی که میان آنها عموم و خصوص باشد: این گروه بر این باور است که گفتگو به دو بخش تقسیم می شود: گفتگوی سازنده و گفتگوی غیر سازنده که گفتگوی غیر سازنده همان جدل و یا جدال است.
محور دوم: جایگاه گفتگو طبق نگرش قرآنی
مطالب در توضیح آن زیر عناوین ذیل ارائه خواهد شد:
· حقیقتهای هستی که بر پایه ان امکان و معقولیت گفتگو استوار است.
· نگرش قرآن به نقش گفتگو در زندگی انسانی.
· انعکاس جایگاه گفتگو در قرآن طی روایتهای آن از گفتگوها.
1- حقیقتهای هستی که بر پایه ان امکان و معقولیت گفتگو استوار است
حقیقتهای هستی پیرامون انسان وجود دارد که قرآن کریم آن را طرح کرده است و چارچوب فطری و هستی را تشکیل می دهد که بر پایه ان مصداقیت امکان گفتگو و یا معقولیت آن برای انسان استوار خواهد بود. و در توضیح آن می گوییم که وضع فطری میان انسانها و ملائکه در زمینه های زیر متفاوتند:
الف) اعتقاد به حق ؛ انسان بر خلاف ملائکه – و کسانیکه به اعتقاد به حق فطرت یافته اند[11]- از همان آغاز بر ایمان و اعتقاد به حق فطرت نیافته بلکه بر استعدادهای روانی و امکانات عقلی فطرت یافته که به وسیله ان زمینه برای تلاش به درک حق و ایمان به ان فراهم می شود.
ب) انقیاد به حق ؛ انسان بر خلاف فرشتگان – که بر اطاعت همیشگی به خداوند متعال فطرت یافته اند- بر اختیار فطرت یافته است.
از اینرو اطاعت یک حالت همیشگی در او نیست بلکه این اطاعت با اراده و اختیار او انجام می گیرد بنابراین اگر بخواهد بندگی می کند و اگر بخواهد کفر می ورزد. که خداوند متعال می فرماید: (لا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی)[12] و در جایی دیگر می فرماید : (لا اکراه فی الدین حتی یکونوا مؤمنین )[13] و نیز در آیه دیگری می گوید: (إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً)[14]
ج- اختلاف بعضی از بعضی دیگر ؛ انسانها بر خلاف فرشته ها – که بر عدم اختلاف و چند دستگی فطرت یافته اند[15]- متفاوت آفریده شده اند. که قرآن کریم در این آیه کریمه از این مسأله آگاه ساخته است: (وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ) (إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ)[16]. بدین معنی: و اگر خداوند تو می خواست مردم را یک ملت واحدی قرار می داد اما ملل و اقوام همواره در اختلاف هستند. مگر کسانی که خدای تو بر آنها رحم کرده(تا حق را دریابند).
این اختلاف جزو سنن الهی است که نه عوض خواهد شد و نه متحول: که خداوند سبحان می فرماید: (وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیاتٍ لِلْعَالِمِینَ)[17] و از نشانه های او است آفریدن آسمانها و زمین و اختلاف در زبانها و رنگهای شما، به درستی که در این امور نشانه هایی برای عالمیان است. در مورد اختلاف در زبان اشاره ای به وجود اختلافهای طبیعی دیگری نزد مردم است که اختلاف در زبان متأثر از چند عامل است مهمترین آنها اختلاف مردم در عقلها و صفات و طبعها و معنویتها است، و اختلاف در زبان نیز به نوبه خود یکی از عوامل تأثیرگذار در ایجاد تکثر در آراء و ادراکات و توجه ها و تمایلات میان مردم است.
و پنهان نماند که اعتبار وجود اختلاف در آفرینش به عنوان پایه فلسفی گفتگو بر این نگرش است که گفتگو ممکن و یا معقول نخواهد بود مگر اینکه اختلافی وجود داشته باشد. و با بیانی دیگر واقعیتی که بر آن امکان – و یا معقولیت گفتگو استوار است- وجود اختلاف اندیشه ای میان مردم است.
د- جدال ؛ قرآن بر این باور است که تمایل و تلاش برای انجام گفتگو بر خلاف فرشته ها ضمن ویژگیهای ذاتی انسان است- و این مسأله را از این دو آیه می توان استنباط کرد:
* یوم تأتی کل نفس تجادل عن نفسها و توفی کل نفس ما عملت و هم لایظلمون.
روزی فرا می رسد که هر نفسی درباره خود جدال می کند و هر نفسی به میزان عملهای خود اجر می گیرد و به انها ظلم نمی شود.
طبق این آیه جدال جزو ویژگیهای انسان روز قیامت است، چون او حتی در لحظه های حساب روزی که انسان به خاطر اعمال و کارهای خود پاداش و کیفر می بیند جدال می کند با توجه به اینکه صفات عرضی انسان روز قیامت برطرف می شود و بقای جدال در آخرت را می توان دلیلی بر ذاتی بودن این خصلت دانست. از اینرو ما می توانیم که ویژگی گفتگو و یا تلاشی که به گفتگو می انجامد جزو فطرت و ذات انسان بدانیم.
* (و کان الانسان اکثر شیئ جدلا) بر پایه این آیه جدال جزو طینت انسان و بخشی از وضع فطری او است که به موجب آن تلاش می کند رویدادها را پیگیری و آن را حدس و یا از آن با خبر شود و طبق تجربه ها و تصورات و تمایلاتی که دارد آن را تفسیر نماید. ویژگی جدال در سخت ترین و دشوارترین شرایط در انسان وجود دارد. با توجه به انچه گفته شد چهار اصل فلسفی پیرامون خلقت انسان وجود دارد، که عبارتند از:
الف- انسان بر اندیشه فطرت یافته
ب- انسان بر اختیار فطرت یافته
ج- اختلاف میان مردم یک سنت جهانی است.
د- جدال یک خصلت فطری در انسان است.
تفاوت میان این اصول این است که فطرت جدال در انسان با کمک تحلیل توسط اصول سه گانه اولیه مقید می شود در حالیکه اصل چهارم آن را به نص یاد می کند با صرف نظر نمودن از این تفاوت، همه اصول چهاگانه نمایانگر وجود وضعیتی برای انسان است که بطور فطری او را به انجام گفتگو دعوت می نماید و نیز گفتگو را یک امر ممکن و معقول و بلکه لازم برای انسان مىداند.
2- نگرش قرآن به نقش گفتگو در زندگی انسانی
اولاً چون گفتگو زمینه مناسبی برای حصول معنویت و کمال دینی است از نظر قرآن کریم گفتگو زمینه مناسبی برای برقراری روابط انسان و زمینه مناسبی برای معنویت است قرآن کریم به گونه ای آشکار میان سرنوشت معنوی و گفتگو ارتباط می دهد و معتقد است که میان آنها ارتباط تنگاتنگ و ثابتی وجود دارد. و از این نقش می توان در دو امر زیر استفاده کرد:
نخست: گفتگو برخوردار از بشارت الهی است
که چنین چیزی از این آیه کریمه مستفاد می شود: (الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) ما می توانیم جایگاه گفتگو را در این آیه در سه نکته زیر ثابت کنیم:
نکته اول: این آیه سه عنصر را طرح می نماید که عبارتند از: « القول» یعنی گفتار و «استماع القول» یعنی شنیدن گفتار و (اتباع احسن القول) یعنی پیروی از بهترین آن گفتارها و بدین ترتیب سه مرحله تشکیل می شود: مرحله نخست: تبلور فضای تبادل نظرها و گفته ها – که گفت و شنود را به وضع منسجمتری آماده می کند.
نگرشهای گوناگون و متفاوت را ظاهر می کند.
مرحله دوم: شنیدن گفتار و آگاهی یافتن از نکات و نیکوترین گفتارها
مرحله سوم: پیروی از بهترین گفته ها.
بسیاری وجود دارند که گفتگو می کنند برای اینکه اعتقاد خود را و پیروی از آن را ثابت کنند. از نظر قرآن کریم جایگاه پیروی در مرحله پس از شنیدن قرار دارد. و چنانچه پیروی روی ندهد آنگاه بشارت معنایی نخواهد داشت. بنابراین روشن شدن حقایق و واقعیتها رمز تبلور بشارت الهی به شمار مىرود.
خلاصه گفتار: چنانچه مرحله نخست گفتگو تحقق نیابد زمینه شنیدن و آشنایی با نکات درونی آن که بهترین را در بر دارد تبلور نخواهد یافت. و چنانچه مرحله سوم صورت نگیرد (شنیدن و آشنا شدن با گفتار بهتر) زمینه پیروی از سخن بهتر فراهم نمی شود.
نکته سوم: هر جا که خداوند واژه «عبادی» و امثال آن را برای بیان رابطه میان او و انسان میان داشته طی آن عمیقترین و اساسیترین اندیشه ها را به نمایش گذاشته است. و با در نظر گرفتن این قالب بیانی (ایجاد نسبت به ویژه میان خداوند متعال و بندگانش) به عنوان معیار روحانی از عمق اصالت اندیشه می توان به علو جایگاه گفتگو پی برد. چرا که این قالب بیانی در زمینه گفتگو بکار برده شده است که خداوند متعال «بشر عبادی تا آخر آیه را بیان داشته».
نکته سوم: با در نظر گرفتن این مسأله که بشارت قرآن متوجه نعمتهایی با اصالت بیشتر و حقیقت بیشتر گردیده و بکارگیری واژه «بشٌر» مربوط به موضوع شنیدن و پیروی از بهترین سخن حاکی از سطح بالای گفتگو به خاطر برخورداری از جایگاه سرنوشت ساز در زندگی معنوی والا و بر نقشی که در زندگی مادی انسان دارد.
دوم: محوریت گفتگو در دعوت
قرآن کریم وحدتی در فضایی که دعوت پیامبران در آن تبلور یافت نمی بیند بلکه خداوند سبحان از پیامبران خواسته است که دعوت خود را با گفتگو نشان دهند (فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى)[18] یعنی: گفتار نرمی به او بگویید تا شاید بیاد بیآورد و یا بترسد.
بی تردید دعوت به حق یکی از مظاهر اساسی در این کتاب است، اگر نگوییم که اساس دعوت را تشکیل می دهد. و مسأله مورد توجه در اینجا این است که این مظهر مهم و محور در چهارچوب دعوت صریح برای انجام گفتگو حاصل است. از باب مثال آیات ذیل آمده است:
· (ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ)[19]: به راه پروردگارت بخوان و با روشی نیکوتر با آنها مناظره کن.
· قل هاتوا برهانکم إن کنتم صادقین[20]
بگو دلیل خود را بیاورید اگر راست می گویید.
علاوه بر آن سیرت نبی اکرم و سایر پیامبران شاهد بر این است که راه دعوت و هدایت از گفتگو می گذرد، و گفتگو و جدال نقشی سرنوشت ساز در این زمینه داشته است که این مسأله را قرآن کریم و تاریخ برای ما بازگو کرده است. تاریخ به ما نگفته است که پیامبر برای هدایت امت خود از شمشیر بران و یا با وعده های دنیوی فریبانه استفاده کرده است بلکه همیشه گفتگو به عنوان یک پل برای انتقال هدایت الهی برای بشریت بوده است.
ثانیاً: گفتگو یک ابزار برای دسترسی به قابلیتهای نهفته در اختلاف طبیعی حاصل میان بشر است. همانگونه که یادآور شدیم بدون تردید اختلاف یکی از پایه هایی است که نظام هستی الهی روی آن استوار است و جزو سنتهای الهی است که تبدیلی و تحویلی در آن نیست. و نیز بدون تردید چنانچه اختلاف هدایت نشود موجب هلاکت بزرگ و خطرهای عظیمی برای انسان و جامعه او می گردد. در حالیکه اگر از اختلاف در راه رشد بهره گیری شود فواید عظیم و چشمگیری خواهد داشت. از اینرو باید مکانیزم فعالی برای تعامل با این حقیقت فطری وجود داشته باشد و این مکانیزم را قرآن برای ما نشان داده است. و گفتگو را به عنوان ابزاری برای بهره گیری از اختلاف فطری و پرهیز از گرفتار شدن در خطرهای بزرگ آن ارائه کرده است.
3- انعکاس جایگاه گفتگو در قرآن کریم
گفتگو در قرآن یک موضوع نادر بشمار نمی رود، مجموعه متنوعی از گفتگوها وجود دارد که قرآن کریم آنرا برای ما در زمینه های گوناگون روایت کرده است. و نگاه به این مجموعه گوناگون میزان اهمیت گفتگو و جایگاه ان را در نگرش قرآن نشان می دهد. ابعاد انعکاس این میزان را در محورهای ذیل توضیح داده می شود:
نخست: میزان حجم روایات قرآن درباره گفتگو
با ارائه آمار زیر می توان میزان روایت گفتگو از سوی قرآن کریم را نشان داد: تکرار واژه قال 527 بار و تکرار ماده جدل 29 مورد، و بسیاری از این موارد بر روایت گفتگو دلالت دارد تکرار ماده حوار «گفتگو» ( بر وزن مفاعله و یا وزن تفاعل) در سه مورد زیر آمده است:
· (... فقال لصاحبه و هو یحاوره انا اکثر منک مالاً و اعز منک نفراً)[21]
· (... قال له صاحبه و هو یحاوره اکفرت بالذی خلقک من تراب ثم من نطفة ثم سواک رجلاً...)[22]
· (قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجَادِلُکَ فِی زَوْجِهَا وَتَشْتَکِی إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ یَسْمَعُ تَحَاوُرَکُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ)[23]
- در قصص الحوار «گفتگو» در قرآن بیش از 500 بار ذکر شده است.
دوم: برنامه روایت گفتگو در قرآن
این متدلوژی با ذکر دو نکته روشن می گردد که عبارتند از:
یک: برنامه گفتگو جایگاهی است که همه چیز گرد آن متمرکز می شود.
هنگامی که قرآن کریم داستانی را متضمن می شود گفتگو میان دو طرف یا چند طرف را مطرح می کند، مراحل موجود در داستان را به گونه ای مطرح می کند خواننده تصور می کند که گفتگو محور اساسی داستان است و عنصر پایه ای است که همه چیز موجود در داستان معنای خود را از آن می گیرد. و به تعبیر دیگر قرآن با ذکر داستانهای خود به گفتگو محوریت می دهد تا جاییکه نشان می دهد که همانند روح واقعی است که در کلیه مراحل داستان و یا قصه ای که نقل می شود جاری می باشد. مثلاً قرآن هنگامی که داستانی میان دو طرف در قصه به سطح توهین و ایذا و امثال آن می رسد گفتگو را رها نمی کند بلکه از روشی پیروی می کند که در آن شکست گفگوی یکی از طرفین را نشان می دهد. که چنین برنامه ای دربرگیرنده تأکید بر منطق گفتگو است و گفتگو در این موارد دارای اهمیتی فراتر از روایت است تا جاییکه اهمیت همه چیز در قبال آن از بین می رود.و می تواند نمونه هایی از بکارگیری این برنامه را در چندین مورد در قرآن کریم مشاهده کرد از جمله:
قرآن فقدان پاسخهای منطقی قوم لوط را در داستان بیان می کند که می گوید: (فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ ) بدین معنی که پاسخ قوم لوط چیزی نبود جز اینکه بگویید آل لوط را از روستایتان بیرون کنید.
- و نیز داستان فقدان پاسخهای منطقی از سوی قوم ابراهیم نسبت به سؤالهای مطرح شده در گفتگوهای طولانی که می گوید: (فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُون) پاسخ قوم او چیزی نبود جز اینکه گفتند بکشید او را و یا بسوزانید.
این تعبیر در برگیرنده نسبت سفاهت به انها است، چون هنگامی که به بن بست رسیدند و دلیل نداشتند گفتند: لا تحاجوه بل اقتلوه لکی تتخلصوا منه. گفتند با او احتجاح نکنید بلکه او را بکشید و یا بسوزانید[24] تا از او رها شوید.
شیخ طبرسی می گوید:
«ودر این آیه برای آنها تسفیه است چرا که هنگامیکه دیگر بهانه نداشتند گفتند با او احتجاج نکنید، ولی او را بکشید و یا بسوزانید، تا از او رها شوند.»[25] و همانگونه که مشخص است اطلاق واژه جواب – که معنای حقیقی آن در سخن یکی از طرفهای گفتگو برای پاسخ به طرف دیگر متجلی می شود- بر اعمال وحشیانه و روشهای غیر انسانی نظیر قتل و سوزاندن نشان دهنده این است که توجه قرآن یک توجه گفتگو است و قرآن تأکید دارد که گفتگو یک عنصر اساسی در داستان است.
دو: ارائه مقولات طرفهای گفتگو به ارامی کامل
قرآن کریم توجه فراوانی به انتقال گفته های طرفهای گفتگو و اندیشه های آنها دارد، و شاهد بر این مطلب وجود 527 واژه قال یعنی گفت در آن است که قبلاً نیز به ان اشاره داشته ایم.
محور سوم: فرهنگ گفتگو طبق بینش قرآنی
ما در اینجا از دو موضوع سخن می گوییم:
· آداب گفتگو
· زمینه های گفتگو
آداب گفتگو در قرآن
آداب زیر از قرآن کریم استفاده می شود:
1- همترازی و مساوی بودن طرفهای مناظره
باید گفتگو بر اصل برابری استوار باشد و هدف از بحث دسترسی به حقیقتها و واقعیتها و کشف آن باشد که در غیر اینصورت گفتگو نتیجه ای نخواهد داشت. هر چند که یکی از طرفهای گفتگو احتمالاً از سطح علمی بالاتری از طرف دیگر برخوردار باشد ولی شرط گفتگو – از نظر قرآن کریم- تلاش طرفهای گفتگو برای ایجاد فضای شنیدن و چیزی که بتواند حقیقت را کشف نماید. این همترازی و برابری میان طرفین باید تا حدی تعمیق یابد که طرفین از نظر آمادگیهای روانی نیز با هم برابر باشند تا بتوانند گفتگو و ادامه ان را با آرامش انجام دهند.
آیه (فبشر عباد الذین یستمعون القول و یتبعون احسنه) وضعی را برای ما ترسیم می نماید که سخن در آن از یک شخص صادر نمی شود بلکه از یک گروه – و همان عبادند- یعنی بندگان می باشند، و عمل کردن به این یعنی تلاش همگان برای شنیدن سخن یکدیگر، این اصل را نیز می توان از آیات زیر استفاده کرد:
(وَإِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَى هُدىً أَوْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ)[26]
(قُلْ لا تُسْأَلونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ)[27]
2- شنیدن ادعا و تأمل در آن
گفتگو کننده باید ادعاهای طرف گفتگو کننده را باتأمل کامل بشنود. که این اصل را به طور آشکار از آیه کریمه (فبشر عباد الذین یستعون القول فیتبعون احسنه) می توان استفاده کرد. کسی که بخواهد سخن بگوید ولی به گفته دیگران گوش ندهد و بخواهد دیگران سخن او را گوش کنند، این بشارت الهی که در این آیه شریفه امده است شامل او نمی شود. و آنچه معلوم است قطع سخن سخنران و یا اعمال خشونت علیه او بر خلاف قاعده «استماع» قرآنی است.
3- حاکمیت فضای علمی و پرهیز از عاطفه
طرفین گفتگو باید تلاش کنند که بحثهایشان علمی باشد و از فضاهای عاطفی و چیزهایی که احساس برانگیز باشد پرهیز کنند. برای اثبات این مطلب به ایات زیر رجوع شود:
(هَا أَنْتُمْ هَؤُلاءِ حَاجَجْتُمْ فِیمَا لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیمَا لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ)[28]
شما کسانی هستید که گیرم درباره انچه می دانید مجادله کردید چرا درباره انچه عالم نیستید جدل و گفتگو می کنید؟
(إِنَّ الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِنْ فِی صُدُورِهِمْ إِلَّا کِبْرٌ مَا هُمْ بِبَالِغِیهِ)[29]
آنانکه در آیات خدا بی هیچ حجت بحث می کنند جز تکبر چیزی در دل ندارند. که به ان هم نخواهند رسید.
«ام لکم سلطان مبین، فَأْتُوا بِکِتَابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ)[30]
یا اینکه حجت و دلیل روشنی دارید، و اگر راست می گویید کتابتان را بیاورید.
و شدت تأکید قرآن بر جنبه علمی و موضوعی گفتگو به مرز خطاب «هاتوا برهانکم» به عنوان یک شعار برای قرآن تبدیل گردیده که نشان دهنده اهمیت و جایگاه گفتگو در آن است. این خطاب در چهار جای قرآن آمده است:
سوره بقره: آیه 111 و سوره انبیاء /آیه 24 و سوره نمل آیه 4/ و سوره قصص آیه 75.
4- فراهم کردن زمینه برای طرح اندیشه ها
هر چند که برخی از عقاید از نظر علمی طبق تظر اسلام مردودند ولی اسلام نمی خواهد که انسان از نظر عقیده و اندیشه در حالت ترس بسر ببرد، و نیز نمی خواهد که در عقیده جاهای خالی و یا نقطه های سیاهی وجود داشته باشد بلکه در نظر دارد که انسان با آزادی کامل بیاندیشد و افقها را در برابر او باز کرده تا با بصیرت باشد. که این مطلب را می توان از این آیه استفاده کرد.
«وانا و ایاکم لعلی هدی او ضلال مبین»
من و شما در هدایت و یا در گمراهی آشکاری هستیم.
5- آغاز نکات مشترک و استفاده از آن در مناظره
از آیه« تعالوا الی کلمة سواء» مستفاد می شود که طرفهای گفتگو باید بیش از هر چیز نکات مشترک میانشان را کشف نمایند تا در ایجاد گفتگو از آن استفاده کنند – و گفتگو عبارت روندی که در در آن واژه ها میان طرفین رد و بدل می شود- گفتگو در خلأ و چنانچه از مشترکاتی آغاز نشود بی فایده خواهد بود.
بنابراین برای اینکه گفتگو مثمر ثمر باشد باید طرفین تلاش کنند که مشترکاتی برای سخنان خود داشته باشند. گفته می شود که سقراط در سخن با مناظران خود سخن خود را با نکات توافق نظر آغاز می کرد و از طرف خود سؤالهایی می کرد که طرف ناچار بود به انها با آری پاسخ بگوید و هنگامی که سؤالی مطرح می کرد طرف او پاسخ آری می داد، وی همچنان از پاسخی به پاسخ دیگری منتقل می نمود تا جاییکه مناظره کننده احساس می کرد که او با اندیشه ای که قبلاً با آن مخالفت می ورزید موافق است.
6- پرهیز از طعنه گویی و دشنام:
از محورهای اساسی توصیه های قرآن در زمینه گفتگو پرهیز از بکارگیری طعنه گویی و مسخره کردن و تحقیر طرف دیگر است. خداوند متعال در این زمینه می فرماید: (وَلا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذَلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ)[31] به انان که غیر خدا را می خوانند دشنام مدهید تا مبادا آنها (نیز) از روی دشمنی و نادانی خدا را دشنام دهند.
7- با آرامش پایان دادن به گفتگو:
پایان دادن به گفتگو همانند آغاز آن باید در فضایی آرام و بدور از هر گونه انفعال با هر نتیجه ای که داشته انجام گیرد.
خداوند سبحان می فرماید: (أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَعَلَیَّ إِجْرَامِی وَأَنَا بَرِیءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ)[32]
یا باز خواهند گفت تو سخنانی ساخته ای، بگو اگر من (به خدا) نسبت دروغ می دهم عقوبت آن بر من است و من از گناه شما مبرا هستم. و نیز می فرماید: (وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجَاهِلِینَ).[33]
و هر گاه سخن گزافی را می شنوند از آن روی می گردانند و می گویند اعمال ما برای ما و اعمال شما برای شما، سلام بر شما که ما طالب نادانان نیستیم.
دوم: زمینه های گفتگو
توصیه ها و آموزه های قرآن درباره گفتگو که به ان اشاره کرده ایم هدف از آن تعمیق ابعاد حرکت تأثیرگذار اندیشه در سه سطح است:
روابط انسانی حاصل میان انسان و انسانی دیگر صرف نظر از دین و اندیشه انها.
اصل در روابط موجود میان ملل جهان این است که در چارچوب تفاهم و همکاری زندگی کنند، چون:
اولاً: همه خواهان خیر برای خود هستند. و خیر بدست نمی آید مگر اینکه مردم از یکدیگر استفاده و بهره بگیرند.
ثانیاً – اختلاف یک سنت جهانی است و طبق گفته قرآن کریم (وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ) (الا من رحم ربک و لذلک خلقهم) از اینرو برخی زبانشان و یا دینشان را بر گروه دیگر تحمیل می کنند چنین عملکردی نتیجه های منطقی و رضایت بخشی ندارد.
اسلام هیچکس را به اکراه وادار به پیروی از خود نمی کند و خداوند سبحان می فرماید:
(لا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ)[34]
کار دین به اکراه نیست (چه) راه هدایت و گمراهی روشن گردیده است.
و نیز خداوند متعال می فرماید:
(أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ)[35]
آیا تو به مردم اکراه می کنی تا مؤمن شوند.
و نیز خدا می فرماید:
(لَیْسَ عَلَیْکَ هُدَاهُمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ )[36].
وظیفه تو هدایت آنها نیست بلکه خداوند هر که را بخواهد هدایت می کند.
برخوردهای دینی میان مسلمانان و پیروان دیگر ادیان
گفتگو در قرآن کریم یک ضرورت است که همه شرایط آن را ایجاد می کند و با توجه به این اصل، قرآن کریم خواستار انجام گفتگو میان صاحبان کتاب شد: (وَلا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَأُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُکُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).
با اهل کتاب بحث نکنید مگر با روش شایسته و بگویید ما به انچه که برای ما و برای شما است ایمان آورده ایم و خدای ما و خدای شما یکی است و ما هم در برابر او سر تعظیم وتسلیم فرود آورده ایم.
و نیز خداوند سبحان می فرماید «قل اتحاجوننا فی الله و هو ربنا و ربکم». بگو که شما درباره خدا با ما احتجاج می کنید که خدای ما و خدای شما است.
و نیز می فرماید: (قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم)
ای اهل کتاب بیایید که میان ما و شما سخن برابری داشته باشیم.
چنانچه قرآن کریم روی گفتگو میان اسلام و دیگر ادیان تأکید دارد و از مسلمانان دعوت می کند که دعوت خود را به پیروان دیگر مذاهب با فصلهای مشترک با آنها در اصول و ارزشها آغاز کنند تا تصمیماتی به نفع همگان اتخاذ شود. بنابراین بی تردید گفتگو میان مسلمانان اهمیت و ضرورت بیشتری دارد. و با بیانی دیگر اگر لازم باشد که مسلمانان موضع گفتگو در برابر اهل کتاب – که در اصل دین او مخالفت- داشته باشد بنابراین چنین موضعی نسبت به برادر مسلمان خود اهمیت بیشتری خواهد داشت.
- دیدارهای اسلامی که میان مسلمانان انجام گرفته است صرف نظر از مذاهب آنها،
امت اسلامی نیاز به انجام گفتگوهای علمی و اجتماعی بگونه مستمری دارد گفتگوها باعث ایجاد تحول در سطح دانایی و معرفت و تفاهم و معارفه انها خواهد شد و به انها امکان می دهد تا از تاریکیهای سوء ظن به یکدیگر بیرون بیایند. از اینرو از نظر قرآن مکانیزم عمده ای برای نزدیکی میان مذاهب خواهد بود و همبستگی میان کشورهای اسلامی وسیله ای مؤثر برای بسیج کردن امکانات امت در مقابله با چالشهای جهانی خواهد داشت و در ذیل توضیح بیشتری درباره نقش گفتگو در تقریب ذکر می شود:
نقش گفتگو در تقریب:
این نقش با توجه به دو مقدمه زیر روشن می گردد:
1- وحدت اسلامی نیاز به موارد ذیل دارد.
گردهمایی همه مسلمانان بر فصلهای مشترک در کاری واحد.
عدم تبدیل اختلاف مذهبی به کشمکش.
پرهیز از کشمکشهای جانبی.
عدم رقابت نسبت به الغا و حذف طرف دیگر.
بکارگیری همه امکانات در انجام پروژه های حساب شده و به هم پیوسته.
2- پنج موردی که به انها ااره شد را نمی توان فراهم کرد مگر اینکه اموری فراهم شود که گفتگو نقش فعالی در ایجاد آن ایفا می کند، که برخی از این امور دارای جنبه اندیشه ای و بعضی دیگر دارای جنبه روانی اند در حالی که بخش سوم آن مربوط به کار است:
1- آنچه که مربوط به اندیشه است:
- لزوم دسترسی به نتائج بهتری دارد ؛
نقش گفتگو در آن با توجه به اینکه همکاری از طرفین در جهت شناخت حقیقت و رسیدن به ان باشد روشن می شود، چرا که گفتگو در واقع خود ابزاری برای بحث و جستجو است که هر طرف چیزهایی که برای طرف دیگر پنهان بوده روشن می نماید و ابزاری برای بررسی و استقرا در تنوع نظرها است که طرفین می توانند به وسیله ان به نتائج بهتر و با امکان بیشتری دست یابند.
- لزوم معارفه؛
با انجام معارفه هر طرف نسبت به نقطه نظر طرف دیگر آشنا می شود که با این وسیله مفهوم های اشتباهی را که دارد درک خواهد کرد. و برای او روشن می شود که اگر گفتگو نباشد هر طرف به عدم شناخت طرف دیگر باقی خواهد ماند و هیچگونه شناختی از او حاصل نخواهد شد و یا اگر آشنایی پیدا کند این آشنایی از راه رابطه انجام خواهد گرفت که شاید این اطلاعات بدست آمده دقیق و صحیح نباشد.
ب- چیزهایی که نمایانگر وضعیت روانی باشد:
- تفاهم؛
عدم آمادگی هر طرف برای تفاهم با طرف دیگر جزو عوامل بزرگ کشمکش و اختلافات مذهبی است. و عدم آمادگی برای تفاهم ناشی از سوء فهم موجود میان طرفین است. در واقع تجربه هایی که مذاهب در مراحل تاریخی کسب کرده اند نشان می دهد که طرفداران هر مذهبی شک و تردید بدی نسبت به به یکدیگر پیدا کرده اند این شک و تردیدها در روانشان رسوخ پیدا کرده تا جایی که تحلیلها و نتیجه گیریها و تصمیمات خود را روی آن استوار کرده اند از اینرو موضعهای انفعالی از آن حاصل گردیده و بخش بزرگی از این موضعها همچنان ادامه دارد. چیزی که قابلیت بزرگی برای ایجاد زمینه تفاهم برای برطرف نمودن شک و تردیدهای ناشی از مسائل موهوم میان پیروان مذاهب گردیده است همان برگزاری گفتگوهای مذهبی در سطح گسترده ان است. ما عادت کرده ایم که نسبت به هر گونه حرمت سوء ظن، با چشم فردی نگاه کنیم و آن را به عنوان سوء ظن یک فرد مسلمان نسبت به یک فرد مسلمان دیگر تلقی نماییم درحالیکه اثار پیامدهای سوء ظن اجتماعی میان گروههای اسلامی بسیار بزرگتر و خطیرتر اند.
- کاهش شدت تعصب و ایجاد احساس دوستی
از جمله مشکلاتی که جنبش تقریبی با آن مواجه است وجود عصبیت حاد است که ریشه در موروثهای اندیشه و موضعهای اجتماعی دارد. و بدون شک در فضاهای پر از تعصب و شرایط مملو از ستیز هیچ گونه سودی برای هر گونه تلاش برای تقریب میان مذاهب ندارد. نقشی که گفتگو در چنین فضاها و شرایط بازی می کند موجب کاهش تعصب و تقویت زمینه دوستی خواهد گردید. از اینرو گفتگو موجب دیدار طرفین با گفت و شنود با یکدیگر خواهد شد و چنانچه این روند برای همیشه ادامه یابد موجب کاهش دشمنی و ستیز و ایجاد فضاهای ملایم و دعوت به وحدت خواهد شد. تقریب میان دلها لازمه انجام گفتگو و یکی از نتائج اولیه ان است. و چنانچه بتوانیم گفتگو را با نظارت و ضوابط قرآنی تحکیم نماییم و آنرا از بهره برداری برای ایجاد تفرقه حفظ نماییم و به اداب عقلانی آن پایبند باشیم در آن صورت قابلیتهای تقریبی گفتگو افزایش خواهد یافت.
ج – آنچه به کار مربوط است
- همکاری برای رهایی از وضعیت بحرانی
گفتگو می تواند امید درخشانی برای رهایی از بحران کنونی و چالشهای سرنوشت سازی که تاکنون امت اسلامی در کلیه زمینه ها با آن روبرو بوده است ایجاد نماید.
- تعامل و همکاری برای ایجاد یک جامعه ایده ال؛
امت اسلامی اگر بتواند در پرتو گفتگو معارف خود را بیافزاید و معارفه میان مذاهب خود را بدست آورد و زمینه تفاهم با یکدیگر فراهم نماید و مشکلات خود را با همکاری حل نماید در آنصورت می تواند گامهای مؤثری در روند بیداری و اتخاذ تصمیمات سرنوشت ساز برای ایجاد یک جامعه انسانی پیشرفته بر پایه اصول اسلامی بردارد.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] تاج العروس، الزبیدی، ج3، ص162.
[2] تفسیر مجمع البیان، طبرسی، ج9، ص 408.
[3] تفسیر المیزان، علامه طباطبائی ج13، ص 309.
[4] . مفردات غریب القرآن، الراغب الاصفهانی، ص 89.
[5] . تفسیر قرطبی، ج9، ص 28.
[6] . المیزان، ج12، ص 371.
[7] . الدر المنثور لجلال الدین السیوطی، ج4، ص228.
[8] . المیزان، ج 12، ص 374.
[9] . تفسیر قرطبی، ج9، ص27، ص 28.
[10] . وی نبیل علی صالح میباشد.
[11] . حضرت علی بن ابی طالب (ع) می فرماید : ( لم ترم الشکوک بنوازعها عزیمة ایمانهم- أى الملائکة- و لم تعترک الظنون علی قد یقینهم... و قطعهم الایقان به الی الولع الیه) نهج البلاغه خطبه 90. بدین معنی که شک و تردیدها با تمایلات خود ایمان آنها را هدف قرار نمی دهند و گمانها پایه های ایمانشان را متزلزل نمی کنند و قطعیت ایمانشان به او باعث شیفتگی آنها به او است.
[12] . بقره:256.
[13] . یونس : 99
[14] . انسان :3
[15] . حضرت علی بن ابی طالب(ع) می فرماید : (... لم یختلفوا فی ربهم باستحواذ الشیطان علیهم، و لم یفرقهم سوء التقاطع، و لا تولاهم غل التحاسد، و لا تشبتهم مصارف الریب و لا اقسمتهم اخیاف الهمم).
[16] . هود : 118-119.
[17] . الروم:22.
[18] . طه : 44
[19] . النحل : 125
[20] . بقره :111
[21]. الکهف :34.
[22] .الکهف : 37.
[23] .المجادلة :1.
[24] .التبیان، شیخ طوسی، ج8، ص 199.
[25] .تفسیر مجمع البیان – شیخ طبرسی ج8، ص 19.
[26] . سبأ:24.
[27] .سبأ:25
[28] .آل عمران :26.
[29] .غافر : 56.
[30] . صافات :156-157.
[31] . انعام :108.
[32] . هود :35.
[33] . القصص/55.
[34] . بقره/256.
[35] . یونس/99.
[36] . بقره 272.
- ۹۳/۱۱/۱۰