بررسی شیوههای ارتباطی پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)
بررسی شیوههای ارتباطی پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)
مقاله 9، دوره اول، 0.5 (ویژه نامه نقطه پرگار)، زمستان 1391، صفحه 135-151
نوع مقاله: ویژه نامه میلاد پیامبر اعظم
نویسندگان
1دکتر ایوب هاشمی؛ 2محمد علی فلاح
1دکترای عرفان اسلامی
2کارشناس ارشد تبلیغات دفاعی.
چکیده
شناخت سیمای تابناک پیامبر اعظم (ص) و آشنایی با سیره ایشان زمینه ساز تعالی و تکامل زندگی مادی و معنوی بشر می باشد و می تواند جوامع را در مسیر رشد و بالندگی رهنمون سازد.
این مقاله با عنوان "بررسی شیوههای ارتباطی پیامبراکرم (ص)"می کوشد که ارتباطات فردی و جمعی پیامبر اعظم را مورد بررسی و واکاوی قرار دهد. از ارتباطات خانوادگی گرفته تا نحوه ارتباط با اهل کتاب، مثل مسیحیان و یهودیان و حتی نحوه برخورد با کفار و مشرکان و منافقان. امید می رود همین اندک، ذائقه جویندگان حقیقت را شیرین نماید و با تأسی به سیره، سلوک و رفتارهای پیامبر عظیم الشأن اسلام (این الگوی همیشه سرآمد تاریخ بشریت) به ویژه در عصر کسادی بازار ایمان، جانها و فطرت های زلال از شراب طهورش سرمست شوند.
کلیدواژگان
ارتباط؛ الگو؛ خانواده؛ اجتماع؛ پیامبر
مقدمه:
انسان موجودی اجتماعی است که برای ادامه حیات از یک سو نیازمند ارتباط می باشد و از طرفی قوانین موجود حاکم بر ارتباطات (که با عقل بشری وضع شده) به تنهایی در تأمین سلامت زندگی او ناتوان است. لذا شناخت الگوهای ارتباطی سالم و منبعث از سرچشمه وحی یعنی پیامبران علیهم السلام ضرورت می یابد؛ چرا که وجود ارتباطات ناسالم مبتنی بر مکاتب غیر الهی در جوامع امروزی سبب انحطاط اخلاقی، دور شدن انسان ها از یکدیگر و از هم پاشیدن خانواده ها شده و زندگی انسانی به خطر افتاده است.
از میان پیامبران و الگوهای متصل به منبع وحی، خاتم آنان - گل سرسبد هستی- یعنی وجود مقدس پیامبر اعظم(ص) که به استناد آیات و روایات، کامل ترین انسان هاست، برای الگو گرفتن در ارتباطات انسانی باید مورد توجه خاص قرار گیرد.
همه انسان ها تحت تأثیر حسّ کمال جویی (که در فطرت و سرشت ایشان نفوذ و رسوخ دارد) برای رسیدن به سعادت و خوشبختی، خویش را نیازمند الگو و اُسوه نیکو می بینند تا بتوانند با پیروی از آن، عقل و فطرت خود را شکوفا سازند و خداوند هم برای رفع این نیاز، آخرین فرستاده و رسول خود را به عنوان اسوه حسنه معرفی نموده و می فرماید: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» همانا رسول خدا برای شما بهترین الگو می باشد. (احزاب ،21)
امام علی(ع) درباره بهترین الگو بودن پیامبر (ص) می فرماید:
پس به پیامبر پاکیزه و پاکت اقتدا کن که راه و رسم او الگویی است برای کسانی که در پی الگو هستند و مایه فخر و بزرگی است برای کسانی که خواهان بزرگواری باشند و محبوبترین بنده نزد خدا کسی است که از پیامبرش پیروی کند و بر جایگاه گام او، قدم نهد. (سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه۱۶۰، ص۳۰۱)
ارتباطات فردی و جمعی پیامبر(ص) چه در خانواده و چه در بین اقشار و طبقات مختلف مردم به قرار زیر است.
الف) ارتباطات فردی
در این فصل در دو بخش جداگانه به ارتباطات فردی پیامبر (ص) یعنی ارتباط پیامبر (ص) با خدا و رابطه ایشان با خویشتن خود می پردازیم:
1. ارتباط با خدا
یکی از مهمترین و با ارزشترین ارتباطات، ارتباط انسان با خداوند است. از این رو در این بخش به ارتباط پیامبر(ص) با خداوند نگاهی می افکنیم و چنان چه می دانیم عمق ارتباط بندگان با خداوند در عبادت متجلی می شود، به همین جهت نخست عشق پیامبر (ص) به عبادت را مورد بحث قرار داده و سپس به موارد دیگر می پردازیم.
1-1 عشق به عبادت
عشق پیامبر(ص) به عبادت در موقعیت های زیادی اظهار شده و در متون تاریخی آمده است. ولی به دلیل رعایت اختصار تنها به چند نمونه اکتفا می کنیم:
1-1-2 سجده طولانی: سجده، اوج کرنش عبد در برابر معبود است و طولانی بودن آن بیانگر عمق عشق به معبودی است که پرستیده می شود.
از امام صادق علیه السلام نقل است که رسول خدا (ص) فرمود: «برترین مردم کسى است که به عبادت عشق ورزد و آن را در آغوش گیرد و در قلبش دوست بدارد و براى آن فراغت و وقت آماده کند و با جسم خود بدان مباشرت ورزد.» چنین شخصى باکى ندارد که دنیا بر او سخت شود و یا آسان و فراخ گردد. پیامبر (ص) به سبب عشق به عبادت مردم را به سجده طولانی در برابر خداوند سفارش می فرماید :« و اگر خواستی خداوند تو را با من محشور سازد، سجده در پیشگاه خدای یکتای قهار را طولانی کن .»[1]
1-1-3 گریه و تضرع: یکی دیگر از نشانه های عشق به عبادت در حالتی بین عبد و معبود جلوه گر می شود که در اثر عشق زیاد، به گریه عاشقانه و عارفانه منجر می گردد.
عبدالله بن سیار از امام صادق (ع) نقل مىکند: رسول خدا (ص) شبى در منزل ام سلمه بود، او در اثناى شب بیدار شد، آن حضرت را در بستر نیافت. لذا به جستجوى آن حضرت برخاست، حضرت را در گوشهاى از منزل یافت که ایستاده و دست به آسمان برداشته و گریه مىکرد و مىگفت: «خدایا نعمتهاى خوبى که به من دادهاى از من مگیر. و مرا ولو به قدر چشم بهم زدن به خودم وامگذار. خدایا هیچ وقت مرا به شماتت دشمن و آدم بدخواه مبتلا مکن. خدایا هیچ وقت مرا به آن بدبختى که از آن نجاتم دادهاى بر مگردان». ام سلمه با شنیدن این سخنان به گریه افتاد و برگشت و به شدت مىگریست به طورى که رسول خدا با شنیدن گریه او برگشت و فرمود: «اى ام سلمه علت گریهات چیست؟» گفت: پدر و مادرم بفدایت یا رسول الله، چرا گریه نکنم در حالى که تو با آن مقامى که از خدا دارى و خدا گناه قدیم و جدید تو را آمرزیده اشاره به« لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطاً مُّسْتَقِیماً » (فتح، 2) از او مىخواهى که به شماتت دشمن مبتلایت نکند و تو را به نفس خودت ولو به قدر چشم بهم زدن وامگذارد و تو را به بدى که از آن نجاتت داده بر نگرداند و از تو هیچ وقت نعمت خوبى که داده نگیرد! رسول خدا (ص) در جواب فرمود: «اى ام سلمه چه چیز مرا خاطر جمع مىکند، خداوند یونس بن متى را فقط به اندازه چشم به هم زدن به نفس خویش واگذاشت تا به سرش آمد آن بلایی که آمد.» (محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 77، ص80)
1-1-4 نماز، بهترین راه ارتباط با خدا: از جمله نمادهای نشان دهنده ارتباط بنده با خالق خود نماز است که پیش تر به اوج آن (سجده) اشاره شد.
پیامبر اسلام (ص) نماز را از بهترین راههای ارتباط با خدا می داند و خطاب به اباذر می فرماید : «یا اباذر! مادمتَ فِی الصَّلاةَ فَانّک تقرع باب المَلک الجَبّار و مَن یکثر قرع باب الملک فَانَّه فَتَحَ له...» ای ابوذر! تا هنگامی که در نماز هستی درب خانه ملک جبار را می کوبی، و هرکس درب خانه ملک را بسیار بکوبد، به رویش باز می شود. (همان، ص 82) آن بزرگوار نماز بنده را به منزله طلب خشنودی خدا دانسته و می فرماید: «لیست الصلاة قیامَک و قعودَک، انّما الصَّلاة اخلاصکَ و ان ترید بها الله وحده ...» نماز برخاستن و نشستن تو نیست، جز این نیست که نماز خالص قرار دادن توست و این که به سبب آن تنها خشنودی خدا را بخواهی. (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه،ج 1، ص 325)
1-1- 5 قاطعیت در مبارزه با گناه: زندگی پیامبر (ص) مشحون از رفتارهایی است که نشان می دهد ایشان تا چه حد در دوری از گناه قاطعیت داشتند و نافرمانی محبوب، در قاموس وی راه نداشت، ایشان در رابطه با دیگران هم چنین سختگیر بودند.
رسول خدا (ص) در سال دهم هجرت با مسلمانان به جنگ تبوک رفت، سه نفر از مسلمانان به نامهاى کعب بن مالک و مراره بن ربیع و هلال بن امیه، از روى غفلت و اشتباه از آن حضرت تخلف کردند، رسول خدا بعد از برگشتن دستور فرمود: کسى با آنها سخن نگوید، زمین و زمان بر آنها تنگ شد، حدود 50 روز گریسته و به درگاه خدا ناله کردند. تا این آیه نازل شد: «وَ عَلَى الثَّلاَثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُواْ حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَ ضَاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَ ظَنُّواْ أَن لاَّ مَلْجَأَ مِنَ اللّهِ إِلاَّ إِلَیْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ» یعنى توبه کردند سه نفری که از جنگ باز داشته شدند، تا چون زمین بر آنها با آن فراخى تنگ شد، دلشان نیز بر آنها تنگ گردید، دانستند که پناهى جز خدا ندارند و... توبهشان قبول شد و جریان خاتمه یافت.(محمد حسین، طباطبایی، تفسیر المیزان، شرح آیه 118 سوره توبه)
1-1-6 صبر بر مصیبت: پیامبر(ص) در طول عمر شریف خود با مصیبت های بسیاری مواجه بودند از جمله مرگ فرزند دلبندشان به نام ابراهیم که در سنین کم از دار دنیا رفت. ولی ایشان آن را از جانب حق می دانست و تسلیم امر حق بود و صبر کرد.
آن گاه که پسر پیامبر (ص) ابراهیم در حال جان دادن بود، چنین فرمود: «اگر فرزند در گذشته، براى پدر اجرى نداشت و اگر این نبود که زندگان به مردگان ملحق خواهند شد، در این صورت بر تو محزون مىشدیم اى ابراهیم، بعد به گریه افتاد و فرمود: چشم اشک مىریزد، قلب مىسوزد ولى جز آنچه خدا راضى باشد، سخنى نمىگوییم و اى ابراهیم ما در فراق تو محزونیم.» (کلینی، پیشین، ج2، ص 183)
2. ارتباط با خویشتن
در این بخش به ارتباطات پیامبر(ص) با خودشان می پردازیم تا رفتارهای نمونه کامل انسانی را با خودش بشناسیم و الگو بگیریم.
2-1 نظافت و آراستگی: در مورد نظافت و آراستگی ظاهر پیامبر(ص) روایات فراوانی وارد شده که ذکر همه آن ها مقدور نیست و تنها به چند نمونه از آنها اشاره می نماییم:
2-2 استعمال عطر: انسان اگر برای خودش ارزش وجودی قایل باشد، به نظافت و ظاهر خود اهمیت می دهد. به خصوص در رابطه با بوی بدنش که شامه دیگران را آزار می دهد.
آورده اند که پیامبر (ص) لباس سفید میپوشید، عطر میزد، موهای سر را شانه میکرد و مرتب دندان هایش را مسواک میکرد. در میان این مسائل، عطر زدن برای آن حضرت یک اصل بود. در روایت هست که در خانه پیامبر، محلی بود که ایشان همیشه از آن جا خود را عطر میزده است: انس میگوید: «کانت لرسول الله سُکّه یتطیّب منها» [2]شخصی روایت میکند که: «من بچه بودم نزد پیامبر (ص) میآمدیم، سر ما را مسح میکرد. من وقتی دست پیامبر روی سرم کشیده شد چنان بوی معطری احساس کردم که تا حال فراموش نکردهام. و ادامه میدهد: این قدر بوی عطر زیاد بود که گویی از کنار مغازه عطاری رد شده بودم کسی هم اگر عطر تعارفی برای پیغمبر میبرد حضرت هیچ وقت آن را رد نمیکرد. و نیز نوشتهاند که رسول خدا (ص) به بوی خوشش شناخته میشد. »[3]
2-3 لباس و پوشش: لباس، برای پوشاندن بدن و حفظ آن از سرما و گرما و مایه آبرو و آراستگی انسان است، نه وسیله تفاخر و تجمل. در این جا به نمونه هایی از سیره حضرت رسول (ص) در مورد پوشیدن جامه، جنس لباس، رنگ و اندازه و تعداد و نحوه پوشیدن پیراهن و کفش و کلاه و عمامه و ردا و ... اشاره می کنیم:
لباس پنبه ای، مورد علاقه آن حضرت بود. امام علی (ع) می فرماید: «لباس های پنبه ای بپوشید، چراکه آن لباس پیامبر خداست.» بیشتر جامه های پیامبر سفید بود و می فرمود: لباس سفید را بر زندگانتان بپوشانید و مردگانتان را هم با پارچه سفید کفن کنید. (محمد حسین، طباطبایی، سنن النبی،ص 126) انبساط خاطر و باز شدن روحیه نیز از فواید پوشیدن لباس روشن و سفید است. اما رنگ سرخ، رنگى بود که پیامبر خدا (ص) آن را براى لباس، نمى پسندید. «انّه کَره الحَمرة فى اللِباس». رسول خدا (ص) نمونه اعلاى تمیزى و آراستگی بود. در لباس پوشیدن نیز به این نکته توجه داشت و در مورد نظافت جامه مى فرمود:« مَن اتّخَذَ ثَوباً فَلیُنَظفُه»رسول خدا (ص) هر گاه لباس تازه مى پوشید، خدا را شکر و سپاس مى گفت و جامه قبلى را به مسکین مى داد. «کان مِن فِعله إذا لَبس الثَّوب الجَدید حَمدالله». لباس نماز جمعه ایشان مخصوص بود: «کانَ لَه ثَوب للجُمعة خاصةً». رسول اکرم (ص) درباره جامه و آداب لباس پوشیدن فرموده است: هر کس در دنیا لباس شهرت بپوشد (لباسى غیر معمول که به خاطر آن انگشت نما شود) خداوند در روز قیامت جامه ذلت و خوارى بر او مى پوشاند. امام صادق علیه السلام از پدران خویش روایت کرده است که: رسول خدا (ص) نهى مى کرد که مردان، در لباس پوشیدن خود را شبیه زنان سازند. و نهى مى کرد که زنان، در لباس شبیه مردان شوند. (مجلسی، پیشین، ج 16، ص 239)
2-4 استفاده از حوله: امروزه این امر اثبات شده و از سوی کارشناسان بهداشت مورد تأکید است که وسایل شخصی هر فرد باید جدا باشد و یکی از این ها حوله است.
در روایت آمده است آن حضرت دستمال و حولهاى داشت که پس از وضو چهره خود را با آن خشک مى کرد. و اگر حوله و دستمالى همراه نداشت، با گوشه لباس خود صورت را خشک مى کرد. آراستگی آن حضرت، به خصوص هنگام حضور در جمع مسلمانان در مسجد و براى خطبه و نماز، گوشه دیگرى از سیره ایشان را نشان مى دهد. (همان، ص 101)
2-5 آداب غذا خوردن: در دین مبارک اسلام آداب خاصی برای غذا خوردن مطرح است. همانطور که از زبان امام علی (ع) می خوانیم که پیامبر (ص) که الگوی عالم امکان است به این آداب عمل می کرد.
امام علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود: هنگامی که پیامبر (ص) با دیگران سر سفره می نشست، اول کسی بود که شروع به خوردن غذا می کرد و آخرین کسی هم بود که از غذا دست می کشید. هنگام خوردن غذا از مقابل خود میل می فرمود. از موسی بن جعفر (علیه السلام) نقل کرده اند: «هنگامی که برای رسول خدا (ص) میهمان می آمد، حضرت با او غذا می خورد و تا آن گاه که میهمان دست از خوردن برنمی داشت به خوردن ادامه می داد.» (طبرسی، پیشین، ص 36)
2-10 زهد و ساده زیستی: در خصوص ساده زیستی پیامبر(ص) مطلب زیاد است اما از باب نمونه و گذرا به بخشی از کتاب «اصول کافی» شیخ کلینی، باب قناعت اشاره می کنیم و رد می شویم:
زهد و ساده زیستی از اصول زندگی پیامبر(ص) بود او ساده غذا می خورد، ساده لباس می پوشید و ساده حرکت می کرد زیراندازش حصیر بود، بر روی زمین می نشست، با دست خود از بز شیر می دوشید و بر مرکب بی زین و پالان سوار می شد و از این که کسی در رکابش حرکت کند به شدت جلوگیری می کرد.قوت غالبش نان جوین و خرما بود. کفش و جامه اش را با دست خویش وصله می کرد.
ب)ارتباطات اجتماعی
1- ارتباط با خانواده
پیامبر(ص) می فرماید: «خَیرُکم، خیرکُم لِنسائَه و أنا خیرُکُم لنسائی... بهترین شما شخصی است که با همسرش خوش رفتارتر باشد و من از تمامی شما نسبت به همسرانم خوش رفتارترم.»
درباره ارتباط پیامبر با فرزندانش سخن بسیار گفته شده که به یک مورد آن اشاره می کنیم:
فاطمه (س) در رفتار و گفتار و سیمای ظاهری شبیهترین فرد به رسول خدا (ص) بود، ارتباط این پدر و فرزند آن چنان مستحکم بود که او هرگاه به دیدن پیامبر (ص) میآمد، پیامبر (ص) از جای خود برمیخاست و سر و دست دخترش را میبوسید و او را در جای خود مینشاند و هرگاه پیامبر (ص) به منزل فاطمه (س) میآمد، فاطمه از جایش برخاسته و پدر گرامی اش را میبوسید و آن بزرگوار را در جای خویش مینشاند». این ارتباط عمیق عاطفی و معنوی بین پدر و دختر همچنان ادامه داشت تا این که زمان رحلت رسول خدا (ص) نزدیک شد، در یکی از آخرین روزهای حیات پیامبر (ص)، فاطمه(س) به حضورش آمد، او خود را روی سینه پیامبر (ص) افکند و صورت آن حضرت را بوسید. در اخلاق پیامبر اکرم همین بس (با آن جلالت و موقعیتی که داشتند و به سلاطین نامه دعوت می نوشتند) که در خانه، تا حد امکان کارشان را خودشان انجام می دادند. (مجمع الزوائد، ج 4، ص 303)
امام حسین علیه السلام می فرماید: « از پدرم در مورد امور رسول خدا (ص) در داخل خانه سؤال کردم، فرمودند: وقتی به خانه اش می رفت، اوقاتش را سه قسمت می کرد: یک قسمت برای خدا، و یک قسمت برای خانواده و یک قسمت برای خودش، آن گاه قسمت خودش را نیز میان خود و مردم تقسیم می کرد و آن را برای بستگان و بزرگان صحابه (که در منزلش به خدمت او می رسیدند) قرار می داد و ذرهای از امکانات خود را از آنان دریغ نمی نمود، بلکه آن چه امکان داشت در حقشان انجام می داد.» (همان، ج ۱، ص ۱۴8)
در خصوص حقوق همسران پیامبر اکرم (ص) در آخرین وصیت های خود به مردم در حجةالوداع فرمودند: «ای مردم! زنان شما بر شما حقی دارند و شما نیز بر آنان حقی دارید... و من به شما سفارش و وصیت می کنم که به زنان نیکی کنید. زیرا آنان امانت های الهی در دست شما هستند و با قوانین الهی بر شما حلال شده اند.»
2- رفتار پیامبر (ص) با مردم
در این بخش می خواهیم شیوه های رفتاری پیامبر(ص) با آحاد جامعه که بسیار هم زیاد است و به ناچار باید فهرست گونه با آن برخورد کنیم را بررسی نماییم:
2-1 آداب معاشرت:
از ویژگی های سیره پیامبر(ص) که در عصر کنونی نیز بسیار مهم می نماید، احترام و مدارا با مردم بود. ایشان علاوه بر شخصیت دادن به افراد، آنان را محترم می داشتند و با آنها با نیکی و محبت رفتار می نمودند، به گونه ای که با گفتار و کردارشان، بهترین آداب زندگی را به آنان می آموختند و درشت خویی آنان را، با صبر و حوصله تمام تحمل می نمودند و در عین حال، تلاش می کردند تا آنان مسایل دین را بیاموزند. نقل شده است: از قبیله «بنی سعد»، ضمام بن ثعلبه به حضور پیامبر (ص) آمد. وی مردی درشت خوی بود و در هنگام پرسش و صحبت با پیامبر، چندین بار بی ادبی و گستاخی کرد، اما پیامبر با حوصله و آرامش تمام، به سؤالات او پاسخ دادند. این روش برخورد پیامبر نه تنها سبب اسلام ضمام، بلکه تمام قوم او گشت، به گونه ای که آن روز به شب نرسیده بود که همه مردان و زنان قبیله اش مسلمان شدند. (ابن سعد، پیشین، ج ۱، ص ۳۰۱)
2-2 مردمداری:
نمونه جالب مردمداری پیامبر(ص) همین است که وقتی نماز میخواند و صدای گریه بچهای میآمد، سورههای کوچک را میخواند تا نماز زودتر تمام شود. وقتی علت را پرسیدند، فرمود: اگر نماز را طول می دادم حواس پدر و مادرش پرت میشد: «فخشیتُ أن یَشقَ ذلک علی ابَوَیه.
حضرت حتی سراغ ضعیفترین آدمها را میگرفت: زن سیاهپوستی در مدینه بود که کارهای مسجد را میکرد. چند روزی از او خبری نشد. حضرت سراغ گرفت، گفتند: مُرد. حضرت فرمودند: شما که خبر نکردید با اینکارتان مرا آزار دادید. (در اصل مردم تصور کرده بودند این شخص این اندازه ارزش ندارد که پیامبر (ص) را برای او خبر کنند). حضرت فرمود: اکنون قبر او را به من نشان دهید. قبر را نشان دادند.حضرت به سراغ قبر او رفت و بر او درود فرستاد و فرمود: این قبور گرفتار ظلمت هستند و با درود و صلوات ما بر آنها، نورانی میشود. (محمد بن اسماعیل بخاری، فتح الباری ج 3، ص1337)
2-3 تکریم نیکوکاران:
روزى خواهر رضاعی پیامبر محضر وى آمد، حضرت چون او را دید شاد شد، عباى خویش را پهن کرد و او را در آن نشانید، با او سخن مىگفت و بر رویش می خندید، بعد برخاست و رفت، آن گاه برادر آن زن آمد حضرت با او مثل خواهرش رفتار نکرد، گفتند: یا رسول الله با خواهرش رفتارى کردى که با برادرش نکردى با آن که او مرد است؟! فرمود: آن خواهر بر پدرش از این برادر نیکوکارتر بود. (مجلسی، بحارالانوار، ج 16، ص 295)
2-4 تشویق به علم آموزی : رسول خدا (ص)می فرماید :«حکمت را در هر کجا و در نزد هر کس و لو مشرک یا منافق یافتید، از او اقتباس کنید. (همان، ج 2، ص 97) و باز در این رابطه فرمود : علم را جستجو کنید و لو مستلزم آن باشد که تا چین سفر کنید.» (همان،ج 1، ص 177)
این تأکیدها و تشویق ها درباره علم سبب شد که مسلمانان با همت و سرعت بى نظیرى به جستجوى علم در همه جهان پرداختند، آثار علمى را هر کجا یافتند به دست آوردند و ترجمه کردند و خود به تحقیق پرداخته و از این راه علاوه بر این که حلقه ارتباطى میان تمدن هاى قدیم یونانى و رومى و ایرانى و مصرى و هندى و غیره شدند؛ تمدن جدید اسلامی که یکى از شکوهمندترین تمدن ها و فرهنگ هاى تاریخ بشریت است را آفریدند، که به نام تمدن و فرهنگ اسلامى شناخته مى شود.
2-5 عقد اخوت میان مسلمانان:
پیغمبر اکرم میان هر یک از مهاجرین و انصار عقد اخوت بست و طبق قاعده باید میان على(ع) که از مهاجرین است و یکى از انصار عقد اخوت برقرار بکند. ولى با هیچ یک از انصار عقد اخوت برقرار نکرد. نوشته اند که على (ع) آمد نزد پیغمبر و فرمود : یا رسول الله ! پس برادر من کو ؟ شما هر کسى را با یکى برادر کردید. برادر من کو؟ فرمود :«أنا أخوک» من برادر تو هستم . این یکى از بزرگترین افتخارات امیرالمؤمنین است که نشان مى دهد امیرالمؤمنین در میان صحابه پیغمبر یک وضع استثنایی دارد، و الا خود پیغمبر، على القاعده باید مستثنى باشد و تازه اگر هم مستثنى نباشد، پیغمبر هم از مهاجرین است و باید با یکى از انصار عقد اخوت ببندد، و على (ع) هم با یکى از انصار. ولى نه، میان خودش و على (ع) عقد اخوت بست. این بود که این سمت برادرى و این شرف برادرى براى همیشه براى على (ع) باقى ماند و خود حضرت از خودش به این سمت یاد مى کند و دیگران هم مى گویند: "أخو رسول الله" برادر پیغمبر. على پسر عموى پیغمبر بود از نظر نسب، ولى مى گویند برادر پیغمبر. به همین اعتبار است. (اسدالله، ناصح، آداب معاشرت محمد (ص)، ص 152)
2-6 تشریک مساعی در امور: پیامبر (ص) خود را از مردم جدا نمی دانستند و اگر قرار بود در جمعی حاضر باشند، سعی می فرمودند به اندازه سهم خود در کارهای جمعی مشارکت داشته باشند. در این رابطه آمده است:
پیامبر (ص) در یکى از مسافرت ها در حالى که اصحاب همراهش بودند، ظهر در منزلى فرود آمد. قرار شد گوسفندى ذبح شود و ناهار از گوشت آن گوسفند استفاده شود. یکى از اصحاب گفت: سر بریدن گوسفند به عهده من. دیگرى گفت: کندن پوست آن با من. سومى گفت: پختن گوشت با من. رسول خدا فرمود: جمع کردن هیزم از صحرا با من. اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! شما زحمت نکشید، شما بنشینید ما خودمان با کمال افتخار همه کارها را مى کنیم، ما راضى به زحمت شما نیستیم. فرمود: «مى دانم شما انجام مى دهید لکن خداوند خوش ندارد از بنده اش که او را ببیند در حالى که در میان یارانش براى خود امتیازى نسبت به دیگران قایل شده است.» (محدث قمى، کحل البصر، ص 68)
2-7 مبارزه با تعصبات قومی: به اعتراف بیشتر مورخان مانند سجستانی، حضرت رسول اکرم (ص) در مواقع زیاد این جمله را تذکر می دادند:
همه شما فرزندان آدم هستید و آدم از خاک آفریده شده است، عرب نمى تواند بر غیر عرب دعوى برترى کند مگر به پرهیزکارى. پیغمبر اکرم (ص) سلمان ایرانى و بلال حبشى را همان گونه با آغوش باز مى پذیرفت که فى المثل ابوذر غفارى و مقداد بن اسود کندى و عمار یاسر را. و چون سلمان فارسى توانسته بود گوى سبقت را از دیگران برباید به شرف سلمان منا اهل البیت نایل شد. رسول اکرم (ص) همواره مراقبت مى کرد که در میان مسلمانان پاى تعصبات قومى که خواه ناخواه عکس العمل هایى در دیگران ایجاد مى کرد به میان نیاید. (همان، ص 69)
2-8 مذمت فخر به قومیت :
در جنگ احد، جوانى ایرانى در میان مسلمانان بود، این جوان مسلمان ایرانى پس از آن که ضربتى به یکى از افراد دشمن وارد آورد، از روى غرور گفت:«خذها و انا الغلام الفارسى»، یعنى این ضربت را از من تحویل بگیر که منم یک جوان ایرانى. پیغمبر اکرم احساس کرد که هم اکنون این سخن تعصب دیگران را بر خواهد انگیخت، فوراً به آن جوان فرمود که چرا نگفتى منم یک جوان انصارى؟ یعنى چرا به چیزى که به آیین و مسلک مربوط است افتخار نکردى؟ و پاى تفاخر قومى و نژادى را به میان کشیدى؟ در جاى دیگر پیغمبر اکرم فرمود: عربیت پدر کسى به شمار نمى رود و فقط زبان گویایى است، آن که عملش نتواند او را به جایى برساند حسب و نسبش هم او را به جایى نخواهد رساند. (ابی داود بن اشعث سجستانی، سنن ابى داود، ج 2، ص 625)
2-9 مشورت با دیگران: آن حضرت به وسیله مشورت با دیگران هم توجه به پرورش شخصیت افراد طبقات مختلف جامعه داشتند و هم با در نظر گرفتن افکار و اندیشه های موافق و مخالف، از توانایی های روحی و فکری آنها بهره مند می شد. پیامبر (ص) با به کار بستن این اصل تربیتی- مشاوره گرفتن در امور مختلف- به ما می آموزد که از این طریق می توان بر کشتی مطمئن نشست و از میان امواج پرتلاطم دریای زندگی به ساحل نجات رسید. نکته قابل توجه این که پیامبر عالی قدر اسلام(ص) با منبع لایزال علم و قدرت الهی از طریق وحی ارتباط داشت و نیازی به مشورت و دریافت رأی دیگران نداشت. اما شیوه آن حضرت جنبه آموزشی داشت تا جامعه اسلامی بیاموزد باید به آرا و افکار دیگران احترام گذاشت و اهمیت این موضوع به حدی است که خداوند پیامبر خویش را به مشورت فرمان می دهد: «وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ ...» ای پیامبر! در کارها با مسلمانان مشورت بنما. (آل عمران ، ۱۵۹)
2-10 تواضع و فروتنی: تواضع و فروتنی از جمله صفات بزرگ و انسانی پیامبر (ص) و یکی از عوامل تأثیرگذار در تقویت محبوبیت آن حضرت در میان مردم بود. او با وجود این که برترین مردم بود نه تنها خود را فوق دیگران نمی دید بلکه با الهام از رهنمود وحی«وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» (شعراء، 215) بال های تواضع و فروتنی خویش را بر مؤمنین و پیروان خود می گستراند.
رسول خدا (ص) کراهت داشت کسی برای وی از جای بر خیزد و مردم نیز از این جهت جلو پای آن حضرت بلند نمی شدند، ولی هنگام رفتن، آنان با حضرتش بر می خاستند و همراهش تا در منزل می آمدند. (میرزا حسین، نوری، مستدرک الوسائل، ج ۲، ص ۱۱۲)
2-11 رأفت و رحمت: نبی مکرّم اسلام (ص) به عنوان کاملترین اُسوه راستین بشریّت، نسبت به تمام مردم بسیار صمیمی و مهربان بود. آن بزرگوار با داشتن این خصلت ستودنی توانست در طول 23 سال زحمت و خون دل خوردن، دلهای بسیاری را شیفته مکتب خویش کند و از منجلاب ضلالت به صراط مستقیم هدایت نماید. خداوند در بیان این صفت پیامبرمی فرماید: «رسولی از خود شما به سویتان آمده که رنج های شما بر او سخت و بر هدایت شما اصرار دارد و با مؤمنان رئوف و مهربان است.» (توبه، ۱۲۸)
2-12 عفو و گذشت :
امام صادق(ع) می فرماید: «در جنگ ذات الرقاع، رسول خدا (ص) در کنار یک وادی زیر درختی فرود آمد، در این هنگام سیلی آمد و میان آن حضرت و یارانش که در آن طرف وادی منتظر بند آمدن سیل بودند، فاصله انداخت. مردی از مشرکان متوجه پیامبر (ص) شد و به همرزمان خود گفت: من محمد (ص) را می کشم و آمد و به روی پیامبر (ص) شمشیر کشید و گفت: ای محمد، کیست که تو را از دست من نجات دهد؟ پیامبر (ص) فرمود: آن که پروردگار من و توست. در این هنگام جبرئیل آن مرد را از اسبش پرت کرد و او روی زمین افتاد. رسول خدا (ص) برخاست و فرمود: ای غورث، کیست که تو را از دست من نجات دهد؟ عرض کرد: بخشندگی و آقایی تو ای محمد. پیامبر (ص) او را رها کرد. مرد از جا برخاست، درحالی که می گفت به خدا قسم که تو از من بهتر و آقاتری. (محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج۱۳، ص۶۱۹۹، ح ۱۹۹۶۸(
2-13 اهتمام به جوانان:
رسول گرامی اسلام در تمام دوران عمر پر برکت خویش چه در مکه و چه در مدینه، با این قشر رابطه خوبی داشت؛ حتی نسبت به برخی جوانان غیر مسلمان نیز عنایت ویژه داشت؛ به گونهای که آنها را متمایل به اسلام مینمود. گاه که برخی از آنان را نمیدید تفقد کرده، به سراغشان میرفت مانند آن جوانی یهودی که در مدینه همواره به حضور رسول خدا (ص) میآمد؛ به حدی که رابطهاش با آن حضرت خصوصی شده بود و پیامبر (ص) او را برای پیام رسانی به اطراف میفرستاد. پیامبر (ص) چند روز او را ندید. از اصحاب احوال او را پرسید. یکی گفت: او در بستر مرگ است و گویی امروز آخرین روز او در دنیا و نخستین روز او در آخرت است. پیامبر (ص) همراه چند نفر از اصحاب به خانه او رفت و او را بیهوش دید. وجود مقدس رسول اکرم (ص) مایه برکت بود. وقتی پیامبر او را صدا زد، آن نوجوان یهودی، چشمهایش را گشود و عرض کرد: لبیک یا اباالقاسم! حضرت به او فرمود: به یکتایی خدا و رسالت من از جانب خدا گواهی بده. جوان به پدرش که در کنارش بود، نگاه کرد و به خاطر رعایت پدرش که یهودی بود، چیزی نگفت. پیامبر (ص) برای بار دوم او را به یکتایی خدا و رسالت خود دعوت کرد او باز پدر خود را دید و چیزی نگفت. برای بار سوم نیز این کار تکرار شد. پدرش به زبان آمد و گفت: فرزندم ملاحظه مرا نکن؛ اختیار با خودت است، هر چه میخواهی بگو. در این هنگام جوان گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انک رسول الله» سپس جان به آفرین تسلیم کرد. (داستان دوستان، پیشین، ج 3، ص 323)
2-14 انفاق و ایثار:
روزی مرد فقیری نزد آن حضرت (ص) آمد و درخواست کمک مالی کرد. پیامبر (ص) چیزی برای انفاق نداشت به فقیر فرمود: مشکل تو، به خواست خداوند حل خواهد شد. آن مرد به حضرت عرض کرد: پیراهنی را که پوشیده ای به من بده. نبی مکرم (ص) پیراهنش را از تن بیرون آورد و به او بخشید و حضرت در تنگنا قرار گرفت و از خانه بیرون نیامد؛ خداوند این آیه را بر پیامبر (ص) نازل کرد: «هرگز دست خود را بر گردنت زنجیر مکن (ترک انفاق ننما) و بیش از حد دستت را باز مکن که در این صورت مورد سرزنش قرار می گیری و از کار فرو می مانی. (بنی اسراییل، 29)
2-15 مهمان نوازی:
پیامبر خدا (ص) مهمان دوست و مهمان نواز بود تا جایی که از مهمان به عنوان راهنمای بهشت یاد می کرد و می فرمود: هر خانه ای که مهمان وارد آن نشود، فرشتگان وارد آن خانه نمی گردند. او متقابلا به دعوت مسلمانان حتی بندگان لبیک می گفت و هیچ غذایی را کم نمی شمرد. رسول خدا (ص) خودش از مهمانان پذیرایی می کرد. (مجلسی، پیشین، ج ۷۵، ص۴۶۰)
3- پیامبر (ص) و سایر ادیان:
اسلام در زمان و جامعه ای ظهور کرد که به لحاظ فرهنگی و تمدنی در مراحل اولیه قبیلگی و بدوی بودند و در میان این مردم ادیان مختلفی می زیستند. به راستی پیامبر اسلام (ص) با غیر مسلمانان چگونه رفتارمی کرد؟ تبیین این مسأله برای ارتباط با غیر مسلمانان در این زمان نیز سودمند است.
3-1 قرارداد قریش با پیامبر(ص): استاد جعفر سبحانی در کتاب «فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام(ص)» می نویسد:
در سال ششم هجرت قراردادی ده ساله میان سران قریش و پیامبر اسلام منعقد شد، این قرارداد که به پیمان حدیبیه شهرت یافت، صلح و آرامشی پایدار را به ارمغان آورد. اما این آرامش بیش از دو سال به طول نیانجامید و با حمله شبانه گروهی از جنگجویان قریش به قبیله خزاعه که هم پیمان مسلمانان بودند، قرارداد صلح حدیبیه عملا نقض گردید. پس از پیمان شکنی قریش، رسول خدا (ص) تصمیم گرفت، درهای مکه را که تنها پایگاه بت پرستی بود، به روی خداپرستان باز کند و خانه خدا را از دست مشرکان آزاد نماید. از این رو اعلام بسیج عمومی کرد و به زودی سپاهی نیرومند و مجهز را در مدینه مجتمع نمود و در روز دهم ماه رمضان سال هشتم هجرت مدینه را به سوی مکه ترک کرد.
لشکر عظیم پیامبر اسلام (ص) در کرانه های مکه اردو زدند و به دستور پیامبر (ص) با افروختن آتش در نقاط مرتفع و ایجاد وحشت، روحیه دفاعی قریش را تحلیل بردند و بدین وسیله مقدمه فتح بدون خونریزی مکه را فراهم کردند. مکه بدون مقاومت تسلیم مردان تا دندان مسلح سپاه اسلام شد و بدین وسیله بزرگترین دژ کفر و بت پرستی فرو ریخت و خدایانش به دست نبی خدا (ص) از پای درآمد. (جعفرسبحانی، فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام(ص)، ص ۴۴۸ )
3-2 پیامبر(ص) و یهود:
یهودیان در یکتاپرستی خود را پیشگام تمام ادیان می دانند و بر پیروان دیگر ادیان در این زمینه مباهات می کنند و پیامبران سایر ادیان را چنان منکر می شوند که گویی خداوند در بعثت انبیا می بایست از آنان اجازه می گرفت؛ از این رو با این که در کتاب تورات (البته کتاب بدون تحریف تورات) نام و نشان پیامبران پس از موسی ذکر شده بود؛ ولی یهود، تمام این انبیا را منکر شدند. درباره این ادعای یهود می توان گفت: مرکز یهودیت در حجاز، شهر یثرب بود. بر خلاف این شهر، مکه هرگز مرکز زندگی یهود نبود و یهودیان در آن جا توطن نداشتند. تعرض گسترده قرآن در سوره های مدنی به یهودیان و سکوت مطلق این کتاب آسمانی در آیات مکی درباره آنان، آشکارا حکایت دارد که در این شهر خبری از وجود یهودیان، و یا نفوذ آنان نبوده است. طبعاً اگر جریان غیر از این بود، قرآن در آیات مکی متعرض ایشان می شد و آنان را همچون مشرکین مکه، مورد خطاب قرار می داد و یا از عناد ایشان سخن می گفت. ولفنسون،نویسنده یهودی، تصریح می کند که قبل از بعثت، عالمی یهودی در مکه زندگی نمی کرده است. با توجه به این نکته است که می توانیم نتیجه بگیریم پیامبر اسلام (ص) قبل از بعثت، در مکه با هیچ عالم یهودی ارتباط نداشته است تا بتوان آیین و رسالت او را از این طریق تبیین بشری نمود. طبعاً اگر محمد (ص) کمترین پیوند فکری با یهودیان داشت و از آنان چیزی می آموخت، ایشان با توجه به کینه شدیدی که نسبت به وی داشتند، این معنی را در همان زمان که قریش به دنبال یافتن معلم و آموزگاری برای محمد بودند، آشکار ساخته، نمی گذاشتند تا برخی مستشرقین یهودی، پس از هزار و چهار صد سال، زحمت طرح ادعایی بی سند و مبنا را بکشند. (غلامحسین زرگری نژاد، تاریخ صدر اسلام پیشین، ص 206)
3-3 پیامبر (ص) و مسیحیت: در زمان پیامبر(ص) برخوردهای زیادی بین ایشان و مسیحیان در جریان بود و آنان با مسلمانان درگیری اعتقادی داشتند از جمله:
3-3-1 تهمت به پیامبر(ص): در این رابطه به کتاب «راز بزرگ رسالت» نوشته آقای سبحانی (مورخ) مراجعه می کنیم، ایشان می نویسد:
این ادعا که پیامبر اسلام، تعالیم خویش را تحت تأثیر آموزش علمای نصاری عرضه داشته است، مطلبی نیست که تنها برخی از مستشرقان قرون اخیر آن را عنوان کرده باشند، بلکه اشراف قریش نیز که می دیدند تهمت های گوناگون آنان به پیامبر، در نظر همگان سست و بی پایه است و شخصیت وی با شاعران، کاهنان و ساحران تفاوت فاحش دارد، سرانجام تصمیم گرفتند برای آن حضرت معلمی دست و پا کنند. حاصل این تلاش این بود که آهنگری رومی را که در نام او نیز اختلاف وجود دارد، به عنوان آموزگار وی معرفی کردند، و گفتند که چون دیده اند محمد (ص) گاهی برای دیدن چگونگی ساخت شمشیر به محل کار این آهنگر می رفته، پس تعالیم خود را از وی که زبان عربی را هم درست نمی دانسته، فرا گرفته است! قرآن کریم در پاسخ این تهمت می گوید:« لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُّبِینٌ» (نحل، 103) (زبان کسی که به آن اشاره می کنند غیرعربی است، در صورتی که این قرآن به زبان عربی آشکار است.) (جعفر، سبحانی، راز بزرگ رسالت، ص 190)
3-3-2 مناظره با مسیحیان: در تاریخ در این رابطه بسیار نوشته اند، در تفسیر برهان آمده است:
در سال دهم هجرت که رسول خدا (ص) تازه از حجة الوداع و غدیر خم برگشته بود، هیأتى از نصاراى نجران در اجابت به دعوت آن حضرت به مدینه آمد. وقت نمازشان در مسجد رسول الله (ص) ناقوس زدند و به طرف مشرق نماز خواندند، اصحاب آن حضرت گفتند: یا رسول الله، در مسجد شما چنین کنند؟!! فرمود: با آنها کارى نداشته باشید. چون از نماز فارغ شدند؛ پیش آن حضرت آمدند، بحث میان آنها شروع شد، از حضرت پرسیدند: به کدام دین دعوت مىکنى؟ فرمود: به شهادت لااله الاالله و این که من رسول خدایم و عیسى بنده و مخلوق خداست، طعام مىخورد، آب مىآشامید. گفتند: پدرش کدام بود؟ وحى آمد که از آنها بپرس: درباره آدم چه مىگویید آیا بنده مخلوق نبود که مىخورد و مىآشامید و حدث از او ظاهر مىشد و زن مىگرفت؟ گفتند: آرى. فرمود: پدرش کى بود؟ در جواب عاجز ماندند، خدا در جواب آنها نازل فرمود که: خلقت عیسى نظیر خلقت آدم است که خدا او را از خاک آفرید. اگر پدر نداشتن ملاک پسر خدا بودن باشد، باید آدم (ع) نیز چنین باشد که نه پدر داشت و نه مادر (بحرینی، تفسیر برهان، ج 3، ص 68) به دنبال آیه فوق، خداوند به آن حضرت فرمود: هر که بعد از این درباره عیسى با تو محاجّه کند، بگو بیایید شما و ما فرزندان و زنان و خودمان را جمع کنیم و مباهله نماییم و از خدا بخواهیم به هر که دروغگو است عذاب بفرستد. (آل عمران، 61) حضرت به آنها فرمود: با من مباهله کنید اگر راستگو باشم عذاب بر شما نازل شود و اگر دروغگو باشم بر من، گفتند: با انصاف سخن گفتى، لذا وعده مباهله گذاشتند. (مجلسی، پیشین، ج 21، ص 340) رسول خدا با آن اعتقاد راسخى که به وعده خدا داشت با اطمینان خاطر، پا در میدان گذاشت. مباهله را پیشنهاد فرمود. (زمخشری، الکشاف، ذیل آیه 61 از سوره آل عمران)
3-4 پیامبر(ص) و مشرکان:
قرآن کریم در مورد تعامل با کفار می فرماید: خداوند، شما را از نیکی کردن و دادگری با کسانی که در امر دین با شما نجنگیده اند و شما را از دیارتان بیرون نکرده اند منع نمی کند. بی تردید خداوند دادگران را دوست دارد. (ممتحنه، 8)
طبق فرمان خدا که به پیامبر (ص) دستور مىدهد: «وَإِن جَنَحُواْ لِلسلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ » (انفال، 61) اگر مخالفان تمایل به صلح نشان دادند تو نیز دست آنها را عقب نزن و تمایل نشان بده. رفتار پیامبر(ص) با مخالفان، طبق همین آییننامه بود، البته در سه آیه قبل از آن مىخوانیم: هرگاه از توطئه دشمن و نداشتن حسن نیّت او بویى بردى، فوراً با اعلام قبلى، پیمان را لغو کن. این قرآن است که مىفرماید: یهود و نصارا را در مسایلى که مورد توافق هر دو دسته است به وحدت و همکارى دعوت کن:« قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى کَلَمَةٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ.» (آل عمران، 64) به اهل کتاب بگو: بیایید بر محور توحید و مبارزه با شرک و طاغوتزدایى با هم توافق داشته باشیم. آرى، وحدت در توحید و نفى شرک در مکتب اسلام ارزش دارد. و در آیهاى دیگر مىفرماید: از شرکت در مجالس مخالفان که در بحثهاى بىمنطق و باطل وارد مىشوند دورى کن تا شاید آنها مسیر خود را عوض نمایند. (انعام، 68)
مراجع
قرآن کریم، ترجمه الهی قمشه ای، مهدی، انتشارات صالحی، 1378.
نهج البلاغه، ترجمه دشتی، محمد، انتشارات زهد،1380.
ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، بیروت، دارالفکر،1400ق.
ابن بابویه محمد بن علی، صدوق، معانى الاخبار، ج 1،تهران، 1379.
ابن سعد، طبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نو، ۱۳۶۹ .
ابی داود بن اشعث سجستانی، سنن ابى داود، بیروت، دارالفکر، ج 2 ،1401.
احمدی، حبیب الله، رسول الله (ص) الگوی زندگی، تهران، انتشارات فاطیما، 1378.
بحرینی، سید هاشم، تفسیر برهان، تهران، بن سلیمان، 1375.
حبیبیان، احمد، آداب اسلامی یا زندگی سالم، قم، قدس،1382.
حر العاملی، حمد بن الحسن وسائل الشیعه، بیروت، احیاء التراث العربیه، ج 13، 1409 ق.
زرگری نژاد، غلامحسین، تاریخ صدر اسلام، تهران، نشرعصر نبوت، 1376.
زمخشرى، جاراللَّه، الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل، قم، نشر ادب حوزه، بىتا، 1365.
سبحانی، جعفر، راز بزرگ رسالت، قم، دفتر تبلیغات، 1363.
فروغ ابدیت، قم، دفتر تبلیغات، 1366.
فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، قم، دفتر تبلیغات، 1366.
شهیدی، سید جعفر، تاریخ تحلیلی اسلام، تهران، نشر دانشگاهی، 1362
شیث خطاب، محمود، شیوه فرماندهی پیامبر(ص)، قم، مرکزتحقیقات اسلامی، 1378.
طباطبایی، محمد حسین، سنن النبی (ص)، قم، انتشارات همگرا ، 1369.
تفسیر المیزان، قم، منشورات جامعه مدرسین، 1377.
طبرسی، ابی علی فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، 1379.
طبرسی، رضی الدین، مکارم الاخلاق، تهران، مؤسسه انتشارات فراهانی، 1381.
فیض کاشانی، مولی محسن، محجه البیضاء، مصحح: علی اکبر غفاری، قم، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1367.
کلینی، محمد، اصول کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365.
مجلسی، علامه محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفا،1404ق.
محمدی اشتهاردی، محمد، داستان دوستان ،قم،پیام آزادی،1361.
محمدی ری شهری ،محمد ،میزان الحکمه ، تهران ،دارالحدیث ، 1377.
مقریزی، تقی الدین احمد بن علی بن عبدالقادر، امتاع الاسماع، ج 7، مصر، 1941م.
ناصح، اسدالله، آداب معاشرت محمد (ص)، تهران، محمدی1352.
نوری، میرزا حسین مستدرک الوسائل،ج ۲، بیروت، مؤسسه آل البیت، 1408ه. ق.
واقدی، محمد بن سعد کاتب، طبقات، ترجمه دکتر محمود دافغانی، نشر نو تهران، 1365.
.........................................................................................................................
1-محمد یعقوب، کلینی، اصول کافی ج2 ص83.
2-1-همان ج7 ص 102.
منبع: نشریه علمی پژوهشی حبل المتین
- ۹۳/۱۱/۰۵