سیره اخلاقی رسول اکرم (ص) در تشکیل امّت واحده اسلامی
سیره اخلاقی رسول اکرم (ص) در تشکیل امّت واحده اسلامی
مقاله 12، دوره اول، 0.5 (ویژه نامه نقطه پرگار)، زمستان 1391، صفحه 188-198
نوع مقاله: ویژه نامه میلاد پیامبر اعظم
نویسندگان
ابوبکر خوجملی
استان: گلستان، مذهب: حنفی
چکیده
همان گونه که قران کریم رسول گرامی خود را توصیف می کند آن حضرت انسانی با ویژگی هایی متعالی بود. شخصیتی که شاسته دریافت مدال (إنَّکَ لَعَلی خُلُق عَظِیم) از سوی پروردگار هستی گردید. قرآن در تبیین سیره اخلاقی پیامبر، به عشق و علاقه ایشان به هدایت مردم و نجاتشان از گمراهی سخن می گوید، این علاقه به حدی بود که خداوند به پیامبرش خطاب می کند «لَعَلَّک باخِعٌ نَفْسَک أَلاّ یکونُوا مُومِنِینَ» (شعراء، 3) و در فرازی دیگر از دلسوزی فراوان و حرص شدید آن حضرت بر هدایت مردم سخن گفته و می فرماید: «لَقَدْ جَاءَکمْ رَسولٌ مِّنْ أَنفُسِکمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکم بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ» (توبه، ۱۲۸)
رحمت جهانیان بودنِ پیامبر اکرم (ص) در همه رفتارهای پیامبر موج می زند. از برخورد با مخالفان در عفو و گذشت گرفته، تا احترام به مردم عادی به ویژه تکریم مومنین و یاران و اصحاب خود، همه و همه جلوه ای از خلق عظیم الهی بود؛ که در سیمای نورانی و اعمال و رفتار پیامبر خود را نشان می داد.
کلیدواژگان
پیامبر(ص)؛ سیره اخلاقی؛ تشکیل امّت؛ واحده اسلامی
مقدمه
«وَ ما أرسَلناکَ الاّ رَحمةًًًًًًًًً للعالمَین»[1] (انبیا ء، 107)
وجود مبارک پیامبر عظیم الشأن اسلام سرتاسر مملو از نور و رحمت می باشد،چرا که ایشان برای جمله عالم امکان رحمت بوده اند و همه موجودات وجود خود را مرهون و مدیون حضرت رسول (ص) می دانند، همان طوری که حدیث قدسی بیانگر آن است: «لولاک لما خلقت الافلاک» (حدیث قدسی)
وجود ایشان در عالم ذر و عالم روح هم نیز رحمت بوده است؛ چون امّت های پیشین در رویارویی با مشرکین و کفار به روح مقدس ایشان توسل می جستند و می گفتند: «الّلهُمَّ أنصُرنا بِالنَّبی المَبعوث فی آخِرالزَّمان الَّذی نَجِد نَعتُه فِی التُّورات». هم چنانی که قرآن کریم بر آن تصریح دارد: «وَ کانُوا مِن قَبل یَستَفتَحونَ عَلَی الَّذینَ کَفَرُوا» (بقره، 89) و نیز حضرت عیسی(ع) با بشارت بعثت ایشان به یاران (قوم) خود روحیه می دادند. هم چنانی که قرآن کریم بر آن تصریح دارد: «و مُبشِّراً بِرسول یأتی مِن بَعدی إسمُه أحمَد»
پیامبر اکرم (ص) در عالم جسم نیز رحمت بوده اند؛ چرا که در سال570 میلادی در ماه ربیع الاول با تولد خود جهان را مملو از نور رحمت نمودند و به برکت وجود مقدّس ایشان عذاب استیصال حتّی از کفار و مشرکین برداشته شد. همان طوری که در قرآن کریم آمده است: «وَ ما کانَ اللهُ لِیُعَذِّبهم و أنتَ فیهِم» (انفال، 33) و جامعه انسانی که در فرهنگ جاهلیت و درنده خویی و عداوت و برادرکشی غوطهور بود به برکت وجود ایشان به سوی فرهنگ اصیل اسلامی و انسانی و برابری و برادری رهنمون گشت. هم چنانی که جعفر بن ابیطالب (رضی الله عنه) در محضر نجاشی این گونه وضعیت دو عصر را توصیف می کند: ای پادشاه! ما اهل فرهنگ جاهلیت بودیم، بت ها را عبادت می کردیم، و مردار می خوردیم، مرتکب گناه کبیره می شدیم و قطع رحم می کردیم و حق همسایگان را فراموش می کردیم و قدرتمندان ما ضعفا را می خوردند. تا اینکه خداوند بر ما پیامبری فرستاد که از خود ما بود؛ بر اصل، نسب، صداقت، امانتداری و پاکدامنی او شناخت داشتیم. پس ما را به توحیدِ خدا دعوت کرد و از شرک، برحذر داشت و به ما با راستگویی در سخن و امانت داری و صله رحم و حق همسایگی و دوری از حرام و خون مردم امر کرد و ما را از اعمال زشت و سخن دروغ و خوردن مال ایتام بازداشت و همچنین وجود مبارک ایشان در عالم ممات و برزخ نیز منشأ خیر و رحمت برای امّت خود هستند. هم چنانی که فرمودند: «حَیاتی خَیرٌ لَکُم و مَماتی خَیر لَّکُم» (بصائر الدرجات، محمد بن الحسن الصفار، ص 465)
اصحاب پرسیدند: یا رسول الله (ص) هرآئینه ما خیر بودن حیاة و زندگانی تو را به عینه دانستیم اما ممات تو چگونه برای ما خیر است؟ حضرت فرمودند: خداوند سبحان شامگاهان دوشنبه و پنجشنبه پرونده اعمال شما را به من نشان می دهد و من اگر خیر ببینم بر درگاه خداوند شکرگذاری می کنم و اگر عصیان و گناه ببینم؛ همان وقت برای شما از درگاه خداوند طلب آمرزش می کنم.
البته اوج رحمت بودن ایشان همانا در عالم آخرت خواهد بود. آن وقتی که انسانها در محشر در حالتی از تحیر و بلاتکلیفی به سر می برند، این پیامبر عظیم الشأن اسلام خواهد بود که ابتدا با شفاعت به درگاه خداوند همه انسانها را از حالت بلاتکلیفی نجات داده و آنگاه برای امّت خود شفاعت نموده، آنها را از سختی روز محشر نجات داده، به سوی بهشت رهسپار خواهند نمود.
و نیز از آنجایی که پیامبر عظیم الشأن اسلام، بنا به آیه «وَ إنَّکَ لَعَلی خُلُقِ عَظیم» (قلم، 4) از خلق عظیم و بزرگ برخوردار هستند و از این حیث سرآمد همه انبیاء الهی هستند. خود ایشان نیز فلسفه بعثت خود را اکمال و اتمام مکارم اخلاق معرّفی نموده، فرمودند: «بُعِثتُ لأُتمِّم َ مَکارِمُ الأخلاق» (البدایه، ج 6، ص 35)
پر واضح است آگاهی از ابعاد وسیع برکات وجودی ایشان و نیز سجایای اخلاقی ایشان و عمل به آن انسان و جامعه انسانی را به سوی کمالات اخلاقی و کرامت انسانی سوق می دهد. لذا شایسته دیدم در این فرصت با ارزش و به مناسبت سالروز ولادت پیامبر اعظم (ص) مقاله ایی را تحت عنوان (نقش سیره اخلاقی نبی اکرم(ص) در تشکیل امّت واحده اسلامی آماده نمایم، که در4 فصل به خدمتان ارائه می گردد.
فصل اوّل : خیرخواهی برای همه حتی نسبت به مخالفین
از آنجایی که ایشان برای جمله عالم امکان به عنوان رحمت از سوی خداوند منّان فرستاده شده اند «وَ ما أرسَلناکَ إلّا رَحمةٌ لِلعالَمین.» (انبیاء، 107) دوست دار و خیرخواه همه آحاد جامعه اعم از دوست و دشمن بودند. بدین سبب است که می بینیم ایشان علی رغم همه بی حرمتی ها و آزار و اذیت ها همان طوری که خود ایشان می فرمایند: «ما أوذیَ أحدٌ مثلُ ما أوذیتُ» (تاریخ اسلام، ج 1، ص4178) هرگز لب به لعن و نفرین نسبت به دشمنان خود نگشودند. بلکه از خداوند سبحان آمرزش و هدایت آنان را طلب می کردند.
و این بی حرمتی ها و اسائه ادب دشمنان را حمل به جهل و نادانی آنان می کردند. اینک به چند نمونه از این خیرخواهی ایشان نسبت به مخالفین اشاره می کنم:
در کتب سیره نبوی آمده است هنگامی که ایشان از ایمان آوردن اهل مکه ناامید گشتند و از این جهت احساس تنهایی و غربت کردند جهت جلب حمایت تعدادی از بستگانشان عازم طایف شدند و به محض ورود به طایف با چند تن از بزرگان طایف که از بستگان نزدیک ایشان محسوب می شدند، جلسه گذاشت و از آنها در خواست حمایت کردند. ولی متاسفانه آنها نه تنها وعده حمایت به ایشان ندادند، بلکه با بدترین شکل ممکن با ایشان رفتار کردند. به طوری که قبل از خروج ایشان از شهر عده ایی از جهال و نادانان و کودکان را بر سر راه آن حضرت آماده کردند و آنان نیز در دو طرف جاده حرکت رسول اکرم ایستاده، ایشان را با سنگ ... بدرقه کردند. به طوری که ایشان توانستند با پاهای خونین به زحمت خود را به یک باغستانی در خارج از طایف برسانند و به آنجا پناه ببرند و نکته جالب و مورد نظر در این وضعیت این است که پیامبر قبل از آنکه از اهل طایف به درگاه خداوند زبان به شکایت بگشایند. از ناتوانی خودشان در مقابل آن مردم شکایت کردند. و فرمودند: «الّلهُمَّ إلیکَ أشکُو ضَعفَ قُوّتی و قِلّةَ حیلَتی وَ هَوانی عَلَى النّاس. الله یا أرحَم الرّاحِمین أنتَ ربّ المُستَضعَفین و أنتَ رَبّی. إلى من تَکَلّنی إلى بَعید یَتَجهمنی أوالى عدوّ مَلَکَته أمری إن لَم یَکُن بِکَ عَلی غَضب فَلا أبالی و لکِن عافِیَتک هی أوسَع أنّی أعوذُ بِنور وَجهَکَ الَّذی أشرَقَت بِه الظُّلُمات وَ صُلح عَلیه أمرِ الدّنیا و الآخِرة مِن أن تنَزل بی غَضَبک أو تَحل بی سَخَطک لَک العَتبى حَتّى تَرضى لا حولُ و لا قُوة الا بِکَ» (تاریخ طبری، ج 1، ص 554)
و در روایتها آمده است که حضرت در این وضعیت بود که جبرئیل آمد و صدا زد:
ای محمد خداوند به تو سلام فرستاد و هر آئینه گفتار اهل طائف را و جواب رد آنان را نسبت به شما شنید. اکنون اگر بخواهی که دو رشته کوه مکه را بر سر آنان بکوبم این خواسته تو را برآورده سازم. ولی حضرت به جهت همان خیر خواهی نسبت به دشمنان از این خواسته امتناع ورزید. و فرمود:
«بَل أستأنی بِهم لعل الله أن یَخرج من أصلابِهم مَن یَعبده وَحده لا یشرک به شیئا» (البدایه و النهایه، ج4، ص352)
بلکه در رابطه با آنان تأنی و سعه صدر را پیش می گیرم. به امید آن که خداوند از صلب آنان کسانی را بیرون بیاورد که فقط خدای واحد را عبادت کنند و به او شرک نیاورند.
نمونه دیگر در جنگ احد بود. آن هنگامی که به سهل انگاری بعضی از اصحاب پیروزی شیرین مسلمانان تبدیل به شکست تلخ گردید. و در این واقعه چهره نورانی نبی اکرم به خون آغشته شد و دندان مبارک ایشان شکسته شد و نیز عموی بزرگوار شان یعنی حمزه سید الشهداء به شکل فجیعی به شهادت رسید و علی رغم همه این تلخی ها تنها دعایی که بر زبان ایشان جاری می گردد. این دعا است «أللهمَّ اغفر لِقَومی فإنّهُم لا یَعلمون» (همان، ج 2، ص 153) خدایا قوم مرا مغفرت کن، چون آنها نمی دانند. اینها و نمونههای دیگر، نشان از نهایت خیرخواهی ایشان حتی نسبت به دشمنان خود دارند.
فصل دوم: ترجیح مصالح کلی بر مصالح جزئی
از جمله ویژگی های ارزنده سیره اخلاقی نبی اکرم (ص) در راستای تشکیل امت واحده اسلامی همانا مقدم شمردن مصالح کلی امت اسلامی بر مصالح جزئی و احیاناً شخصی می باشد. امری که نقش بسیار مؤثری در گسترش اسلام و جهانی شدن آن در مدت کوتاهی داشته است. اینک جهت روشن شدن این مسئله به چند نمونه از مصلحت اندیشی نبی اکرم (ص) در صدر اسلام اشاره می کنم. مصلحت اندیشی در واقعه صلح حدیبیه، هنگامی که در اواخر سال ششم هجری رسول اکرم(ص) به همراه جمعی از یارانش جهت انجام عمره عازم مکه بودند، در جایی بنام حدیبیه (که خارج از حرم می باشد) مشرکین از ورود ایشان و مسلمانان به مکه جلوگیری کردند. که این حادثه با رد و بدل کردن چندین نماینده از طرفین منجر به انعقاد صلح نامه مسلمانان و مشرکین گردید که به نام صلح حدیبیه مشهور گردید. نکته جالب و مورد نظر در این واقعه این است. هنگامی که طرفین به نوشتن صلحنامه رضایت دادند؛ که نماینده مشرکین نیز شخصی بنام سهیل ابن عمرو بود. رسول اکرم به حضرت علی کرّم الله وجهَه امرکردند که صلح نامه را بنویسند. فرمودند بنویس(بسم الله الرحمن الرحیم) سهیل ابن عمرو گفت که من این را نمی شناسم، بنویس (باسمک اللهُمَّ). رسول اکرم دستور داد که این گونه بنویسد. سپس حضرت فرمود: بنویس این صلحنامه ای است بین(محمد رسول الله) و سهیل ابن عمرو. سهیل گفت: اگر من گواه می دادم که هر آیینه تو رسول الله هستی با تو سر جنگ نداشتم. ولی بنویس اسم خودت و اسم پدرت را. رسول اکرم خطاب به حضرت علی گفت بنویس، این صلح نامه ایی است بین محمد ابن عبد الله و سهیل ابن عمرو. بدین سان نبی اکرم با مصلحت اندیشی و ترجیح مصالح کلی بر مصالح جزئی ضمن صرف نظر از دخول مکه و انجام عمره و چشم پوشی از موارد فوق به این صلح تن دادند.
این در حالی بود که بعضی از اصحاب چون حضرت عمر( رض) تن دادن به این صلح را مایه ذلت مسلمین دانسته و به حضرت رسول معترض شدند. ولی حضرت فرمودند: که من بنده خدا و رسول او هستم و با امر او مخالفت نمی کنم؛ حتی اگر خداوند مرا ضایع بکند. بعضی از اصحاب نیز چون حضرت علی کرم الله وجهه و اسید ابن حضیر و سعد ابن عباده به پاک شدن کلمه رسول الله معترض بودند. ولی نبی اکرم به جهت دوراندیشی و در نظرگرفتن شرایط موجود مسلمانان، که بدون همراه داشتن سلاح و ادوات جنگی عازم این سفر شده بودند؛ و در صورت وقوع درگیری همه مسلمانان توسط مشرکین قتل عام می شدند؛ تصمیم به انعقاد این صلح با شرایط ظاهراً ناگوار و تلخ گرفتند، که این صلح نامه بعداً فواید بسیار ارزنده ایی برای امت اسلامی داشت. مورد دوم: مصلحت اندیشی در مدارا با منافقین؛ شاید آزار و اذیت هایی که از جانب منافقین نسبت به نبی اکرم(ص) اعمال می شد، از جانب مشرکین نیز به این اندازه نباشد. ولی علی رغم همه این جفاها و خیانت ها و علی رغم آگاهی نبی اکرم از مقاصد شوم باطنی آنان از طریق وحی، می بینیم که نبی اکرم با آنان شیوه مدارا و مصلحت اندیشی را پیش می گیرند و ایمان ظاهری آنان را می پذیرند. و نه تنها نسبت به آنان تعرض نمی نمی کنند بلکه نسبت به آنان خیرخواهی نیز می کردند و هنگامی که بعضی از اصحاب پیشنهاد از بین بردن بعضی از منافقین را می دادند. در جواب اینگونه می فرمود:«لا یَتَحَدّثُ أن مُحمَّداً یَقتل أصحابه» (ابن خلدون، ج2، ص 447) در بین مردم این سخن به میان نیاورید که محمد یاران خود را می کُشد. به جهت همین مصلحت اندیشی بود که ایشان از عبدالله بن ابی منافق عیادت کردند و حتی در هنگام مرگ به درخواست پسرش بر این شخص نماز میت خواندند و در جواب اعتراض بعضی از اصحاب فرمودند: شاید خداوند به خاطر همین حرکت هزار نفر را وارد اسلام نماید.
فصل سوم: تکریم بزرگان قوم و شخصیت بخشیدن به یاران
یکی از اصولی که نبی اکرم در آغاز رسالت خود آن را پیش گرفت اصل بها دادن و تکریم و تعظیم بزرگان هر قوم و شخصیت دادن به اصحاب بود؛ که نقش بسزایی در اقبال جمعی و گروهی قبائل مختلف عرب به دین اسلام و همبستگی ملی داشت. اینک به چند نمونه از آن اشاره می کنیم:
عن ابی عبدالرحمان رضی الله عنه قال: «قدمتُ علی النبی (ص) فی مائه رجل من قومی فلمّا دنونا من النبی(ص) وقفنا ... فقال لهم رسول الله (ص): هذا شریف قوم فاذا اتاکم شریف قومٍ فاکرموه» (حیاه الصحابه، جلد 2، صص 476 -475- 474)
از ابو عبدالرحمان رض روایت شده که گفت: من به همراه صد نفر از قوم خود نزد رسول اکرم آمدم و هنگامی که به نزدیکی پیامبر رسیدیم، ایستادیم. همراهان به من گفتند تو جلوتر برو ای ابو معاویه! اگر آنچه را که مورد پسندت دیدی پیش ما بر می گردی تا اینکه ما هم نزد ایشان برویم و اگرآنچه را مورد پسندت بود نبینی، پیش ما برمی گردی تا ماهم برگردیم. من نزد حضرت آمدم و حال آن که کوچکترین گروه بودم و خطاب به رسول اکرم گفتم: أنعمَ صَباحاً یا محمد! حضرت گفت: این سلام مسلمانان نیست. گفتم چگونه است؟ حضرت فرمود: هرگاه گروهی از مسلمانان را دیدی، بگو: السلام علیکم و رحمة الله و برکاته. سپس حضرت به من گفت: اسمت چیست؟ کی هستی؟ گفتم من ابو معاویه بن عبد اللات و العزّی هستم. حضرت به من گفت: بلکه تو ابو راشد عبد الرحمان هستی و مرا تکریم کرد و در کنار خود نشاند و روپوش خود را به من پوشاند و نیز کفش و عصای خود را به من داد. و من مسلمان شدم. درآن هنگام بعضی از همنشینان حضرت گفتند: یا رسول الله ما می بینیم که شما این مرد را تکریم نمودی؟ رسول اکرم در جواب گفت: که این بزرگ قوم است و هر گاه بزرگ قومی نزد شما بیاید، او را تکریم کنید.
و نیز طبرانی آورده است: عن جریر بن عبدالله البجلی( رضی الله عنه) انّه جاءالی النبی(ص) و هو فی بیتٍ مزحومٍ فقام بالباب فنظر النبی (ص) یمیناً و شمالاً یربرحاء فأخذ النبی (ص) رداءه فلفّه ثمَّ رمی به الیه فقال: اجلس علیه! فأخذ جریر مضمّهُ ثمَّ قبّله ثمَّ ردَّه علی النبی (ص) و قال: اکرمک یا رسول الله کما اکرمتنی! فقال رسول الله(ص): اذا اتاکم کریر قومٍ فأکرموه.
از جریر ابن عبد الله بجلی(رض) روایت است که گفتند: «من نزد رسول اکرم آمدم، در حالی که حضرت
در خانه ای پر ازدحام نشسته بودند. ایشان جلوی در ایستادند. پس رسول به چپ و راست خود نظرکردند. جایی برای ایشان نیافتند. پس ردای خود را گرفته و پیچده به سوی جریر انداختند. و گفتند: بر روی آن بنشین. پس جریر ردای مبارک حضرت را گرفته به سوی خود کشیده، بوسید. سپس آن را به حضرت برگردانده، گفت: یا رسول الله هم چنانی که مرا تکریم کردی، خدا تو را تکریم کند. پس رسول اکرم فرمودند: هرگاه بزرگ یک قوم بیاید، او را تکریم کنید» و همچنین ابن عساکر آورده است:
«عن عدی بن حاتم رضی الله عنه انّه لما دخل علی النبی (ص) القی الیه وساده فجلس علی الارض و قال اشهدُ انّکَ لا تبغی علوّاً فی الارض و لا فساداً و اسلم فقالوا: یا نبی الله! لقدر أینامنک منظراً لم نره لاحدٍ فقال: نعم هذا کریم قومٍ فإذا اتاکم کریمٌ قومٍ فأکرموه.» «از عدی ابن حاتم روایت است که ایشان هنگامی که بر رسول اکرم (ص) وارد شدند؛ حضرت بالشت خود را برای ایشان انداختند. در آن هنگام عدی ابن حاتم بر روی زمین نشسته، گفت: گواه می دهم که تو در روی زمین نه بزرگی طلب میکنی و نه فساد، و مسلمان شد. اصحاب گفتند: ای پیامبر خدا ما از شما صحنه ایی را دیدیم که تاکنون برای هیچ کس ندیده بودیم؟ حضرت فرمود: بله" این شخص بزرگ قوم است، هرگاه نزد شما بزرگ قوم بیاید او را تکریم کنید.»
شخصیت دادن به اصحاب و یاران بر دو نوع بود؛ یکی اینکه حضرت در تصمیمگیریها اصحاب را مورد مشورت قرار می دادند و براساس آن نیز عمل می کردند. همچون مشورت کردن در جنگ احد علی رغم میل باطنی خودشان که میخواستند در شهر بمانند و دفاع کنند؛ طبق نظریه اصحاب که پیشنهاد رویارویی با دشمن در بیرون شهر را داده بودند، عمل کردند. و نیز در جنگ خندق بنا به نظریه سلمان فارسی که پیشنهاد حفر خندق را داده بود، عمل کردند. اما دوم در رفع حاجات و مشکلات مردم که به ایشان مراجعه می کردند. ایشان به یاران خود بها داده می خواستند که به واسطه آنان مشکلات مردم را مرتفع بکنند.
اینک به چند روایت در این مورد اشاره می کنیم: «عن ابی موسی عن النبی (ص) قال: المؤمن للمؤمن کالبنیان یشدُّ بعضه بعضاً ثمَّ شبّکَ بین اصابعه و کان النبی(ص) جالساً اذ جاء رجلٌ یسأل او صاحب حاجهٍ اقبل علینا بوجهه فقال: اشفعوا فلتؤجروا و لیقض اللهُ علی لسان نبیّه ماشاء.» (معجم الکبیر ج17 ص226)
از ابوموسی روایت است از نبی اکرم (ص)که فرمودند، مؤمن نسبت به مؤمن همانند ساختمانی است. بعضی از آن، بعضی دیگر را نگه می دارند. سپس بین انگشتان خود را مشبک کردند و حضرت نشسته بودند که صاحب حاجتی به سوی ما پیش می آمد. حضرت فرمودند: وساطت و شفاعت بکنید تا ماجور شوید. وخداوند بر زبان پیامبرش هرچه را که می خواهد حکم خواهد کرد. از ابی مسعود الانصاری روایت است که گفت: «جاء رجلٌ الی النبی (ص) فقال: یا رسول الله انی اُبدِعَ بی فاحملنی فقال له النبی(ص): ما اجدُ ما احملک علیه و لکن انتِ فلاناً فیحملک فأناه فحمله فقال رسول الله (ص): الدال علی الخیر لفاعله او کعامله.» (معجم الکبیر، ج17، ص226)
شخصی نزد رسول اکرم(ص) آمد و گفت یا رسول الله! سفر برای من بریده شد، مرا مرکب ده. حضرت خطاب به ایشان گفتند من مرکبی ندارم که به شما بدهم، ولی پیش فلانی برو تا تو را مرکب دهد. ایشان نزد آن شخص مراجعه کرد و او نیز مرکبی برای این مرد تهیه کرد. حضرت فرمودند: دلالت کننده بر خیر، همچون عمل کننده است.
عن الحسن بن سمره بن جندب قال، قال رسول الله (ص): «افضل الصدقه اللسان قیل یا رسول الله ما صدقه اللسان؟ قال الشفاعه تفک بها الاسیر و تحقن بها الدماء و تجرُّ بها المعروف و الاحسان الی اخیک وتدفع عنه الکریهه»
و نیز در واقعه فتح مکه رسول اکرم(ص) دستور قتل نه نفر را صادر کردند و گفتند اگر این اشخاص را زیر پردة کعبه هم پیدا کردید آنها را به قتل برسانید که از این بین عده ای از آنان فرار کردند و بعضی نیز کشته شدند. اما آنچه که در این حادثه مورد نظر اینجانب هست این است که عده ایی از این افراد با شفاعت بعضی از بزرگان اصحاب پیامبر(ص) از مرگ نجات یافتند.
فصل چهارم: روحیه بردباری وگذشت
رسول اکرم صلی الله علیه و سلم می فرماید:«ما أوذیَ احدٌ مثل ما اُوذیتُ فی الله»
هیچ فردی به اندازه من مورد آزار و اذیت قرار نگرفته است. ولی علی رغم همه این آزار و اذیت ها آنچه در ایشان برجستگی دارد، همانا روحیه جوانمردی و گذشت است. از ام المؤمنین، عایشه (رضی الله عنها) روایت است که فرمود: «ما خُیّر رسول الله (ص) فی امرین قطُّ الّا اختار ایسر هما مالم یکن اثماً فإن کان اثماً کان ابعد الناس منه و ما انتقم رسول الله (ص) لنفسه الّا أن تنتهک حرمه الله تعالی فینتقم الله بها» (المؤطّا، ج2، ص 902) رسول اکرم (ص) هرگز دو امر مخیر نگردید؛ اینکه آسانترین آنها را اختیار کردند مادامی که گناه نباشد. اگر گناه بود، دورشوندهترین انسان ها از آن بود و هیچ وقت ایشان برای شخص خودش انتقام نگرفتند؛ مگر حرمت خدا شکسته بشود، پس در آن صورت خداوند به دست او انتقام می گرفت.
اینک به چند نمونه از جوانمردی و گذشت ایشان اشاره می کنیم:
ایشان لبید بن الاعصم را که حضرت را جادو کرده بود مؤاخذه نکرد. علی رغم اینکه از جهت وحی از سحر این شخص آگاه شده بود.
و نیز در کتب سیره آمده است: وقتی که غورث بن الحارث در یک غزوه ای به سوی حضرت رسول آمد تا به ایشان سوء قصد کند در حالی که، رسول الله (ص) از دیگران کنار رفته در زیر درخت قیلوله کرده بودند و اصحاب نیز در یک ناحیه دیگر در حال استراحتِ قیلوله بودند و حضرت نیز در حالی از آمدن این شخص مطلع شد، که این شخص شمشیر رسول اکرم را گرفته از غلاف بیرون کشیده بر بالین ایشان ایستاده بودند. این شخص خطاب به نبی اکرم گفت: چه کسی می تواند مرا از کشتن تو باز دارد؟ حضرت فرمود: خداوند. پس شمشیر از دست او افتاد. این بار حضرت شمشیر را برداشته خطاب به ایشان گفتند: چه کسی می تواند مرا از تو بازدارد؟
او در جواب گفت: که تو بهترین مؤاخذه کننده باش. حضرت، او را رها کردند، گذشت کردند. بعد از آن، شخص به نزد قوم خود آمد و گفت: از پیش خیر الناس نزد شما آمدم.
نیز از انس (رضی الله عنه) روایت است که گفت: «کنتُ مع النبی(ص) و علیه بُرَدٍ غلیظٍ الحاشیه فجبذه الاعرابی بردائه جبذه ًشدیدهً حتی اثرت حاشیه البرد فی صفحه عاتقه ثمّ قال: یا محمد! احمل لی علی بعیری هذین من مال الله الذی عندک فإنّک لا تحمل لی من مالک و{لا} مال ابیک فسکت النبی (ص) ثمّ قال: المال، مال الله و انا عبده ثمّ قال: و یقاد منک یا اعرابی ما فعلت بی؟ قال: لا قال: لمَ؟ قال لأنک لاتکافئ بالسیئة السیئة. فضحک النبی (ص) ثمّ امران یحمل له علی بعیره شعیرٌ وعلی الاخر تمرٌ» (صحیح بخاری، ج 5، ص 2188)
روزی با حضرت رسول اکرم(ص) بودم و بر تن ایشان نیز لباسی بود که کناره آن کلفت بود. پس یک شخص اعرابی ایشان را بواسطه لباسشان به شدت به طرف خود کشیدند، تا اینکه کنارة لباس بر روی گردن مبارک اثرگذاشت. سپس آن مرد اعرابی گفت: ای محمّد برای من روی این دو شتر از آنچه که از مال خدا در نزد تو است آذوقه بار کن. چون تو نه از مال خودت برای خودت برای من بار میزنی و نه از مال پدرت. رسول اکرم (ص) سکوت اختیار کردند و بعد فرمودند: مال، مال خداست و من بنده او و بعد گفت: آیا در قبال عملی که نسبت به من انجام دادی از تو قصاص کرده می شود- اعرابی گفت: خیر، پیامبر (ص) فرمودند: چرا؟ اعرابی گفت: چون تو بدی را با بدی مقابله نمی کنی. پس حضرت خندید، بعد دستور داد بر یک شتر او جو و بر شتر دیگر خرما بار کنند.
و اوج این جوانمردی و گذشت را در واقعه فتح مکه می توان مشاهده کرد. رسول اکرم (ص) در طول اقامت در شهر مکه مورد بدترین و فجیع ترین آزار و اذیت ها و تهمت و افتراها قرار گرفتند و فراتر از آن قصد جان او را نیز کردند. امری که سبب شد، ایشان مخفیانه از مکه به سوی مدینه هجرت نمایند. ولی ملاحظه می کنیم که ایشان وقتی با تأییدات الهی مکه را فتح می کنند، علی رغم همه این نامهربانی هایی که از قومش به یاد داشتند و نیز علی رغم اینکه خود مشرکین از ایشان انتظار انتقام جویی را می کشیدند؛ با بزرگواری تمام بر سر در کعبه ایستادند و خطاب به اهل مکه اینگونه لب به سخن گشوده فرمودند: «یا مَعشَر قُریش ماتَرَونَ انی فاعِل فیکُم؟ قالوا خیراً، اخ کریم و ابن اخ کریم. قالَ: إذهبوا فَانتُم الطلقاء» ای جماعت قریش بنظرتان من چه رفتاری با شما خواهم کرد؟ آنها گفتند: رفتار خوب و نیک؛ شما برادر بزرگوار ما و برادرزاده بزرگوار ما هستید. حضرت فرمودند: بروید همه شما آزاد هستید.
در روایت دیگر آمده: من به شما می گویم آنچه را که یوسف به برادرانش گفت: «لاتثریب علیکم الیوم یغفر الله لکم.» هیچ سرزنشی امروز برای شما نیست، خداوند شما را آمرزش خواهد کرد.
فصل پنجم: ملجاء بودن برای ضعفاء و فقراء
این ویژگی اخلاقی حضرت خاص دوران پیامبری ایشان نبوده؛ بلکه در تمام دوران زندگی ایشان چه قبل از بعثت و چه بعد از بعثت به معنای واقعی کلمه وجود داشته است. بهترین سخن در این رابطه سخن عموی بزرگوارش ابوطالب می باشد که گفت:
و أبیض یستسقى الغمام بوجهه ثمال الیتامی عصمة للأرامل
یلوذ به الهُلَّاکُ من آل هاشم فهم عنده فی نعمة و فواضل
(البدایه و النهایه، ج 3، ص 55)
و سفید چهره ای که با سیمای او از ابرها باران طلب می شود
فریادرس یتیمان و تکیه گاه زنان بی سرپرست
پناه می برد به ایشان هلاک شوندگان از بنی هاشم
پس آنها در نزد ایشان در نعمت و برتری هستند
و نیز هنگامی که ایشان بعد از نزول اولین آیات وحی در غار حراء ترس وجودش را گرفته به خانه برگشت. و حادثه را به همسر گرامی اش حضرت خدیجه تعریف کرده، به ایشان گفت: «لقَد خَشیتُ على نَفسی» من خیلی ترسیدم. همسر گرامی ایشان خدیجه گفت:
« کلا والله ما یُخزیک اللهُ أبداً إنَّک لَتَصِلُ الرَحِمَ وتَحمِلُ الکَلَّ و تکسبُ المعدومَ و تُقرِی الضَّیفَ و تُعین على نوائِب الحقِّ» (تاریخ الخلفاء، ج 1، ص 34)
هرگز اینطور فکر نکن قسم به خدا که خداوند تو را هرگز خوار و ذلیل نخواهد کرد، زیرا که تو به نزدیکان نیکی میکنی، بار ضعفا را بر دوش میکشی و بینوایان را کمک میکنی مهمان نواز هستی و مصیبت زدگان را یاری میرسانی.
امیدوارم که بتوانیم با الگو گرفتن از سیره اخلاقی رسول گرامی اسلام در زمره پیروان واقعی آن حضرت قرار بگیریم.
منبع: نشیریه علمی حبل المتین
دریافت اصل مقاله
دریافت
حجم: 128 کیلوبایت
- ۹۳/۱۱/۰۵