پرورش جامعه اسلامی بر فرهنگ نیرومندی، مقاومت و عزت
پرورش جامعه اسلامی
بر فرهنگ نیرومندی، مقاومت و عزت
دکتر احمد عبدالرحیم السایح
نویسنده و پژوهشگر - مصر
به نام خداوند بخشنده مهربان
با مطالعهای در روند حرکت تاریخ اسلام، مشاهده میشود که دشمنی با دین اسلام، از همان زمانی که این دین ظهور یافت، آغاز گردید و با گسترش و انتشار سریع و شتابندة آن، این دشمنی شدّت و خشونت بیشتری یافت و دشمنان و رقیبان، دشمنی و ستم و طغیان فزونتری نشان دادند.
بنابراین اسلام، گریزی جز این نداشت که راه جهاد در راه خداوند عزوجل را به عنوان وسیلهای برای پاسخ به این تجاوزها و راهی برای ریشهکن ساختن ستم و طغیان در پیش گیرد تا موانع سرراه را بردارد و بتواند به حرکت خود ادامه دهد و عدالت و برابری را گسترش دهد و امنیت و آرامش را سایه گستر سازد و به نیازمندان رحمت آورد و مانع از طغیان و سرکشی سرکشان گردد.
مسلمانان، اقبال بسیار خوب و فراوانی از این کارزار شریف ـ عرصة جهاد در راه خدا ـ بعمل آوردند و هرکدام از ایشان افتخار بسیار بزرگی برای خود میدانست که در جنگ با دشمنان خدا، دشمنان حق و عدالتی که با اسلام دشمنی میورزند و به روی آن شمشیر میکشند وهمچون مانعی بر سر راه گسترش آن قرار میگیرند، شرکت داشته باشد.
زبان حال آنها نیز این بود :
ـ هراسی به دل راه نمیدهم اگر مسلمان باشم و کشته شوم و در هرکجا، در راه خدا به خاک و خون افتم ...
عقیدة اسلامی در زندگی مسلمانان، دریچهای بود که جهان را و هرآنچه درآن بود، از آن میدیدند همچنانکه همین عقیده، عینکی بود که به وسیله آن تمامی حقایق هستی و علوم را نظاره میکردند.
سرچشمة تأثیرگذاری در عقیدة اسلامی شالودة فکری ـ معنوی و یک چارچوب عملی اجرایی است که برای انسان معتقد و مؤمن و عهدهدار و امین حاکمیت آن، شیوة برخوردش با دیگران را مشخص میسازد.
تاریخ و منطق به ما آموخته که اگر موضع عملی تابع حرکت انسان و حضور وی نباشد، عملی نیست و تنها موضعی نظری است که کمترین جایگاهی در عرصههای تلاش و جهاد و اقدام و عمل و درگیری، ندارد.
مسلمانان تنها برای رضای خدا و با خلوص بینظیری، به جهاد در راه خدا روی آوردند. مجاهدان با عزمی راسخ به جنگ در راه خدا میپرداختند و نسبت به هر بلایی که بر سرشان آمد، شکیبایی ورزیدند و از دنیا و لهو و لعبهای آن درگذشتند و جان برکف و با شوق شهادت، رهسپار میدان شدند.
آنها در میدان جهاد بیش از زندگی، به مرگ میاندیشیدند و همچون تشنهای که آرزوی آب داشته باشد، تمنای شهادت داشتند.
اسلام از طریق اصول و آموزهها و رهنمودها و نظامات خود در پی ایجاد امت نیرومند و به هم پیوسته و با عزت و پرکرامتی است که افراد آن در حقوق و وظایف با هم برابر باشند و در هر آنچه خیر امت را در پی داشته و شر آن را دفع کند همکاری و همیاری داشته باشندو کوشش و تلاش آنان در راستای اعتلای کلمه الله به هم دیگر بپیوندد ما را قادر به برقراری حکومت حق در این جهان نماید.
به همین دلیل است که جهاد در اسلام برای اعتلای کلمه حق و درهم کوبیدن باطل، مطرح گردید. امت نیز وظیفه پیدا کرد تا هر آن قدرت و نیرویی را که بتواند فراهم آورد تا قدرتمند و پرصلابت و توانا در دفاع از خویش و رویارویی با هر دشمنی که به آن تجاوز کند یا برسر راه اسلام قرار گیرد، گردد.
در حقیقت نیز وقتی اسلام ناگزیر به جنگ شود، درگیر شرافتمندانهترین نوع جنگ و جنگی که دنیا هرگز مشابه یا نسخة نزدیکی از آن به لحاظ علل و انگیزهها و اهداف و آماجها و شرایط و سنتها و آداب و شیوه ها، بخود ندیده است، میشود.
زیرا علل آن جملگی در راستای دفاع و دورساختن تجاوز، پاسخ به حملات و بازپسگیری حق سلب شده و کرامت لگدمال شده و امیدهای برباد رفته و نیز ریشهکن ساختن ستم و کاستن از تیزی و محدود ساختن گسترش آن، قرار دارند.
اگر آنچه گفته شد، از علل جهاد در اسلام و انگیزههای مشروعیت آن نبود، مفاهیم آشفته میشد و معادلات بهم میخورد و زندگی پریشانی میگرفت و چهرهاش از حق و مردان حق، تهی میگشت. انگیزهها و علل جهاد همچنین برای دور افکندن فتنهها در زمانه فتنهانگیزیهاست زیرا تاب و توان نفس محدود و تواناییهای آن زیر پتک فتنهها اندک است. در این صورت جنگیدن و جهاد تنها ریسمان نجاتبخشی است که ویران شدگان را نجات میدهد و توطئه گران را از مفسدهجویی های بیشتر و گستردهتر بازمیدارد.
وقتی اسلام فرمان جنگ و البته در چارچوب ضرورت و ضرورت حداکثری میدهد، در کارزار شرف و صحنههای جوانمردی میجنگد که در تمامی هستی چیزی والاتر از آن وجود ندارد. جنگ در اسلام از جمله بزرگترین فضیلتهای اسلامی است زیرا جان بر کف گذاردن در راه اسلام یعنی دشوارترین فضیلتهاست و انگیزه آن نیز فضیلت است زیرا این انگیزه یا ردّ تجاوز است ـ که جز افراد دون مایه، کسی که توان ایستادگی در برابر تجاوز را داشته باشد، آنرا پذیرا نمیشود ـ و یا تأمین دعوت اسلامی و گشودن راه در برابر آن. و اگر جهاد، فضیلتی انسانی است نباید در جریان آن این فضیلت، هتک حرمت گردد ؛ فضیلتهای اسلامی را باید در جنگ و صلح رعایت کرد و رعایتش در جنگ و در هنگامی که شمشیرهای آخته به هم نواخته میشوند و کشتهها به زمین میافتند، اولیتر است.
فرمان به جنگ در اسلام، مبتنی بر ارزشهای والایی بود ؛ این دین در پی آن بود که مردم را از پرستش بندگان به پرستش آفریدگار بندگان بلندی بخشد.
میخواست طاغوتهای مادی و معنوی در داخل و خارج را درهم شکند و خشوع و خضوع را تنها برای خدای یکتای بیهمتا قرار دهد بنابراین، جنگ در اسلام، هدف نبود بلکه وسیلهای برای تحقق هدف والایی بود.
اگر در آیاتی که در قرآن مجید دربارة جنگ و کشتار سخن میگویند تأملی داشته باشیم خواهیم دید که این آیات روح و مفهومهایی در اوج والایی و قدرت، گسترانیدند تا روحیه امت اسلامی و توان تحمل جهاد و پایداری در راه خدا را اعتلا بخشند. بدین ترتیب، این آیات به درون تو در توی نفس انسانی رسوخ میکنند تا آنرا دریابند و توان تجدید نیرویش بخشند. جنگ در راه خدا، ضرورت است نه هدف و آخرین ابزاری است که اسلام در صورت ناکارآمدی دیگر وسایل به آن پناه میبرد.
اسلام نمیپذیرد که مسلمانان با کسانی که با ایشان از در صلح و همزیستی در آمده یا پیمان نامهای امضا کردهاند، از در جنگ درآیند. فرمان به جنگ اسلام با آنهایی است که با ایشان میجنگند، دشمنی میورزند، کینه دارند و بدون هیچ تحریک یا کمینی، خصومت بخرج میدهند.
مسلمانان تنها در چارچوب ناگزیری و ضرورت صد در صدی با ستمکاران و سرکشان و خشونت طلبان و خیانت پیشهگان و کین توزان و فرومایگان میجنگند.
مسلمانانی که به اسلام خود افتخار میکنند با اینان میجنگند و شمشیر به رویشان میکشند و آنانرا از دم تیغ میگذرانند.
از نظر پژوهشگران، این مسلم است که مبارزه و کارزار میان زندگان، از طبیعت زندگی است و نیروهای شرّ و الحاد، بی هیچ رحم و مدارایی عمل میکنند و نبرد میان خیر و شر ادامه دارد و درگیری ایمان و طغیان جریان دارد و شر سرکش و باطل، مسلح است.
به همین دلیل اسلام کوشید تا مسلمانان همواره آمادة رویارویی با باطل و نیروهای الحاد و گمراهی و طغیان و تباهی باشند حتی اگر فداکاریها و قربانیهای جانی و مالی و عزیزان، به هر اندازه برسد.
رویارویی حق و باطل، ضرورت اجتناب ناپذیری است که قرآن کریم نیز در این آیه بدان اشاره کرده است: «...وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ » (سوره الحج ـ40) (... و اگر خداوند برخی مردم را به دست برخی دیگر از میان برنمیداشت بیگمان دیرهای راهبان و کلیساهای مسیحیان و کنشتهای یهودیان و مسجدهایی که نام خداوند را در آن بسیار میبرند، ویران میشد و بیگمان خداوند به کسی که وی را یاری کند، یاری خواهد رساند که خداوند توانمندی پیروز است.)
ناگزیری و گریزناپذیری این رویارویی، مستلزم آمادگی و تدارک است، این درست نیست که مسلمانان به انتظار دیدن نشانههای شر و تجاوز بنشینند که چه بسا کار از کار گذشته و خیلی دیر شده باشد.
مسلمانان باید طبیعت زندگی را درک کنند، واقعیت مردم را بشناسند و نهایت تلاش و کوشش خود را برای تهیه نیرو و تدارک بکار گیرند. در اینجاست که خداوند متعال خطاب به مؤمنان میگوید: «وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ» (سورة انفال ـ 60) (و آنچه در توان دارید از نیرو و اسبان بسته (آماده)، در برابر آنان فراهم سازید که بدان دشمن خداوند و دشمن خود را به هراس میافکنید و نیز جز آنها کسانی دیگر را که شما نمیشناسید (اما) خداوند آنان را میشناسد و آنچه در راه خداوند ببخشید، به شما تمام باز خواهند داد و بر شما ستم نخواهد رفت.)
آماده شدن و تدارک در اندازهای که توان آن هست، همان فرضیه جهاد در اسلام است و قرآن کریم فرمان میدهد که با تمام نیرو و با انواع و اقسام نیرو، آماده باشیم.
از جمله نمودهای آمادگی و تدارک، پایبندی به عقیدهای است که قرآن کریم را نیز دربرمیگیرد و پیامبراکرم حضرت محمدبن عبدالله (صلوات الله و سلامه علیه) پایهها و شالودههای آنرا تحکیم بخشید.
عقیده اسلامی، انگیزهها و نیروی دافعه به هر خیر و صلاحی را در جان مؤمن برمیانگیزد و دل او را از ثبات وآرامش و یقین، سرشار میسازد و علاوه براینها، مهربانتر از هرچیز نسبت به انسان است و بهترین یار و یاور انسان است و دشواریها و سختیهای زندگی را بر وی، آسان میسازد.
عقیدة اسلامی، عقیدة توحید الهی و منزه داشتن پروردگار یکتا است و آدمی را ارجمندی و بزرگواری خاصی میبخشد که چیز دیگری قادر به تحقق آن برای انسان نیست، عقیدهای است که زندگی سالم و پر نشاط را به ارمغان میآورد و در دلها، گرمای زندگی و مهرورزی میتراود.
آیة کریمة فوقالذکر عقیده و قدرت اعتقادات نیز در شمار نیرو و توانی قرار میگیرد که باید آنرا برای مقابله با دشمنان، تدارک دید زیرا ابزارهای مادی به تنهایی قادر به حل و فصل درگیریهای جنگی نیست. چه بسیار شده که تعادل اعصاب جنگجویان برهم میخورد و از هر سو پا به فرار میگذارند و در این میان چیزی جز عقیدة اسلامی که پیوستگی و دلبستگی دلها به خداوند متعال را برقرار میسازد و نیروی مجاهدان را به قدرت بزرگ و غلبهناپذیر وصل میکند، کارساز نیست.
خداوند متعال مؤمنان را به آمادگی برای دفع تجاوز، حفظ جانها و عقیده و سرزمین و حق و فضیلت فرمان میدهد ؛ این فرمان دو بخش دارد :
بخش اول: تدارک در حد توان به لحاظ نیرو و توانی که متناسب با زمان و مکان، متفاوت است.
بخش دوم: حضور در مرزهای کشور برای پاسداری از مرزها زیرا محل ورود دشمنان و جای مناسب حملة به آنهاست.
حکمت این بخش نیز در آنست که امت اسلامی دارای لشکریان همیشه آماده به رزمی باشد که هرلحظه بتوانند در برابر دشمن به دفاع بپردازند.
دشمنان، دشمنان عقیده و حق نیز وقتی متوجه آمادگی مسلمانان و تدارک آنان برای جهاد شوند، مسلما میهراسند و حساب میبرند. "ابوتمام" نیز در اشاره به همین نکته است که میسراید :
ـ از آن بیم دارم که شمشیرهای خود به نیام برید خون بجوش آمده را فقط خون پاس میدارد.
این هراس، برای مسلمانان از چند نظر مفید است :
اولا: باعث میشود دشمنان به یاری دشمنان دیگر آنان نروند.
ثانیا: دشمنان را بر آن میدارد تا پایبند تعهدات خود از جمله رعایت آداب، قراردادها، واردات، صادرات و سرمایهگذاریها باشند.
ثالثاـ ای بسا بسیاری را به پذیرش اسلام، تشویق کند.
هدف از تدارک و تهیه نیرو در اسلام که به آن فرمان داده شده، تدارک نیروی مشابه نیروی دشمن نیست زیرا فریضة جهاد در اسلام، به انتظار تدارک نیروی همسنگ و اندازه نیروهای دشمن نمینشیند زیرا اینکار ممکن است به درازا کشد.
اگر مسلمانان در نبرد بزرگ "بدر"، منتظر میماندند تا نیرویشان و شمار و سلاحشان به اندازة نیروی دشمن میرسید، مطلقا دوام نمیآوردند. چرا که اندکی از مؤمنان به خدا و مفتخر به چنین اعتقادی، فراتر از هر معیار و ملاک دیگری است. این گروه درگیر نبرد شدند و آن پیروزی بزرگ را بدست آوردند.
آیة کریمهای که فرمان به تدارک نیرو داد از واژة "ترهبون" به "صیغة مضارع" استفاده کرده که خود اشاره به هدف از تدارک نیرو یعنی ترساندن و به هراس افکندن دشمنان و ایجاد وحشت در دل دشمنان پیدا و پنهان خدا ومسلمانان درهرجا، دارد. زیرا احزاب ویرانگر، اندیشههای الحادی و کشورهای استکباری و استعماری و صهیونیستی و ... همه و همه جنگ خطرناکی را علیه مسلمانان و اسلام به راه انداختهاند.
اینان را بیهیچ تردیدی ـ قدرت اسلام در دل مسلمانان و قدرت مسلمانان در جوامع اسلامی حتی اگر اسلام به آنها نرسیده باشد ـ میهراساند.
آیة کریمة: « وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ » با وجود فشردگی و ایجاز ظریفی که دارد، همة انواع تدارک برای لشکریان ـ همسو و هماهنگ با هر دوره و زمان ـ از جمله تدارک مادی، اداری، فنی، مالی، برنامهریزی، مطالعات عینی شرایط و بطورکلی تدارک به تمام معنای کلمه را دربر میگیرد.
هرگونه تصوری مبنی بر امکان تداوم زندگی در جوامع اسلامی برون این آمادگیها و تدارکها، توهمی است که به ضعف و زبونی و ذوب و ... میانجامد و خداوند متعال هرگز راضی نمیشود که پرچمداران اسلام و حامیان دعوت اسلامی، در شمار جامدان و تن پرورانی باشند که به صرف اینکه مسلمانند، چشم انتظار پیروزیاند.
امت اسلامی، اینک بیش از هر زمان دیگری نیازمند بیدارباش همه عناصر و سلولهای خود و تدارک همة نیروها و فراهم آوردن همة آمادگیها و گردآوری تمام توانهاست تا رشد آن کامل گردد و بنایش شکل نهایی بخود بگیرد زیرا تحرک دشمنان توقف ناپذیر است و یورش دشمنان گستاخی و هاری بیشتری مییابد.
و لاجرم، حق خاموش، از میان میرود. حق باید مردان و قدرت خود را داشته باشد هم برای دفاع از حق و هم برای یورش به باطل.
ولی این کدام قدرت است که اسلام آنرا مورد ستایش قرار میدهد و از مسلمانان میخواهد بدان مسلح شوند؟ مطمئنا و بیهیچ تردیدی، قدرت ستمگر و طغیانگر نیست چه رسالت اسلام خود، جنگ علیه طغیان و ستمگری و تجاوز است.
مطمئنا قدرتی است که در برابر اهالی الحاد ومادهگرایی وفساد وتخریب میایستد، قدرتی که اسلام ستایش میکند، قدرت جسمی، قدرت عقلی، قدرت روحی، قدرت اخلاقی، قدرت اراده و قدرت تصمیم و عزم است.
نیاکان ما و مسلمانان صدر اسلام آغازگر پیریزی تمدن بشریت بودهاند، آغازگر گشودن راه فتوحات اسلامی در عرصههای دانش، جامعه شناسی، اقتصاد، پزشکی، کشاورزی و صنعت و دیگر فنون و علومی بودند که خود از ثمرات جهاد در اسلام بشمار میروند، مسلمانان در دوره خود با عزت و قدرتمند و ثروتمند زندگی کردند و اینها همه به برکت تدارک و آمادگیهایی بود که در تمامی جوامع اسلامی مورد تشویق قرار میگرفت.
مسلمانان نخستین دارای تاریخ پرشکوهی بودند که آنرا با خون شهدا و مجاهدان، رقم زدند ؛ هنوز هم صفحات درخشان تاریخ اسلامی، چون گوهری تابان، سرشار از عزت و کرامت است. در اسلام مردانی پدید آمدند که بر نفس خویش فایق گشتند و شجاعت اصیل و شهامت جانانه و قهرمانی بیهمتا و فداکاری کمنظیری نشان دادند. این مسلمانان را اسلام براساس کتاب خدا پرورش داد آنها اخلاق این کتاب را گرفتند و ادب آنرا آموختند و شرایع و احکامش را برای خود برگزیدند و از چشمههای ناب آن سیراب گشتند.
کسی که قرآن کریم و پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) و مکتب وی اسلام پاک را سرمشق و الگوی خود قرار دهد حتما در اوج والایی اخلاقی، جنبش، فعالیت و جهاد خواهد بود.
آنان، چنین بودند. با کوشش و تلاش این قهرمانان، طغیان و بیعدالتی و ستم، سقوط کرد و بنای ظلم و جبروت ویران شد و موانع از سر راه دعوت اسلامی، کنار زده شد و مردم فوج فوج وارد دین خدا شدند و پایههای امت استحکام پذیرفت و شوکتش نیرو گرفت و پرچم آن بلندی گرفت و به اهتزاز درآمد. اگر قهرمانیهای مسلمانان نبود، جاهلیت همچنان برجا مانده بود و قوانین ویرانگر چون بختکی شوم برسینه بشریت با تمام بیشرمیها و هرزگیها و گستاخیها فشار میآورد.
اگر مسلمانان اولیه خود را در راه خدا معامله نکرده بودند، کاروانهای تمدن بشری، عقب مانده بود.
امت اسلامی، از آنچنان نیروهای بشری، امکانات مادی، مواضع و مواقع استراتژیک برخوردار است که میتواند بزرگترین قدرت روی زمین باشد قدرتی نه برای طغیانگری و سرکشی، که برای برقراری عدالت میان مردم و گسترش امنیت و صلح و آرامش و پاسخ دندانشکن به توطئه گران و فریبکاران.
عنصر دیگری نیز هست که در امتهای دیگر وجود ندارد ولی امت اسلام از آن برخوردار است: اخوّت اسلامی مبتنی بر ایمان بخدا و به رسالت حضرت محمد (علیه الصلاة والسلام). برادری مسلمانان به رغم تفاوت کشورهای آنها، نژاد آنها و مصالح و منافع دنیوی آنها، از نوع برادری ملی یا برادریهای تعصّبی و یا از نوع روابط اجتماعی موجود میان شرکا و همکاران براساس منافع اقتصادی و معیشتی نیست.
برادری اسلامی، برادری کاملا عقیدتی است که اسلام یک مسلمان و ایمان وی جز با تحقق این برادری در عمق جان و وجدان وی و بفراموشی سپردن هرگونه مصلحت ملی، مذهبی، تعصبی، اقلیمی، خانوادگی، شخصی، اقتصادی و معیشتی و ... تحقق پذیر و کامل نمیگردد.
او همة مصلحتهای پیش گفته را در صورتی که در برابر برادری اسلامی قرار گیرند، به یک سو مینهد. برادری صادقانه اسلامی میتواند بر همة فتنهها و برآنهایی که امنیت را تهدید میکنند و صلح را متزلزل میسازند، چیره گردد.
برادری اسلامی، اعلان جنگ به توطئهگران و کین توزان و مفسده جویان و فریبکاران و یاوهگویان و سمپاشان و مروجان بیوجدان و خیانت کار و نابکار شیوههای ویرانی و تباهی است.
خدمت نظامی در اسلام به کار نجات، یاری و یاوری و شجاعت و شهامت و رعایت حقوق و تحکیم روابط و استحکام پیوندها میان مسلمانان و مشارکت و همدلی با مسلمانان در بدبختی و خوشبختی آنها، میپردازد.
در قلب هر مؤمنی که ایمان در آن کاشته شده گیرندهای است که امواج آن، منحنی احساسات مسلمانان و نیازهای ایشان را ثبت میکند و در اولین فرصت، فرمان آمادگی به تمامی دستگاههایش میدهد تا به یاری و نجات برایند.
اگر ملل دیگر میکوشند تا وارد پیمانها و اردوها و مناطق نفوذ شوند، مسلمانان باید براساس ایمان گرد هم آیند و بر یاری حق و خیر و عدالت و انصاف بکوشند تا نیرویی توانمند در بازگرداندن حق و کرامت، گردند.
امت اسلامی ما، همة پیش نیازهای پیشرفت و رهبری و پیشگامی را دارد تا بهترین امتیباشد که در میان مردم، پدید آمد. از جمله اینکه خداوند متعال برتریم و بزرگترین نعمتها را به آن ارزانی داشته و او را بر بشری از گنجهای گرانبها و ثروتهای معدنی هنگفت قرار داده است و بهترین و مفیدترین و انباشتهترین و گشاده دستترین چاههای نفت را در اختیار دارد.
همچنانکه آنقدر سواحل دریایی و رودخانهها و گذرگاهها و راههای زمینی و دریایی و هوایی دارد که آنرا در مرکز رهبری قرار میدهد و توان کنترل و تحرک فعال به آن میدهد.
این از فضل الهی بر امت اسلامی بود که آن را در مناطق ثقل جهانی قرار داده تا بتواند نقش مؤثر خود را صادقانه و مؤثر ایفا نماید.
ما برای رسیدن به خواستههای خود، تنها کاری که باید انجام دهیم چنگ به ایمان کامل و یقین ثابتی است که در برابر تندبادها و بلایا و مصایب ـ با هر شدت و حدّتی که داشته باشند ـ متزلزل نمیشود. باید در کوششی پیگیر و مستمر و در راستای تثبیت اصول حق و عدالت و یاری دین خداوند عزوجل و اخلاص در راه او و عدم شهرت طلبی و جاه پرستی در کارهای خود، عمل کنیم.
جنگ در اسلام و جهاد در راه خدا، برکنار و مجرد از هر هدف زمینی و انگیزة شخصی است. تنها برای خدا و برای تحقق کلمه الله و رسیدن به رضای الهی است.
تدارک قدرت مادی و معنوی، برای مسلمانان گریزناپذیر است و قدرت معنوی در اسلام دارای تأثیر شگرفی در این میانه است و جهاد نیز به یکی از دو فرجام نیک میانجامد.
قرآن کریم، دلها را برای این معنا آماده میکند و آنرا با شیوه تشویق مطرح میسازد تا به صورت شعار مؤمنان در زندگی درآید.
خداوند متعال میگوید: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ * یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَیُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ * وَأُخْرَى تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِّنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ» (سوره الصف: آیات 10ـ13) (ای مؤمنان، آیا میخواهید شما را به داد و ستدی رهنمون شوم که از عذابی دردناک رهاییتان میبخشد؟ * و به خدا و پیامبرش ایمان آورده و در راه خداوند با مال و جان خویش جهاد کنید این برای شما بهتر است اگر بدانید * تا گناهتان را ببخشاید و شما را به بهشتهایی که از بن آنها جویبارها روان است و به جایگاههایی پاکیزه در بهشت برین درآورد، این همان رستگاری سترگ است * و چیز دیگری که آن را دوست میدارید: یاریی از سوی خداوند و پیروزیی نزدیک است و به مؤمنان مژده بده.)
بنابراین ایمان به خدا و رسول او و جهاد در راه خدا برای بزرگ داشتن و والایی بخشیدن به کلمه الله، به مثابة معامله و تجارتی است که مؤمنان در آن رضای الهی را کسب میکنند و به بهشت او راه مییابند و این از هر تجارت دیگری بهتر است.
خصلت دیگری نیز هست که مؤمنان در کنار ثواب آخرت آنرا دوست میدارند که عبارت از پیروزی بر دشمنان است. بدینگونه است که آیات پیش گفته سوره صف دستیابی به پیروزی و فتح در دنیا را به عنوان میوهها و نتایجی که مؤمنان آنها را دوست میدارند، به دستیابی به بهشت میافزایند.
زیرا مجاهد وقتی به جهاد و جنگ میپردازد و میکشد یا کشته میشود، زندگی آزاد و شرافتمندانهای را رقم میزند. خداوند متعال میگوید: «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» (سوره آل عمران ـ 169) (و کسانی را که در راه خدا کشته شدهاند، مرده مپندار که زندهاند و نزد پروردگارشان روزی میبرند.) و این یعنی که آیین جهاد، یکی از ضرورتهای زندگی شرافتمندانه است و هرگونه کوتاهی در تدارک و آمادگی و خدمت نظامی، امت را با خطرات بزرگی روبرو میسازد و ویژگیهای آنرا در زندگی و خصوصیات مؤمن را در روند جهاد و آمادگی دفاعی و نظامی، از میان میبرد. مانند آنست که مؤمن با خداوند سبحان، معاملهای کرده و خداوند به وی همه چیز را بخشیده تا به بهشتی که برای مجاهدان تهیه شده است پیدا کند. خداوند عزوجل میگوید: « إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ » (سوره التوبه ـ111) (همانا خداوند از مؤمنان، خودشان و داراییهاشان را خریده است در برابر اینکه بهشت از آن آنها باشد، در راه خداوند کارزار میکنند، میکشند و کشته میشوند ؛ به وعدهای راستین برعهدة خویش، در تورات و انجیل و قرآن، و چه کسی به پیمان خویش وفادارتر از خداوند است؟ پس به داد و ستدی که کردهاید شاد باشید و این است که رستگاری بزرگ است.)
آنچه مسلم است اینکه جهاد مورد نظر اسلام برای اعلای کلمه الله و حمایت از کشورها و زنان و مردان و فرزندان مستضعف، باعث میگردد که دعوت اسلام به گوش همه جهانیان برسد و به عموم مردم نشان داده شود که شریعت و آیین قرآن کریم، آیین افتخار به خود و به آموزهها و اهداف خویش، شریعت خیزش بر شالودههای حق و آرزوهای روشن و خواستهای بلندپروازانه است. شریعت، عزلت گزینی و عافیت طلبی و ذلت پذیری آنچنانکه برخی مغرضان و نادانان و خود را به نادانی زدگان تصویر میکنند، نیست.[1]
پژوهشگران نیز درک میکنند که اروپا، اندیشه اسلامی را در دو مرحله از تاریخ خود کشف کرد، باراول در مرحلة سدههای میانه پیش و پس از "توماس الاکوینی"[2]، در پی کشف این اندیشه و ترجمه آن به منظور غنیسازی فرهنگ و تمدن خود برآمد و گامهای مزبور عملا او را از اواخر قرن پانزدهم میلادی به جنبش رنسانس رهنمون ساخت. بار دوم و در مرحلة نژادپرستی و استعمار بود که یک بار دیگر اندیشة اسلامی را کشف کرد. ولی این بار نه برای تعدیل فرهنگی بلکه به منظور تعدیل سیاسی و برنامهریزیهای سیاسی متناسب با اوضاع و شرایط کشورهای اسلامی و پرداختن به این اوضاع بر اساس سیاستهای مربوط به کشورهای اسلامی.[3]
تاریخ نگاران یادآور میشوند زمانی که لشکریان صلیبی اروپایی به سرزمینهای اسلامی حمله کردند، دو انگیزه داشتند: انگیزة نخست، انگیزة دینی و تعصب کوری بود که مردان کلیسا در میان اهل اروپایی برانگیخته بودند و بدترین و زشتترین افتراها را به مسلمانان بسته و مسیحیان را به نجات مهد حضرت مسیح [بیت المقدس] از دست کفار ـ یعنی مسلمانان ـ تحریک میکردند. به دنبال این تحریکها و تعصبها، گروههایی از جنگجویان از صلیبیها یعنی کسانی که تعصبهای دینی آنانرا با حسن نیت تمام و نیروی عقیده از دیار خویش بیرون کشید تا به دیدار مرگ و قتل و آوارگی و حملههای پیاپی و لشکریان یکی پس از دیگری درآیند، بیرون آمدند.
انگیزة دوم: انگیزة سیاسی ـ استعماری بود ؛ پادشاهان اروپا از تمدن و ثروت و منابع سرزمینهای اسلامی، چیزهایی شنیده بودند ؛ آنها آمدند و لشکریان خود را به نام حضرت مسیح [ع] رهبری کردند ولی در دل تنها چیزی که به دنبال آن بودند استعمار و فتح بود، خداوند نیز مقدر فرمود که این یورشهای صلیبی را، شکست خورده و منهدم شده بخودشان بازگرداند.[4]
همگان میدانند که اروپا، تعداد هشت حملة صلیبی علیه شرق اسلامی به راه انداخت ؛ جنگهای صلیبی از نیمه قرن یازدهم میلادی آغاز شد و تا پایان قرت سیزدهم یعنی حدود دویست و بیست و پنج (225) سال و طی هشت حملهای که در هر کدام سلاح و شمار جنگجویان تازهای حضور پیدا میکرد، ادامه یافت.
"ریموند واجیل" اسقف شهر "لوبوی"، در توصیف رفتار صلیبیها به هنگام ورود به "بیت المقدس" میگوید: « در میان اعراب و زمانی که نیروهای ما بر برج و باروهای "بیت المقدس" چیره شدند، حوادث شگفتی اتفاق افتاد ؛ سرهای برخی از ایشان بریده شد و این حداقل بلایی بود که بر سر ایشان میآمد. شکم برخی نیز شکافته شد آنها خود را ناگزیر مییافتند از آن بالای برج به زیر افکنند یا به آتش اندازند و ... کسی که در "قدس" بود چیزی جز تلی از سرها و دستان و پاهای اعراب نمیدید. کسی نمیتوانست جز با لگدمال کردن اجساد ایشان، از آنجا عبور کند ولی همة این فجایع، تنها بخشی از بدبختیهای وارد بر ایشان بود.»[5]
همین اسقف خود از کشتن دههزار نفر مسلمان در یک مسجد خبر داده و دربارة آن میگوید: هم کیشان ما در خونریزی در هیکل سلیمان، افراط کردند، اجساد کشتگان همة محوطه را در اینجا و آنجا پر کرده بود ؛ دستها و پاهای قطع شده چنان شناور بودند که گویی در پی وصل شدن به جسدی بیگانه بودند. وقتی دست بریدهای به بدنی متصل میشد، معلوم نبود اصلش کجاست، سربازانی که این حماسه را ایجاد کردند خود یارای تحمل بوی ناشی از این صحنهها را نداشتند.[6]
در تاریخ آمده است که حملات صلیبی با ورود به "بیت المقدس" در 15 ماه مه سال 1099 میلادی بیش از هفتاد هزار مسلمان را به قتل رساند بگونهای که اسبان تا سینه در خون حرکت میکردند و در "انطاکیه" نیز بیش از یکصدهزار مسلمان را به قتل رساندند.
میبینیم که موضوع بسیار خطرناک بود، کینة نیروهای شر نسبت به حق، رذیلت علیه فضیلت و دشمنی شرک با توحید و خصومت گمراهی با هدایت بود.[7] امت اسلامی در برابر این جنگهایی که کشت و ویران کرد و دست و پا برید و غارت کرد، تاب مقاومت آورد.
با گذشت بیش از دو قرن از جنگهای خونین و شدیدی که میان نیروهای ایمان و لشکریان شر جریان داشت، جنگهای صلیبی روند معکوسی بخود گرفت و این حملات با شکست و ناکامی روبرو شد. "قدیس لویی نهم" فرماندة هشتمین حملة صلیبی و پادشاه فرانسه در شهر "المنصورة" مصر، به اسارت گرفته شد و با پرداخت فدیه از اسارت رهایی یافت.
وقتی او به فرانسه بازگشت، یقین پیدا کرد که نیروی آهن و آتش، بر مسلمانانی که دارای اعتقاد راسخی هستند که آنانرا به جهاد میکشاند و به فداکاری و ایثار و جانفشانی سوق میدهد، کارساز نیست.
بنابراین باید شیوة کار را تغییر داد. از توصیههای وی در این راستا این بود که پیروانش در پی تغییر اندیشه مسلمانان و ایجاد تردید و تشکیک در اعتقادات و شریعت ایشان کنند و اینکار را در پی مطالعه اسلام به همین منظور انجام دهند. بدین ترتیب جنگ از عرصه آهن و آتش به کارزار اندیشه کشانده شد[8] زیرا چیرگی بر اسلام یا رویگردانی مسلمانان از دین خود، از راه زور و اجبار مادی و اشغال مسلحانه امکانپذیر نیست.
حرکت "یورش فکری" از خاستگاه ضربه زدن به مسلمانان از راه اندیشه و کلمه و در پی شکست جنگهای صلیبی ـ و بر اساس رهنمودهای "لویی نهم" ـ و کوشش برای ترجمه قرآن و سنت و علوم مسلمانان برای جستجوی نقاط ضعف و طرح شبهات علیه اسلام، آغاز شد.
آنها آشکارا اعلام کردند اسلام دشمن نخست آنهاست و بزرگترین هدف ایشان ضربه زدن به آن و ویران کردن شالودههای آنست.[9]
جنگهای صلیبی از نظر جنگی، با شکست مواجه شد ولی اشغال فکری به سم پاشیها و تردیدافکنیهای خود ادامه داد ، گرایشهای صلیبی در آنسوی پوشش دیپلماتیک و ریاکاری سیاسی باقی ماند و به تحریک و توطئه پرداخت و با تمام توان و دانش خود، پشت سر اشغال و یورش فکری ایستاد.
تردیدی نیست که دشمنی صلیبیها با اسلام، انگیزه سیاسی و اصیل "یورش فکری" مسلط بر جوامع امت اسلامی است و میبینیم این دشمنی در میان ملل غربی و بویژه ایالات متحده آمریکای صلیبی، شکل آزمندی بیمارگونهای بخود گرفت آنها از هرسو، از چپ و راست سمپاشی میکنند و دروغ میگویند و افترا میبندند و حقایق را پنهان میکنند و توطئه میچینند و مترصد لغزشها میمانند و به خود و هم کیشان خود اینگونه وانمود میکنند که آنها برترین نژاد و بهترین خردمندان و رستگارترین ادیان را دارند و اوصیای بشریت و سروران انسانیت و مرشدان و رهبران مردمند.[10]
"ویلیام لیفورد بلگراف" انگلیسی و مشهور به "سوسمار" جملة مشهوری دارد که در آن دشمنی غربیان با اسلام چکیده بیان شده است: «هر زمان که قرآن و "مکه" از سرزمین اعراب ناپدید شد میتوانیم ببینیم که عرب با تمدنی که جز محمد [ص] و کتابش آنها را از آن دور نساخته، همساز میگردند.»[11]
و "گلادستون" نخست وزیر بریتانیا میگوید: «مادام قرآن وجود دارد، اروپا هرگز قادر به چیرگی بر شرق نیست و خودش هم رنگ امنیت را نخواهد دید.»[12]
و "گاردنر" برآنست: «قدرتی که در اسلام نهفته است اروپا را به وحشت میاندازد.»[13]
این دشمنی را "بیکر" خاورشناس توضیح میدهد و به برخی دلایل و علل آن اشاره میکند و میگوید: «دشمنی مسیحیت با اسلام از آنروست که وقتی اسلام طی قرون وسطی گسترش یافت، دیوار محکمی در برابر استعمار و گسترش مسیحیت ایجاد کرد و سپس به آن سرزمینهایی که در محدودة نفوذ مسیحیت قرار داشت، امتداد یافت.»[14]
و در همین معنا "لورنس براون" میگوید: « خطر حقیقی در نظام اسلام و توان آن بر گسترش و پذیرندگی و پویایی آن نهفته است و تنها مانع و دیوار در برابر استعمار غربی است.»[15]
"لورنس براون" سپس توضیح میدهد که خطر مسلمانان، تنها خطر جهانی در این دوران است و باید همة نیروها را برای مقابله با آن بسیج کرد و تمامی لشکریان را تدارک دید و توجه همگان را به آن جلب کرد ؛ او با بازگویی نظر مبشران مسیحی میگوید: «مسئله اسلامی با مسئله یهودی متفاوت است ؛ مسلمانان به لحاظ دینی با یهودیان فرق میکنند ؛ اسلام دین دعوت و فراخوانی دیگران است، اسلام در میان خود مسیحیان و نیز میان غیرمسیحیان، گسترش پیدا میکند.»
از آن گذشته مسلمانان بنابه نظر مبشران مسیحی، دارای سابقة مبارزاتی طولانی در اروپا بودند و لذا مسلمانان هرگز اقلیتی که تنها جای پایی دارد، نبودهاند.»
سپس میگوید: «برای همین است که به نظر ما مبشران مسیحی، به یهودیان علیه مسلمانان در فلسطین کمک میکنند وآنانرا یاری میدهند. پیش از این ما را از خطر یهودی و از خطر زردهای ژاپنی و چینی و خطر بلشویکی میترساندند ولی هیچکدام از اینها تحقق نیافت و ما چیزی از آنچه تصور میکردیم، ندیدیم: یهودیان را دوستان خود یافتیم لذا هرکس آنانرا شکنجه داده باشد دشمن سرسخت ماست[16]، و بلشویکها را نیز دیدیم که هم پیمان ما هستند و در میان ملل زردپوست نیز کشورهای دموکراتیک بزرگی هستند که مقاومت در برابر آنها را برعهده میگیرند و حریفشان میشوند ولی خطر حقیقی، در نظام اسلامی نهفته است.»[17]
استعمار غربی، کوششهای تبشیری و کینههای صلیبی در جنگ علیه مسلمانان و پراکندن میراث ایشان و چپاول ثروت و سرزمینشان، شرکت داشتند بگونهای که چون ابر سیاهی از کینه و نفرت بر ایشان خیمه افکن شده است، این امر در حادثه سال 1918م. و بهنگامی که "لرد اللنبی" وارد "بیت المقدس" شد و گفت: « اکنون جنگهای صلیبی پایان یافت.» کاملا بچشم میخورد.
این فرمانده، بیانگر روح غربی و روح صلیبیهایی است که در تمام آن دوران در عمق وجودشان شعلهور بود.
با همان کینه و نفرتی که ژنرال انگلیسی "اللبنی" سخن میگفت، ژنرال فرانسوی "گورو" فرمانده ارتش فرانسه در دمشق به هنگام حضور بر سر مزار "صلاحالدین الایوبی" نیز در حالیکه با اتومبیل روباز به آنجا رسیده و پای پیاده به بالای سر قبر رسیده بود و اظهار داشت: «ما اینجاییم، صلاح الدین!» نیز سخن گفت.
روز بعد نیز او همین کار را در "حمص" و بهنگام حضور بر سر مزار "خالدبن الولید" انجام داد و گفت: «ما اینجاییم خالد!»[18]
این کینه و نفرت و دشمنی و بیزاری، علت اصلی و نیرومند یورش علیه مسلمانان به هر شیوه و راه و نوع و رنگ بود. این موج حملات همچنان شدت میگیرد و به لحاظ فرهنگی و فکری جریان دارد و در پی ویران ساختن اساس اسلام و اخلاق اسلامی و نیز رواج اندیشههای ویرانگر و جریانات انحرافی[19] و مشغول داشتن امت اسلام به مسایل حاشیهای در زندگی برای دور نگه داشتن آن از عمق مسایل و عدم توجه به توطئههایی است که علیه آن تدارک میشود.
اگر جنگ در اسلام تنها ضرورت و وسیلهای است که مسلمانان در هنگامهای که دشمنان را علیه خود در حال یورش و جنگ و دندان نشان دادن میبینند، است. اسلام جز در هنگامی که ناگزیر میشود، وارد نبرد نمیگردد و هرگز خود را درگیر جنگی که به آن فراخوانده نشود، نمیسازد و برای انتقام جویی یا به شوق خونریزی نیز جنگ را آغاز نمیکند.
اسلام با کسانی که از در صلح با آن درآمد یا پیمان بستهاند یا همزیستی دارند به جنگ نمیپردازد. اسلام با آنهایی که دشمنی نمیکنند و نمیجنگند و خصومت نمیورزند و هرگز توطئهچینی نمیکنند و مترصد دشمنان نمیشوند و آنانرا تحریک نمیکنند، مایل به رویارویی و نبرد نیست.
اسلام در چارچوب ضرورت حداکثری با ستمکاران و طاغوتیان و متکبران و زورمندان و سلطهجویان و نیرنگ کاران و عهدشکنان و خیانت پیشهگان و توطئهچینان و دشمنیورزان و پست فطرتان میجنگد.
اسلام در برابر کسانی که شمشیر میکشند و جنگ را آغاز کردهاند میجنگند و به رویشان شمشیر میکشد و تیغ میزند.
با آنهایی که فضای زندگی را سرشار از عفونت بت پرستی و عقاید و رفتار و اخلاق ناپاک خود ساختند و عفونت را به عرصههای قدرت و قانون و حکومت کشاندند، میجنگد.
اسلام با اینان میجنگد تا راه را در برابر عقیدة توحید و شریعت آسمانی باز کند تا بدان پایبندی حاصل شود و از قانون عدل الهی پیروی گردد و اصول حق و حقیقت سرمشق قرار گیرد و ارزشهای والا گسترش یابد و انگیزههای ایمانی فراگیر شود و نمودهای وادادگی و انحراف و قانون جنگل از میان برود و بمیرد و بشریت با بهرهمندی از نعمت زندگی که هیچ نعمتی بالاتر ازآن درتمام هستی یافت نمیشود، زندگی کنند: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا» (سوره المائده ـ3) (... امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان آیین شما پسندیدم.)
بنابراین اسلام تنها در چاچوب ضرورت و ضرورت صد در صدی در نبردی شرافتآمیز و مسئلهای پرافتخار که در تمام هستی چیزی شرافتمندانهتر و پرافتخارتر از آن وجود ندارد، مبارزه میکند.
در حقیقت نیز وقتی اسلام ناگزیر به جنگ میشود در واقع درگیر شرافتمندانهترین و والاترین نوع جنگها میشود ؛ جنگهایی که هرگز به لحاظ علل و انگیزهها و اهداف و آماجها و شرایط و سنتها و آداب آن در دنیا مشابه و نظیری ندارد. زیرا همه علل و اسباب این جنگها در دفاع و ردّ تجاوز و یورش و بازگرداندن حقوق غصب شده و کرامت لگدمال شده و امیدهای برباد رفته و نیز ریشهکن ساختن ظلم و جور و بازگرداندن صاحبان حق به سرزمین و دیار و اموال و داراییهایی است که از آن محروم ماندند و بازگرداندن کسانی که پراکنده شدند و شرافت آنان لگدمال شد و آزادیهای ایشان به ناحق و تنها به گناه گفتن «الله خدای ماست» مصادره گردید.
انگیزههای جنگ در اسلام همچنین در رفع فتنه و دفع مفسدهها نیز هست. فتنهای که سربرمیآورد و شرّ آن بیدار میشود و ترکشهای آن به هرسو پراکنده می شود. گو اینکه میگویند فتنهها درخوابند و خدای لعنت کند کسر را که آنها را بیدار سازد.
در این حالت جنگ، بند نجاتی است که در هم شکستگان را نجات میبخشد و توطئهگران را از توسعه طلبی و زیادهخواهی بازمیدارد، آنها نباید کسی را سرزنش کنند که خود فتنهانگیزی کردهاند و هرکس شمشیر نابکاری بکشد، با همان شمشیر از پای درمیآید. جنگ در اسلام همانگونه که برای متجاوزان و شکنجهگران و فتنهجویان است در برابر کسانی که امنیت را تهدید و صلح را متزلزل میسازند نیز هست.
برای کسانی که دسیسه چینی میکنند، فتنه انگیزی میکنند، فریبکاری میکنند، اباطیل و اراجیف پخش میکنند، سمپاشی میکنند و شیوههای ویرانی و تباهی را ترویج میکنند، و آنهایی که وجدانهای فاسدی دارند و خیانت و نیرنگ پیشة آنهاست. و نیز کسانی که آمادگی آنرا دارند که از هر اصل و اصولی روی برگردانند و به هر نیرنگی درآیند و بنابر شرایط و احوال، چهره عوض میکنند.
اینان باید ادب شوند و بازداشته شوند و سرجای خود نشانده شوند بویژه اگر از راه آزمایش، ثابت شود که جز اینکار راه علاج دیگری باقی نمانده است، همچون عضو فاسدی که جز قطع آن درمانی ندارد. اسلام دین نجات و شهامت و رعایت حقوق و پایبندی به عهد و پیمانها و تحکیم روابط و پیوندهای اهل ایمان و مشارکت در خوبیها و بدیهای یکدیگر است.
همچنانکه جبهة کفر با هم همکاری دارند و به لحاظ مادی و معنوی همه بخشهای آن یکدیگر را کمک میکنند، مؤمنان نیز باید در ایمان به خدا گردهم آیند و بر حق و خیر و عدل و انصاف، یکدیگر را یاری کنند.
بنابراین جنگ در اسلام، جنگی در راه خدا و دفاع از دین و دعوت و حق و اصول و سرزمین و ناموس و جان و مال و عدالت و شرف و کرامت است.
هیچگاه جنگ در اسلام برخاسته از تجاوزی از سوی آن، سلطه جویی یا اجبار و اکراهی نبوده است. هیچوقت نیز یورش، دشمنی و به باطل نبوده است و همیشه عکس آن بوده و مسلمانان طی تاریخ همواره قربانی شکنجه و زور و طغیان و خشونت بودهاند لذا به جنگ با قدرت پرداختهاند زیرا جنگ با قدرت را نمیتوان با حجت و استدلال به پیش برد و باید با نوع جنگ مشابهی، با آن مقابله کرد ؛ همة جنگهای اسلام دفاعی بوده یا برای پیشگیری از یورش احتمالی از سوی سرکشان و طاغوتهایی بوده که هرگز از حمله ناگهانی به اسلام و توطئه چینی و شوراندن مردم علیه آن، خودداری نکردهاند.
آنچه مسلم است اینکه نبرد میان موجودات زنده، از طبیعت زندگی است و به تجربه نیز ثابت شده که بویژه میان مردم، با هر رشدی که در اندیشه داشته یا پیشرفت و اعتلایی که در معارف و تمدنشان حاصل آمده باشد، غیرقابل اجتناب است. دلیل روشن آن نیز وقوع جنگهای جهانی میان ملتهاست و این مسابقه داغ در اسلحههای کشتار جمعی و ویرانی به رغم رسیدن به این درجه از دانش و تمدن مادی و پیشرفت است.[20]
بنابراین امکان ندارد که جنگ از دنیا رخت بربندد یا از شدت و حدّت آن کاسته شود یا ویرانیها و بدبختیهای آن محدود گردد زیرا با همة تلخیها و دردهایی که در آن هست و با تمامی خشونت و یورش و اختلال در امنیت و صلحی که همراه دارد، از رازهای زندگی و از جوهرهای آنست.
زیرا زندگی، جنبش است و این جنبش مادّه را تغییر و دگرگون میسازد و باعث برخورد و اصطکاک و درگیری دائمی میشود.
تمام موجودات جهان هستی اعم از عناصر مرکب یا سادة آن در جنگی مستمر میان اجزای خود هستند ؛ آب، هوا، حرارت و دیگر عناصر همگی در جنگی دائمیاند و از جنگ است که همه پدیدههای طبیعی و جغرافیایی که خود تشکیل دهندة صحنه زندگی هستند نشأت میگیرد.
بادها و طوفانها و ابرها و رعد و برقها و صاعقهها و سیلها و بارانها و زلزلهها و آتش فشانها و ... همه و همه نمودهای این درگیریها هستند، در هرکدام از ذرات هستی این نبرد دائمی وجود دارد. کافی است از میکروسکپ نگاهی به یک قطره آب یا یک قطره خون بیندازیم تا شاهد لشکریان عظیمی از موجودات ذره بینی باشیم که در تکاپو و برخورد و کنش و واکنش و درگیری با یکدیگرند.
و اگر خواسته باشید همین صحنه را بزرگ شده و با جسم مجرد ببینید کافی است نگاهی به جنگل بیندازید آنجا که پر از جانوران و چرندگان و پرندگان و جوندگانی و ... است که هر دم در حال جنگ دائمی با یکدیگرند و لحظهای آرام و قرار ندارند و این اصل از یک کرم کوچک تا فیل عظیم الجثه را شامل میشود.
انسان نیز از این قاعده مستثنی نیست، او والاترین چهرة زندگی است که البته عقل و ادیان، نیروهای او را سامان بخشیده و غریزههایی را که همیشه و همواره او را به جنگ سوق میدهند، وحدت دادهاند.
ولی اینها همه، این غریزه را از میان نبرده است که اگر چنین بود اساس زندگی بهم میخورد، غریزة جنگ همچنان در آدمی نهفته مانده است و به مجردی که فرصتی مییابد و انگیزهای پیدا میکند و اسباب آن فراهم میشود ـ که اسباب و انگیزههای زیادی هم هست ـ به رقابت میان افراد بشر و جنگ آنها با یکدیگر میانجامد.[21]
وقتی انسان، صلح روانی اش را در درون از دست میدهد، صلح اجتماعی و جهانیاش را در بیرون از دست میدهد و آسایش و آرامش و انظباطش، متزلزل میشود و به آن در و این در میزند و به هر سو روی میآورد ولی جز لشکری از هوای نفس و خواهشها و گرایشها چیزی نمییابد. بر طبل آزها و طمعها کوبیده میشود و جنگ وحشیانهای علیه آرامش درونی و سلامت روانیاش اعلام میکنند و خیلی زود عرصة وجدان و گسترة احساساتش را درمینوردد تا لهیب آن به هر سو شعله ور شود و تر و خشک را با هم بسوزاند و روابط افراد و گروهها و ملتها و نیز سرنوشت و داراییها و مناطق نفوذ آنان و نحوه و مظاهر تمدن و صحنههای پیشرفت و ابزارها و وسایل مدنیت را آماج و طعمه خود قرار دهد و دستاوردهای زندگی و پیشرفتهای آنرا زیر سوال برد.
و وای بر آن زمان که فتنهها سربرآورند و هواهای سرکش و گرایشهای بی لگام و طمعها و آزهای گشاده، روی نشان دهند و بر پایمال ساختن حق و اهل حق پای فشارند لذاست که اسلام شدیداً در پی انست که اهل ایمان، متصف به قدرت و نیرومندی گردند . همواره برای رویارویی با اهل باطل با هر اندازه فداکاری در جان و مال و اهل و عیال ـ آماده و گوش به فرمان باشند . و تنها تبصرهای که اسلام در مورد قدرت و نیرومندی مسلمانان در نظر گرفته آنست که این قدرت در خدمت به عدالت و صلح باشد و از تجاوز و ستمگری دوری گزینند.
خداوند متعال میفرماید: « وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ » (سورة الحج- 40) (... و اگر خداوند برخی مردم را به دست برخی دیگر از میان برنمیداشت، بیگمان دیرهای راهبان و کلیساهای مسیحیان و کنشتهای یهودیان و مسجدهایی که نام خداوند در آن بسیار میبرند، ویران میشد و بیگمان خداوند به کسی که وی را یارر کند، یاری خواهد رساند که خداوند توانمندی پیروز است.)
"القرطبی" در تفسیر خود یادآور میشود: «اگر حکم جنگ با دشمنان در شریعت خداوند متعال به پیامبران و مؤمنان نبود، مشرکان، چیره میشدند و آنچه را ارباب ادیان ساخته بودند (عبادتگاهها و ...) ویران میساختند ولی شریعت الهی بر آن شد تا جنگ را واجب گرداند تا اهل دین بتوانند به کار عبادت بپردازند... بنابراین جهاد، در میان هر ملت و امّتی، وجود دارد و بدان است که شرایع الهی امکان حضور یافته و عبادتگاهها شکل گرفتهاند.»[22]
در حقیقت نیز وقتی اسلام ناگزیر به جنگ میشود درگیر شرافتمندانهترین و والاترین نوع جنگها میشود؛ جنگهایی که هرگز به لحاظ علل و انگیزه و اهداف و آماجها و شرایط و سنت و آداب آن در دنیا مشابه و نظیری ندارد زیرا همة علل و اسباب این جنگها در دفاع و در تجاوز و یورش و بازگرداندن حقوق غصب شده و کرامت گند مال شده و امیدهای بر باد رفته و نیز ریشهکن ساختن ظلم و جور و بازگرداندن صاحبان حق به سرزمین و دیار و اموال و داراییهایی است که از آن محروم ماندند...
انگیزههای جنگ در اسلام همچنین در رفع فتنه و دفع مفسدهها نیز هست، فتنهای که سر برمیآورد و شرّ آن بیدار میشود و ترکشهای آن به هر سو پراکنده میشود. گو اینکه میگویند: فتنهها در خوابند و خدای لعنت کند کسی را که آنها را بیدار سازد.
لذاست که مسلمانان اقدام به جنگ با زور ،به زور کردند زیرا با حجّت و استدلال نمیتوان به جنگ زور رفت، به همین دلیل است که همة جنگهای آن برای پیشگیری از حملهای غافلگیرانه از سوی طاغوتها و سرکشانی بود که از هیچ کوشش و تلاشی برای حمله به اسلام و شوراندن مردم علیه آن، دریغ نمیورزند.
بنابراین حتمی بودن رویارویی، مستلزم آنست که مسلمانان به عنوان یک امت یا مجموعهای از جوامع اسلامی- به ضرورت تدارک و آمادگی توجه جدی مبذول دارند. مسلمانان نباید منتظر نشانههای بد و شرّ و تجاوز از سوی دشمنان آشکار خود باشند و آنگاه به فراهم آوردن وسایل دفاع بپردازند. آنها باید طبیعت زندگی را از این زاویه مهمی که وجود درگیریها را به تجربه و طی تاریخ میان مردم حتمی ساخته است، درک کنند و تمامی تلاش خود را در تهیة نیرو- حتی اگر دشمن شناخته شدهای در برابرشان نباشد- بکار گیرند.
در توجه به همین معناست که قرآن کریم خطاب به مؤمنان میگوید: «وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ» (سورة انفال- 60) (و آنچه در توان دارید از نیرو و اسبان بسته (آماده)، در برابر آنان فراهم سازید که بدان دشمن خداوند و دشمن خود را به هراس میافکنید و نیز جز آنها کسانی دیگر را که شما نمیشناسید (اما) خداوند آنان را میشناسد و آنچه در راه خداوند ببخشید، به شما تمام باز خواهند داد و بر شما ستم نخواهد رفت.) بنابر این خداوند متعال، مؤمنان را به آماده شدن برای جنگی که برای دفع تجاوز و حفظ جانها و حق و فضیلت لازم است، فرمان داده است، این آمادگی به دو صورت است:
صورت نخست: تدارک وتهیه نیرو در حد امکان که البته با اختلاف زمان و مکان، نوع و حجم آن متفاوت میگردد. آنچه در این زمان بر مسلمانان واجب است، ساخت توپخانه و هواپیما و تانک و کشتیهای جنگی و زیر دریاییها و از این قبیل و نیز فراگیری فنون و صنایع جنگی است.
صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) در غزوة "خیبر" و غزوات دیگر از منجنیق استفاده کردند. "مسلم بن عقبة بن عامر" روایت کرده که آنحضرت(ص) پس از تلاوت آیه 60 از سورة انفال، فرمود: «بدانید که نیرو، یعنی پرتاب کردن» و اینرا سه بار تکرار فرمود یعنی که پرتاب چیزی از دور به سوی دشمن که او را از پای درآورد که بسی بهتر از درگیری تن به تن با شمشیر یا نیزه و... است.
این سلاح شامل تیر و کمان و اسلحه منجنیق و هواپیما و توپخانه و تفنگ و... هم میشود، این لفظ شامل همة موارد فوق میگردد حتی اگر در زمان آنحضرت (صلی الله علیه و آله وسلم)، شناخته شده نبود.[23]
صورت دوّم، حضور نیروی سواره نظام در مرزهای کشور است، مرزهایی که محل ورود دشمنان و معیادگاه حمله آنان است، حکمت این کار در آنست که امت اسلامی دارای سربازان دائمی آمادة دفاع در صورت غافلگیر شدن از سوی دشمنان میگردد: «ترهبون به عدو الله و عدوّکم» یعنی که تا آنجا که در توان دارید برای مقابله با آنها (دشمنان) نیرو تدارک ببینید تا دشمنان خدا را بترسانید، خلاصه اینکه افزایش ابزارهای جهاد و ادوات آن همچنانکه دشمنان شناخته شدة ما را میترساند دشمنان پنهان و آنهایی را که نمیدانیم دشمن هستند نیز به وحشت میافکند.
«و آخرین من دونهم لا تعلمونهم الله تعلمهم» (و دشمنان دیگری که شما آنها را نمیشناسید ولی خداوند آنها را میشناسد.) آمادگی جنگی، همه را میترساند و مانع از اقدام ایشان برای جنگ میگردد. و همین است که امروزه از آن به "صلح مسلحانه" یاد میکنند.[24]
آیه کریمهای که فرمان به تدارک و آمادگی جنگی داده است واژة "ترهبون" در آن به صیغة مضارع آمده که به هدف از این تدارک اشاره دارد که همانا ایجاد رعب و وحشت در دل دشمنان خدا و دشمنان معلوم و مجهول مسلمانان است.
مسلمانان اگر دقت کنند، چه بسیار دشمنانی که مترصد آنانند.
آیه کریمة یاد شده به رغم اختصار خود، همة انواع تدارک جنگی و ارتشی متناسب با هر عصر و زمانی از جمله تدارک مادّی، اداری، فنی، مالی، برنامهریزی و مطالعة عینی شرایط و احوال و... را در بر میگیرد.
جنگ در اسلام، تهی از هرگونه هدف زمینی و انگیزة شخصی است و تنها و تنها خالصانه برای تحقق کلمة الله و برقراری عدالت و طلب رضای او، صورت میگیرد.[25]
خداوند متعال میفرماید: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُواْ مِنکُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ » (سورة آل عمران- 142) (آیا پنداشتهاید به بهشت میروید بیآنکه خداوند جهادگران و شکیبایان شما را معلوم دارد؟)
اسلام در این آیه کریمه، هدف مورد نظر- یعنی ورود به بهشت- را به رفتار عملی مسلمانان در زندگی دنیوی مرتبط میداند و این زندگی مقیاس و ملاک و معیار قرار میگیرد که خود دلالت بر صحت ارتباط با دین نیز هست. خداوند متعال میگوید: «قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ وَیُخْزِهِمْ وَیَنصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُّؤْمِنِینَ * وَیُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ وَیَتُوبُ اللّهُ عَلَى مَن یَشَاء وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ * أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکُواْ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُواْ مِنکُمْ وَلَمْ یَتَّخِذُواْ مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ » (سورة توبه: آیات 14و 15 و 16) (با آنان پیکار کنید تا خداوند آنها را به دست شما عذاب کند و خوارشان گرداند و شما را بر آنان پیروزی دهد و دلهای گروهی مؤمن را خنک گرداند * و خشم دلهای آنانرا بزداید و خداوند از هر که خواهد توبه میپذیرد و خداوند دانایی فرزانه است * آیا پنداشتهاید که به خود واگذاشتهمیشوید در حالی که هنوز خداوند کسانی از شما را که جهاد کردهاند و جز خداوند و پیامبرش و مؤمنان، همرازی نگزیدهاند، معلوم ندانسته است؟! و خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است.)
واژة "بأیدیکم" (به دست شما)، معانی توکّل جستن، اهمال و تنپروری را نفی میکند و بر سهم کوششهای بشری در رویارویی با ظالمان و ستمگران تأکید میکند. همچنانکه به مسلمانان خاطرنشان میسازد که امیدی جز به خود نداشته باشند.
و واژة " أَمْ حَسِبْتُمْ" در این آیه (به معنای آیا پنداشتهاید؟) آشکارا بر این دلالت دارد که اهل ایمان هرگز نباید تصور زندگی و نظام آنرا بدور و برکنار از کوشش و سعی و جهاد و شکیبایی و فداکاری و ایثار، داشته باشند و هر تصوری بر کنار از این ویژگیها، توّهم باطلی است که حتماً باید با آن مبارزه کرد تا مؤمنان همواره در آمادگی واقعی و متناسب با طبیعت زندگی، بسر برند.[26]
امت اسلامی شدیداً نیازمند آنست که همة بخشها و سلولهای وجودی آن بیدار شوند و تمامی نیروهایش بسیج گردند و همة استعدادها فراهم شود و تمامی نیروها گردهم آید تا رشد و توسعه صورت گیرد و ساختمان تمدنش بنا شود زیرا تحرک دشمنان، توقف نمیپذیرد و یورش دشمنان دم به دم و وقیحانهتر و سبعانهتر میشود بویژه که حق منزوی، لگدمال است.[27]
از آنجا که پدیدة درگیری، متعلق به تداوم خویش است تدارک برای آن و به رسمیت شناختن آن جایگاه برجستهای در اسلام دارد. به همین دلیل معیارهایی برای مقایسه و ارزیابی اعمال مطرح شده تا جهاد را در دل و جان مؤمن و در جایی که بر سایر اعمال برتری دارد، قرار دهد. خداوند متعال میگوید: «لاَّ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُوْلِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً وَکُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا * دَرَجَاتٍ مِّنْهُ وَمَغْفِرَةً وَرَحْمَةً وَکَانَ اللّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا » (سورة النساء- آیات 95 و 96) (مؤمنان جهاد گریز که آسیب دیده نباشند با جهادگران در راه خداوند به جان و مال، برابر نیستند، خداوند جهادگران به جان و مال را بر جهادگریزان، به پایگاهی والا برتری بخشیده و به همگان وعدة نیکو داده است و خداوند جهادگران را بر جهادگریزان به پاداشی سترگ، برتری بخشیده است * به پایگاههایی و آمرزش و بخشایشی از سوی خویش و خداوند آمرزندة بخشاینده است.)
حقیقت نیز آنست که کسی که صادقانه برای بذل جان و مال و فداکاری و جهاد آماده میشود، سایر عبادات بر وی آسان میگردد، لذاست که مؤمن در روند جهاد یا تدارک و آمادگی برای آن، از همة چیز، مجرّد میشود و برای خداوند متعال، کار میکند تو گویی در معاملهای با خدا همه چیز خود را داده تا به بهشتی که به ابعاد آسمانها و زمین است، دست یابد. در قرآن کریم آمده است: «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ » (سورة توبه- 111) (همانا خداوند از مؤمنان، خودشان و داراییهاشان را خریده است در برابر اینکه بهشت از آن آنها باشد؛ در راه خداوند کارزار میکنند، میکشند و کشته میشوند به وعدهای راستین بر عهدة خویش، در تورات و انجیل و قرآن. چه کسی به پیمان خویش وفادارتر از خداوند است؟ پس به داد و ستدی که کردهاید، شاد باشید و این است که رستگاری بزرگ است.) و خداوند متعال میگوید: «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ » (سورة آل عمران- 169) (و کسانی را که در راه خداوند کشته شدهاند، مرده مپندار که زندهاند و نزد پروردگارشان روزی میبرند.)
و این بدان معناست که شیوه جهاد، برای زندگی شرافتمندانه، ضروری است و هرگونه کوتاهی در تدارک و آمادگی برای آن، به نقص در ایمان طرف مقصّر و فساد در عقیده او میانجامد. از "ابوهریرة" روایت شده که پیامبر خدا (صلوات الله وسلامه علیه) فرمود: «هرکس بمیرد و جنگی نکرده باشد و خود را با جنگ "نو" نکرده باشد، بر شعبهای از نفاق مرده است.»[28]
"الطبرانی" نیز روایت کرده میگوید: پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «هیچ قومی جهاد را ترک نگفتند مگر آنکه عذاب، آنانرا در بر گرفت.»[29]
خلاصه اینکه آنچه از آیین قرآنی و سنت نبوی و برگرفته از آیات و احادیث مربوط به جهاد و جنگ میشود استنباط کرد آنست که وظیفه امت اسلامی، کسب آمادگی و تدارک همیشگی و دائمی خود برای جهاد و مبارزه است. این آمادگی و تدارک، جزو عقیده و از ارکان عبادات است و خداوند متعال سعادت مسلمانان در دنیا و نجات ایشان در آخرت را به تحقق این امر پیوند داده است؛ امت اسلامی از نیروهای بشری، اندیشمندان، امکانات مادی و عزّت و شرافتمندی و قدرت و مقاومت یعنی برتری و والاترین ارزشهایی که اسلام بدان فراخوانده برخوردار است. دعوت اسلام نیز برای انسان و به منظور حفظ انسانیت و آزادی و کرامت و آرامش او آمده است. خداوند متعال میفرماید: «وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ » (سورة المنافقون-8) (... با آنکه فراپایگی تنها از آن خداوند و پیامبر او و مؤمنان است امّا منافقان نمیدانند.) بنابر این عزّت، از صفات ذاتی خداوند عزوجل و اخلاق پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) است و اخلاقی است که مؤمنان نیز باید بدان متخلق اخلاق رسول اکرم (علیه الصلاة و السلام) همان اخلاق قرآن کریم بود. به همین دلیل قناعت به عنوان سرچشمة عزت نفس و بینیازی، از اخلاق آنحضرت بود و در مورد مؤمنان، علما برآنند که از مؤمنان- پس از احراز پیروزی بر دشمن و فتح مکه و گرد آمدن انصار و مهاجران در وحدتی پرشکوه و تبدیل شدن به امتی برادر- خواسته شد تا به "جهاد اکبر" یعنی جهاد نفس بپردازند.
جهاد نفس نیز چیز جز خو گرفتن به اخلاق قناعت تا رسیدن به مرزهای بینیازی و شرافت و کرامت انسانی است.
عزت و کرامت در اسلام، صورتی عملی- رفتاری است که ارادهای قوی و عزمی صادقانه و توانی در انعطافپذیری و خوگیری، بدان میانجامد؛ عزّت، کوششی برای تحقق ایدهآلها در زندگی و تحقّق تاریخ و تمدن و عظمت مسلمانان است.
تاریخ گذشته و حال و آیندة مسلمانان هرگز بر اساس تحقق شهوتها و هواها و گدایی از این و آن و اتکای به دیگران شکل نپذیرفته و بر عکس، بر پایه قهرمانیها و فداکاریها و علم و معرفت و همراهی با پیشرفتهای تمدن، پیریزی شده است.
هر کس در پی عزت است باید آنرا از سرچشمهای که جز آن سرچشمهای ندارد، جستجو کند؛ از خدا و در پرتو ایمان به خدا، به دنبال آن باشد.
ایمان به خدا، عزلت گزینی در زندگی نیست، حقیقتی اساسی از حقایق هستی است. ایمان خود ضامن تعدیل ارزشها و معیارها، و تعدیل حکم و تقدیر و سرنوشتها و تعدیل آیین و رفتار و تعدیل وسایل و شیوههاست.
کافی است عزّت و کرامت به مفهوم و مدلول و فلسفة خود در قلب انسان مؤمن جای گیرد تا او را قادر سازد در برابر همة دنیا، سرفراز و سربلند و ثابت قدم و شجاعانه و در ریشخند به مرگ و مواجهه با آن، بایستد.
کسی که عزّت الهی داشته باشد، در برابر مخلوق- هر که باشد- یا در برابر طوفانهای در هم کوبنده سر تعظیم فرود نمیآورد، راضی به ابتذال نمیشود. عزت و کرامت در اسلام حقیقتی است که در قلب جای میگیرد و انسان مؤمن را- پیش از آنکه نمودی در دنیای مردم داشته باشد- سرشار میسازد.
حقیقتی است که در قلب جای میگیرد و مسلمانان با یاری گرفتن از آن بر همة اسباب و علل ذلت و خواری و وادادگی، فایق میآید.
حقیقتی است که انسان مؤمن بر نفس امارة خود فایق میآید، بر شهوات نفس و هواهای خویش فایق میآید، بر هر قید و ذلت و خواری و بر هر کرنش و تسلیمی، فایق میآید.
کسی که اینهمه بزرگواری بدست آورد و از سرچشمههای اسلام سیراب شود و در رفتار و اخلاق و اندیشه با اسلام پیوند برقرار سازد هیچ کس یارای خوار ساختن و تسلیم ارادهاش را نخواهد داشت. بنابر این میتوان با اطمینان کامل گفت که فلسفه عزّت در اسلام، خضوع در برابر خدا و ترس از خدا و پرهیزگاری و عمل و مراقبت از خویش است.
فرد در اسلام، بخشی از جامعة اسلامی است که آنرا کامل میسازد و خود بدان کامل میشود به آن میدهد و از آن میگیرد، پناهش میشود و به آن پناه میجوید.
امتی که ترجیح میدهد در برابر دیگران دست گدایی دراز کند و تنپروری نماید و تابع باشد و کار خود را به دیگران واگذارد و اعتماد به نفس و جهاد در راه خدا را به یک سو نهد، امتی است که سزاوار زندگی آزاد و شرافتمندانه نیست. زندگی آزاد و شرافتمندانه، بهایی دارد و بهای آن نیز فداکاری است.
هیچ امتی بیآنکه خود را بر اساس اعتماد به خود و تکیه به تواناییهای خویش بسازد، نمیتواند راه خود را در زندگی بگشاید و وجود و کرامت خود را بازیابد و زندگی خویش را بازسازی کند.
این از مسلّمات بدیهی است که ضعف امّت در جوهر و ریشههای آن، ضعف در قدرت دفاعی یا نیروی نظامی نیست بلکه در خواری و احساس ضعف و زبونی آنست.
این نیز کاملاً بدیهی است که ضعف امت در جوهر و ریشههای آن، ضعف در سلاح و نیروها یا در مال و امکانات نیست بلکه در فقر و ناتوانی افراد و ضعف و پریشانی ارادة آنهاست.
لذاست که اسلام آموزهها و آداب و رهنمودهای خود را مطرح ساخته و مسلمانان را به چنگ زدن به عزّت و رهاوردهای آن یعنی: والایی، بزرگواری و مناعت طبع و نیز بزرگ منشی و شجاعت و شهامت فراخوانده است.
اسلام توانست همة این معانی و ارزشها را در جان مؤمنان بخدا و کسانی دارای عقیدة محکمی هستند، بکارد.
مؤمنان تمامی سختیها و دشواریها و خطرات را با شکیباییو عزم و اراده تحمل کردند و جنگها را از سرگذراندند و با ایمان و شجاعت و کنار گذاردن ترس و زبونی، عرصههای جنگ را درنوردیدند زیرا ترس و زبونی، عمرها را نمیافزاید و شجاعت و بیباکی، از عمر نمیکاهد.
خداوند متعال میگوید: «... قُل لَّوْ کُنتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَلِیَبْتَلِیَ اللّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلِیُمَحَّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ » (سورة آل عمران- 154) (... بگو اگر در خانههایتان نیز میبودید، آنان که کشته شدن بر آنها مقرر شده بود، به سوی کشتارگاههای خویش، بیرون میآمدند و چنین شد تا خداوند آنچه در اندرون خود دارید بیازماید و آنچه در دلهایتان دارید، بپالاید و خداوند به همة اندیشهها داناست.)
و خداوند عزوجل میگوید: « قُل لَّن یَنفَعَکُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِّنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لَّا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِیلًا» (سورة الاحزاب- 16) (بگو: گریز از مرگ یا کشته شدن- اگر بگریزید- برای شما سودی ندارد؛ و با آن گریز هم جز اندکی از زندگی بهرهور نخواهید شد.)
و با توجه به این مفاهیم و قواعد است که مسلمانان در راه عقیده و خدا، به حرکت درآمدند، حرکتی که بشریت را از این تباهی و زیان نجات بخشید و قید و زنجیرهای موجود در برابر پیشرفت بشریت و پا بر جا شدن اسلام را از میان برداشت.
زندگی از امت اسلامی میخواهد تا به تاریخ، طعم شهادت را بچشاند و قدمهای خود را در راه مجد و عظمت و شکوه بر دارد و نسلهایی مفتخر به عقیده و عشق به خیر و صلاح و اصلاح، پرورش دهد.
لذاست که امت ناگزیر باید به تربیت اسلامی نسلها برار بدوش کشیدن مسؤولیت آینده بپردازد.
*تربیتی که انسان را در حرکتی فکری، روانی و جسمی سازنده و بدور از رفتارهای ویرانگر سازنده میسازد و تحجّر و جمود و ایستایی را ردّ میکند؛ اسلام رفتارهای جداطلبانه و فراری از فعالیتهای زندگی و دور شدن از رویارویی با سختیها را نمیپسندد.
*تربیتی که به انسان، بخشایندگی میبخشد و در وی توان تولید و خلاقیّت را پرورش میدهد و چشماندازهای اندیشه و عمل را فراروی وی میگشاید.
*تریبتی که انسان را پختگی میبخشد و آماده زندگی به شیوه و برنامة اسلام میسازد زیرا زندگی از نظر اسلام، کار و کوشش و سازندگی و رقابت در نیکیهاست.
*تربیتی که شخصیت اسلامی را شخصیت متعادلی میسازد که نه تخت تأثیر انفعال قرار میگیرد و نه اندیشهمادی بر آن چیره میشود و نه دچار انحراف فکری برخاسته از جریان خرد و امتداد نابخردی میگردد.
*تریبتی که انسان را بر پایة وحدت فکری، رفتاری و عاطفی بهم پیوستهای و بر پایة هماهنگی و همنوایی فکری و عاطفی و رفتاری متعهد نا آشنا با تناقض و ناهنجاری، میسازد.
*تربیتی که انسان مسلمان را همواره مسؤول در برابر اصلاح جامعه میسازد و اینکه باید مسؤولیتهای خود را بر عهده گیرد و سوی ساحل امنیت و صلح، رهبری کند.
*امت ما چشم به راه فردای روشنی است، این چشم به راهی نیازمند علم و عمل و کوششهای سازندهای است که همچون نشانههای روشنیبخش راه در نظر گرفته میشوند.
و بنابر این، امت اسلامی میتواند:
یکم: در راستای وحدت صف خود بکوشد، منشور وحدتی که "مجمع جهانی مذاهب" در تهران در نظر گرفته میتواند پیشدرآمد این موضوع باشد.
دوم: کوشش در جهت گسترش فرهنگ تهیه و تدارک و آمادگی تا خود به عنوان گامی به سوی تحقق "برنامهای خیزشی" تلقی گردد.
سوم: همراهی رسانههای اسلامی با مسایل سرنوشتی امت.
چهارم: کشف و رسوا سازی ترفندهای پیدا و پنهان کشورهای غربی در جوامع اسلامی.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] ـ نگاه کنید به: "الدکتور احمد السایح": "معارک حاسمة" ، صفحات: 12 تا 14 ، چاپ داراللواء ـ الریاضـ پادشاهی عربستان سعودی.
[2] ـ "توماس الاکوینی" در سال 1226 میلادی بدنیا آمد و در سال 1274 میلادی وفات یافت ؛ او از بزرگترین فلاسفه و لاهوتیان دورة کلاسیک مسیحی است. در سال 1243م. کلیسای کاتولیک به او لقب قدیس داد.
[3] ـ "مالک بن نبی": "انتاج المستشرقین و اثره فی الفکر الاسلامی" (تولیدات خاورشناسان و تأثیر آن در اندیشة اسلامی) ، صفحة 8 ، چاپ: دار بیروت ـ 1969م. ، بیروت ، لبنان.
[4] ـ نگاه کنید به: "دکتور مصطفی السباعی" (السنة و مکانتها فی التشریع الاسلامی) (سنت و جایگاه آن در تشریع اسلامی) ، صفحات: 187 و 188. چاپ بیروت ـ لبنان.
[5] ـ نگاه کنید به: "گوستاو لوبون" ، "حضارة العرب" (تمدن اعراب) ، صفحه 2 و 4. ترجمه به عربی "عادل زعینر".
[6] ـ "لوثورب استوارد": "حاضر العالم الاسلامی" (اوضاع جهان اسلام) جلد اول ، صفحة 60.
[7] ـ نگاه کنید به: "نادیة شریف العمری": "اضواء علی الثقافة الاسلامیة" (پرتوهایی بر فرهنگ اسلامی) ،صفحه 164.
[8] ـ "ابراهیم نعمة" "الاسلام امام تحدیات الغزو الفکری" (اسلام در برابر چالشهای یورشهای فکری).
[9] ـ "انور الجندی" (المد الاسلامی فی القرن الخامس عشر الهجری) (گسترش اسلام در قرآن پانزدهم هجری) ، صفحه126.
[10] ـ "الدکتور توفیق یوسف الواعی" ،"الحضارة الاسلامیه" (تمدن اسلامی) ، صفحه 704.
[11] ـ همان منبع.
[12] ـ "نادیة شریف العمری": (اضواء علی الثقافة الاسلامیة) ، صفحه 167.
[13] ـ "عبدالرحمن المیدانی" ، "اجنحة المکر الثلاثه" ، صفحه 13.
[14] ـ همان منبع.
[15] ـ همان منبع ، و نیز نکاه کنید به: "عمر فروخ" ، "التبشیر و الاستعمار" ، صفحه 184.
[16] ـ واقعیت آنست که یهودیان را مسلمانان آزار و شکنجه ندادند ولی این یهودیان بودند که مسلمانان را آزار دادند و علیه ایشان توطئه کردند.
[17] ـ نگاه کنید به: "الدکتور توفیق الواعی" ، الحضارة الاسلامیة ، صفحة 706.
[18] ـ نگاه کنید به: "الدکتور مصطفی الواعی" ، الحضارة الاسلامیه ، صفحه 707.
[19] ـ همان منبع ، صفحه 707 و نیز نگاه کنید به: "انور الجندی" ، المدّ الاسلامی فی القرن الخامس عشر الهجری (گسترش اسلام در قرن پانزدهم هجری) صفحه 286.
[20] ـ "الدکتور احمد السایح" (اضواء علی الحضاره الاسلامیه) (پرتوهایی بر تمدن اسلامی) صفحه 179 ، چاپ داراللواء ـ الریاض، عربستان سعودی ـ 1401 هجری قمری.
[21] ـ همان منبع ، صفحة 11.
[22] ـ "القرطبی" (احکام القرآن) جلد 12، صفحه 70- چاپ قاهرة.
[23] ـ "الدین و الحیاة: نظام الحرب فی الاسلام" صفحه 6، چاپ وزارت اوقاف مصر- قاهره 1973م.
[24] ـ "الشیخ المراغی" (تفسیر القرآن الکریم)، جلد اول صفحات 25 و 26، چاپ قاهره- مصر.
[25] ـ "الدکتور احمد السیاح" "اضواء علی الحضارة الاسلامیة"، صفحه 182 چاپ داراللواء- الریاض- السعودیة.
[26] ـ "وزارت الاوقاف" نشریة شماره 88 از سلسلة "الدین و الحیاة" (دین و زندگی)، صفحه 8، چاپ وزارت اوقاف.
[27] ـ "الدکتور احمد السیاح" "اضواء علی الحضارة الاسلامیة"،همان منبع، صفحه 185.
[28] ـ "المنذری": "الترغیب و الترهیب"، جلد دوم صفحه 253. حدیث را "مسلم" و دیگران روایت کردهاند.
[29] ـ همان منبع.
- ۹۳/۱۱/۰۷