گستره ی اصول مشترک بین مذاهب اسلامی
ابو بکر خوجم لی
بسم الله الرحمن الرحیم
چکیده:
مقاله شامل یک مقدمه و سه فصل است که در مقدمه بعد از حمد و ثنای خداوند متعال به این مطلب تاکید شده که یکی از راههایی که می تواند حرکت تقریب و وحدت را به سر منزل مقصود برساند و یا حداقل به آن سرعت بخشد همانا پرداختن به مسائل مشترک بین مذاهب اسلامی است که چه بسا خیلی بیشتر از مسائل اختلافی است، سپس به بحث و بررسی گستره مسائل مشترک مذاهب اسلامی در سه فصل پرداخته است.
فصل اول – اصول مشترک اعتقادی:
در این فصل به مواردی از مطالب اعتقادی و کلامی پرداخته شده که فرق اسلامی اعم از شیعه و سنی در کلیات آن اتفاق نظر دارند.
1 – اشتراک در اصول دین:
بحمد الله همانطوری که بر همگان روشن است همه مسلمانان چه شیعه و چه سنی در مورد اصول اساسی اسلام هیچگونه اختلافی ندارند زیرا همگی به وحدانیت خدای متعال و نبوت پیامبر اکرم و پیامبران پیش از وی صلوات الله علیه وعلیهم اجمعین و کتب آسمانی آنان و معاد و بهشت و دوزخ ایمان و اعتقاد دارند و این ارزنده ترین و اساسی ترین اصول مشترک مذاهب اسلامی است که همه آنان را در داخل دایره اسلام و امت اسلامی قرار می دهد. البته در این فصل به این مطلب اشاره شده که آنچه به نقل از مذهب تشیع مبنی بر اصول دین بودن امامت مطرح است بنابه دیدگاه فقهای شیعه این اصل از اصول دین نبوده بلکه از اصول مذهب تشیع است بطوریکه از دیدگاه مذهب تشیع کسی که به این اصل اعتقاد نداشته باشد از دایره اسلام خارج نمی شود بلکه مسلمان غیر شیعه محسوب می شود که در این رابطه به دیدگاه محمد جواد مغنیه از فقهای بنام مذهب تشیع استناد شده است.
و نیز در این فصل به وجوب محبت اهل بیت و خاندان نبی اکرم(ص) بعنوان یکی از مشترکات ارزنده اعتقادی مذاهب اسلامی پرداخته شده و روایتی چند در مورد وجوب پاسداشت حریم اهل بیت نبوت و رسالت و جایگاه ایشان در اسلام از منابع فریقین نقل شده است. همچنین در این فصل از مسئله اعتقاد به مهدویت بعنوان یکی دیگر از مشترکات مذاهب اسلامی یاد شده و به این مطلب تاکید شده که همه مذاهب اسلامی اعم از شیعه و سنی در کلیت ظهور شخصی از خاندان نبی اکرم و از اولاد فاطمه (رضی الله عنها) که در قرب قیامت جهان را بعد از آنکه از ظلم و جور مملو شده است با ظهور خود از عدل و داد پر می کند اشتراک نظر دارند.
فصل دوم – اصول مشترک سیاسی:
در این فصل به مجموعه ای از مقولات سیاسی و حکومتی پرداخته است که حداقل در کلیات آن بین مذاهب اسلامی اشتراک نظر وجود دارد که عبارت است از:
1 – ضرورت تشکیل حکومت و نصب حاکم.
2 – شروط حاکم اسلامی.
3 – عدم وجوب اطاعت از حاکم ستمگر و ظالم و همگرایی ائمه اهل سنت با ائمه اهل البیت در مبارزات سیاسی علیه حاکمان ستمگر.
در این رابطه به مواردی از شواهد تاریخی همگرایی امام اعظم ابوحنیفه (رحمه الله علیه) با ائمه اهل البیت هم عصر خود در مبارزه علیه حاکمان ستم پیشه پرداخته است.
فصل سوم – اصول مشترک فقهی:
در این فصل نیز به نمونه هایی از مشترکات فقهی بین مذاهب اسلامی همچون اشتراک نظر در حجیت کتاب الله و سنت رسول الله و مفتوح بودن باب اجتهاد و بسیاری از فروع دین و نیز اتفاق نظر بر حجیت رویت هلال ماه برای اثبات زمان حج و روزه و اعیاد و مسائل مشترک دیگر اشاره شده و پیشنهاد نموده که جهت به نمایش گذاشتن عظمت وحدت امت اسلام تدابیری اندیشیده شود که کشورهای اسلامی که از نظر افق تفاوت چندانی باهم ندارند، در یک زمان شعائر دینی بویژه اعیاد را برگزار نمایند.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین والصلاه والسلام علی رسوله خاتم النبیین وعلی آله الطاهرین الطیبین واصحابه الهداه المهدیین اما بعد: قال الله تعالی فی کتابه الحکیم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم: (ان هذه امتکم امة واحدة وانا ربکم فاعبدون)([1]).
یکی از راههایی که میتواند حرکت تقریب و وحدت امت اسلامی را به سر منزل مقصود برساند و یا حداقل به آن شتاب بخشد همانا پرداختن به مسائل مشترک بین مذاهب اسلامی است، که چه بسا خیلی بیشتر از مسائل اختلافی میباشد. لذا در راستای همین هدف مقدس بود که برای این کنفرانس موضوع (گسترة اصول مشترک بین مذاهب اسلامی) را برگزیدم تا بلکه بتوانم سهمی هر چند ناچیز در عملی شدن مقوله تقریب و وحدت و رسیدن به امت واحدة اسلامی که آرزوی دیرینة هر مسلمانی است داشته باشم. ان شاء الله، گسترة مشترکات مذاهب اسلامی را که به وسعت و پهنای اقیانوس بیکران است می توان در سه فصل و حوزه اعتقادی و سیاسی و فقهی خلاصه کرد .
فصل اول اصول مشترک اعتقادی:
در این فصل به مواردی از مطالب اعتقادی و کلامی پرداخته می شود که فرق اسلامی اعم از شیعه و سنی در کلیات آن اتفاق نظر دارند که در سه بخش تقدیم می گردد.
1 – اشتراک در اصول دین
بحمد الله همانطورکه بر همگان روشن است همه مسلمانان چه شیعه و چه سنی در مورد اصول اساسی اسلام هیچگونه اختلافی ندارند زیرا همگی به وحدانیت خدای متعال و نبوت پیامبر اکرم و پیامبران پیش از وی صلوات الله علیه وعلیهم اجمعین و کتب آسمانی آنان و معاد و بهشت و دوزخ ایمان و اعتقاد دارند و این ارزنده ترین و اساسی ترین اصول مشترک مذاهب اسلامی است که همه آنان را در داخل دایرة اسلام و امت اسلامی قرار می دهد. البته در اینجا توضیحاً باید عرض شود آنچه که به نقل از مذهب تشیع مبنی بر اصول دین بودن امامت مطرح است بنا به دیدگاه فقهای شیعه این اصل از اصول دین نبوده بلکه از اصول مذهب تشیع است بطوریکه از دیدگاه فقهای شیعه کسی که به این اصل اعتقاد نداشته باشد از دایره اسلام خارج نمی شود بلکه مسلمان غیر شیعه محسوب می شود محمد جواد مغنیه از فقهای بنام عالم تشیع تحت عنوان ضروریات می گوید: ضرورتهای مذهب از نظر شیعه بر دو نوع است نوع اول به اصول بر می گردد و آن امامت است که بر هر شیعه امامی لازم است به امامت دوازده امام معتقد باشد و کسی که دانسته یا نادانسته دوازده امام را به امامت نشناسد ولی به اصول سه گانه (توحید – نبوت – معاد) ایمان داشته باشد مسلمان غیر شیعه است و در تمام امور با سایر مسلمانان شریک است بنابراین امامت اصل مذهب تشیع است که از حدیث ثقلین گرفته شده است.([2])
2 – اعتقاد به وجوب محبت و دوستی خاندان نبی اکرم صلی الله علیه وسلم از جمله مشترکات ارزنده ای است که می تواند مایه وحدت و اخوت بین مذاهب اسلامی باشد همه پیروان مذاهب اسلامی نه تنها پاسداشت حرمت خاندان رسول اکرم صلی الله علیه وسلم را بر خود واجب می دانند بلکه فراتر از آن، آن را از مکملات ایمان مؤمن می پندارند چرا که از رسول اکرم صلی الله علیه وسلم روایت است که هنگامیکه حضرت امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه در نزد ایشان از یک قریشی شکایت کردند خطاب فرمودند:
والذی نفسی بیده لایدخل قلب رجل الایمان حتی یحبکم لله ولرسوله الحدیث([3])
قسم به خدایی که جان و روح من به دست قدرت اوست ایمان به قلب کسی داخل نمی شود مگر اینکه شما را به خاطر خدا و رسولش دوست داشته باشد. و نیز در تفسیر شیخ زاده در ذیل آیه (قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربى) آمده است: المعنی: لا اسئلکم اجرا قط ولکن اسئلکم الموده فی القربی.([4])
یعنی بگو ای محمد من در برابر تبلیغ دین هیچ چیز دنیوی از شما طلب نمیکنم مگر مودت و دوستی اهل بیت و خاندانم را سپس ایشان در ادامه حدیثی را از نبی اکرم روایت می کنند که فرمود:
حرمت الجنه علی من ظلمنی فی اهل بیتی و آذانی فی عترتی الخ.
بهشت بر کسی که در حق خاندانم به من ظلم روا داشته باشد و یا در حق اهل بیتم به من آزار و اذیت رسانده باشد، حرام است.
و در ادامه می فرماید. هرکس نسبت به یکی از فرزندان عبدالمطلب نیکی کرده باشد و ایشان پاداش نیکی اش را نداده باشند خودم پاداش او را خواهم داد آن وقتی که در روز قیامت به دیدار من آید. سپس شیخ زاده می گوید:
ومن ظن ان هذا نسخت بقوله تعالی (قل ما سألتکم من اجر فهو لکم) فقد غلط لانه لا یصحّ ان ینسخ موده النبی صلی الله علیه وسلم فی کف الاذی عنه ولاموده آله واقاربه ولا التقرب الی الله تعالی بطاعته لان کل واحد منها من فرائض الدین واصوله فلا یتصور نسخه.
وهرکس گمان ببرد که این وجوب محبت با آیه مذکور نسخ شده است اشتباه می کند زیرا که درست نیست نسخ دوستی نبی اکرم(ص) و اجتناب از آزار و اذیت ایشان و لزوم محبت خاندان و اقربای ایشان و همچنین تقرب به درگاه خداوند با اطاعت از نبی اکرم(ص). زیرا هر یک از اینها از فرایض دین و اصول آن هستند پس هیچگاه نسخ آن تصور نمی شود.
و نیز ابن عباس روایت می کند که نبی اکرم(ص) فرمودند: مثل اهل بیتی کسفینه نوح من رکبها نجا ومن تخلف عنها غرق.([5])
مثل خاندان من همچون کشتی نوح است هرکس بر آن سوار شود نجات پیدا می کند و هرکس از آن تخلف کند غرق می شود.
و همچنین از ابن عباس روایت است که نبی اکرم فرمودند: النجوم امان لاهل الارض من الغرق واهل بیتی امان لامّتى من الاختلاف فاذا خالفتهم قبیله من العرب اختلفوا فصاروا حزب ابلیس.([6])
ستارگان مایه امنیت هستند برای اهل زمین از غرق شدن و خاندان من مایه امنیت اند برای امتم از تفرقه واختلاف. پس هرگاه قبیله ای از قبایل عرب نسبت به خاندان من مخالفت کند بین آنها تفرقه و دو دستگی ایجاد خواهد شد و آنگه همگی از حزب شیطان خواهند شد.
و نیز حدیث دیگری که به نام حدیث ثقلین مشهور است و شیعه و سنی با اندکی تفاوت بر آن اتفاق نظر دارند شاهد دیگری است برای پاسداشت حریم خاندان نبی اکرم صلی الله علیه وسلم.
از جابر ترمذی روایت می کند که گفت:
رأیت رسول الله صلی الله علیه وسلم فی حجته (حجه الوداع) یوم عرفه على ناقته القصواء یخطب فسمعته یقول یا ایها الناس اننی ترکت فیکم ما ان اخذتم به لن تضلوا کتاب الله وعترتی اهل بیتی.
نبی اکرم را دیدم که در روز عرفه بر روی شتر خود نشسته بود و برای مردم خطبه میخواند آنگاه شنیدم که فرمودند ای مردم همانا من ترک کردم بین شما چیزی را که اگر به آن تمسک جستید هرگز گمراه نخواهید شد که یکی کتاب الله قرآن کریم است و دیگری خاندان و اهل بیت من است.
و نیز از طریق زید ابن ارقم چنین آمده است:
قال رسول الله صلی الله علیه وسلم انی تارک فیکم (الثقلین) ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی احدهما اعظم من الاخر کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض وعترتی اهل بیتی ولن یتفرقا حتی یردا علی الحوض فانظرونی کیف تخلفونی فیهما زید ابن ارقم گفت رسول اکرم(ص) فرمودند: همانا من چیزی را در بین شما ترک کردم که مادامی که به آن تمسک جوئید هرگز بعد از من گمراه نخواهید شد که یکی بزرگتر از دیگری است کتاب خدا ریسمان آویخته شده از آسمان به زمین است و نیز خاندان من که این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا وقتیکه در حوض کوثر باهم بر من وارد شوند پس ببینید چگونه در حق خاندان من برای من جانشینی می کنید.
و نیز مسلم از زید ابن ارقم روایت کرده است که ایشان گفتند: قال رسول الله صلی الله علیه وسلم یوما خطیبا بما یدعی خما بین مکه والمدینه فحمد الله واثنی علیه الی آخر الحدیث رسول اکرم روزی در کنار آبی که خم نام داشت و در مکانی بین مکه و مدینه قرار داشت بلند شدند و سخن گفتند آنگاه بعد از حمد و ثنای خدای متعال و عظ وتذکر فرمودند: اما بعد آگاه باشید ای مردم همانا من انسان هستم و نزدیک است که فرستاده پروردگارم به نزد من آید و من او را اجابت کنم و من دو چیز گران بها در بین شما ترک می کنم که اولی آن کتاب خدا است که در آن هدایت و نور است پس به کتاب خدا تمسک کنید. آنگاه بر تبعیت از کتاب خدا مردم را تشویق نموده سپس فرمودند: و دیگر خاندان من است بر حذر می دارم شما را از خداوند در حق اهل بیتم که این جمله را سه بار تکرار فرمودند.([7])
و نیز از زید ابن ارقم روایت است:
ان رسول الله صلی الله علیه وسلم قال لعلی وفاطمه والحسن والحسین انا حرب لمن حاربکم وسلم لمن سالمکم – قال علی القاری، المعنی من احبهم احبنی ومن ابغضهم ابغضنی.([8])
هر آئینه رسول اکرم صلی الله علیه وسلم خطاب به حضرت علی وفاطمه و حسن و امام حسین فرمودند که من دشمن هستم با کسی که با شما دشمنی کند و دوست هستم با کسی که با شما دوستی میکند علی قاری مفسر حدیث گفت: معنای این حدیث این است: هر کس ایشان را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هر کس ایشان را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است.
3 – اعتقاد به مهدویت
از جمله مشترکاتی که بین فرق اسلامی از لحاظ کلیت اتفاق نظر وجود دارد اعتقاد به ظهور شخصی از خاندان پیامبر در قرب قیامت است که بنا به دلائل سمعی جهان را پس از آنکه از ظلم وجور پر شده است با عدالت گستری از عدل و داد مملو خواهد نمود اینک به روایاتی چند در این مورد از طریق اهل سنت و اهل تشیع اشاره می نماییم.
از طریق اهل سنت:
عن عبدالله بن مسعود قال رسول الله صلی الله علیه وسلم لاتذهب الدنیا حتی یملک العرب رجل من اهل بیتی یواطیء اسمه اسمی رواه الترمذی وابو داود وفی روایه لو لم یبق من الدنیا الا یوم لطول الله ذلک الیوم حتی یبعث الله فیه رجلا منی او من اهل بیتی یواطیء اسمه اسمی واسم ابیه اسم ابی یملأ الارض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجوراً.([9])
از عبدالله ابن مسعود روایت است که گفت: رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرمودند: دنیا از بین نمی رود تا اینکه بر عرب مالک شود. مردی از خاندان من که نام او با نام من یکی است - که این را ترمذی و ابو داود روایت کردند - و در روایت دیگر آمده است: اگر از عمر دنیا چیزی جز یک روز باقی نمانده باشد خداوند آنروز را به قدری طولانی خواهد کرد که تا اینکه در آن روز بفرستد مردی از من و یا از اهل بیت من که همنام من است و پدرش نیز هم نام پدر من است او دنیا را پر از عدل و داد می کند همچنانی که پر از ظلم و بیدادگری شده بود.
و نیز آمده است: عن ابن سعید الخدری رضی الله عنه، قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: المهدی منی اجلی الجبهه اقنی الانف یملأ الارض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا یملک سبع سنین رواه ابو داود.
از ابو سعید خدری روایت است که گفت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرمود: مهدی از من است با پیشانی برجسته و بینی زیبا، زمین را پر از عدل و داد می کند بعد از آنکه پر از ظلم و بیداد شده بود و هفت سال امامت می کند .
و نیز از ثوبان روایت است: قال، قال رسول الله صلی الله علیه وسلم:
اذا رأیتم الرایات السود قد جاءت من قبل خراسان فأتوها فان فیها خلیفه الله المهدی رواه احمد والبیهقی فی دلائل النبوه.
ثوبان گفت: رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرمودند:
هر گاه پرچمهای سیاه رنگ را دیدید که از سمت خراسان می آید به استقبال آن بیایید زیرا در میان آن خلیفه خدا مهدی وجود دارد.
و نیز آمده است عن ام سلمه قالت: سمعت رسول الله صلی الله علیه وسلم یقول: المهدی من عترتی من اولاد فاطمه رضی الله عنها رواه ابو داود.
از ام سلمه همسر نبی اکرم(ص) صلی الله علیه وسلم روایت است که گفت نبی اکرم صلی الله علیه وسلم فرمودند:
مهدی از خاندان من است از فرزندان فاطمه رضی الله عنها
و همچنین آمده است:
عن ابی سعید قال ذکر رسول الله صلی الله علیه وسلم بلاء یصیب بهذه الامه حتی لایجد الرجل ملجأ یلجأ الیه من الظلم فیبعث الله رجلا من عترتی واهل بیتی فیملأ به الارض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا یرضی عنه ساکن السماء وساکن الارض لاتدع السماء من قطرها شیئا الا صبته مدراراً ولاتدع الارض من نباتها شیئا الا اخرجته حتی یتمنی الاموات الحیاه، یعیش فی ذلک سبع سنین او تسع سنین([10]) از ابو سعید روایت است که گفت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم از بلائی نام بردند که به این امت نازل می گردد. بطوریکه از ظلم و بیدادگری هیچکس پناه گاهی که به آن پناهنده شود نخواهد یافت آنگاه خداوند مردی را از خاندان من می فرستد که بواسطه او زمین از عدل و داد پرمی شود همچنان که از ظلم و بیدادگری پرشده بود از او راضی می شوند ساکنان آسمان و ساکنان زمین آسمان باران رحمت خود را به وفور خواهد فرستاد و زمین تمام نباتات را خواهد رویانید تا جائی که مردگان آرزوی زنده شدن کنند. او در این حالت هفت سال و یا نه سال زندگی خواهد کرد.
روایاتی در مورد امام مهدی از طریق اهل تشیع. عن ابن عباس قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم ان خلفائی واوصیائی و حجج الله علی خلق بعدی اثناعشر اولهم اخی وآخرهم ولدی. و قیل یا رسول الله ومن اخوک؟ قال: علی بن ابی طالب قیل فمن ولدک « قال: المهدی یملأها قسطا و عدلا کما ملئت جورا وظلما. والذی بعثنی بالحق نبیا لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لاطال ذلک الیوم حتی یخرج فیه ولدی المهدی فیتنزل روح الله عیسی ابن مریم علیه السلام فیصلی خلفه وتشرق الارض بنور ربها ویبلغ سلطانه المشرق والمغرب([11]) .
از ابن عباس روایت است که گفت رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: همانا خلفاء و اوصیاء من وحجت های خداوند بر مخلوقات بعد از من دوازده نفر هستند اول آنها برادر من است و آخر آنان فرزند من است گفته شد یا رسول الله برادرت کیست؟ فرمود علی ابن ابی طالب گفته شد پس فرزندت کیست؟ فرمود مهدی است که جهان را از عدل و داد پر می کند بعد از اینکه از ظلم و جور پر شده بود. قسم به خدایی که مرا به حق به پیغمبری مبعوث کرد اگر از عمر دنیا بجز یک روز نمانده باشد خداوند آن روز را آنقدر طولانی خواهد کرد تا در آن روز فرزندم مهدی ظهور کند. پس عیسی ابن مریم علیه السلام از آسمان نازل خواهد شد و پشت سر مهدی نماز خواهد خواند و زمین را با نور پروردگار روشن خواهد کرد و حکومتش به شرق و غرب زمین خواهد رسید.
همچنین آمده است عن ابن عباس قال، قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: لاتذهب الدنیا حتی یلی امتی رجل من اهل بیتی یقال له المهدی.([12])
دنیا به پایان نمی رسد تا اینکه بر امت من مردی از خاندان من که به او مهدی گفته می شود ولایت و رهبری کند.
همچنین در کتاب المذاهب الاربعه در بخش مذهب اهل البیت تحت عنوان: عقیدتنا فی المهدی آمده است:
ان البشاره بظهور المهدی من ولد فاطمه فی آخر الزمان – لیملأ الارض قسطا و عدلا بعدما ملئت ظلما و جورا – ثابته عن النبی(ص) بالتواتر وسجلها المسلمون جمیعا فیما رووه من الحدیث عنه علی اختلاف مشاربهم.([13])
همانا بشارت به ظهور مهدی از فرزندان فاطمه در آخر الزمان که زمین را بعد از اینکه از ظلم و جور پر شده است با ظهور خود از عدل و داد پر می کند از نبی اکرم(ص) به تواتر ثابت است این روایت را همه مسلمانان در احادیثی که از نبی اکرم روایت کردند با اختلافاتی که در منابع شان وجود دارد ثبت کرده اند.
نویسنده فوق بعد از آنکه مسئله انتظار را امری مشترک بین تمام مسلمانان بلکه غیر مسلمانان تلقی می کند می افزاید: غیر ان الفرق بین الامامیه وغیرها هو ان الامامیه تعتقد ان هذا المصلح (المهدی) هو شخص معین معروف ولد سنه 256هـ ولایزال حیا هو ابن الحسن عسکری واسمه محمد الخ.
لکن تفاوتی که بین مذهب امامیه و دیگران (در مورد امام مهدی) وجود دارد این است که امامیه اعتقاد دارد که این مصلح یعنی مهدی شخص معین و معروفی است که در سال 256هـ بدنیا آمده و همیشه زنده است. او فرزند امام حسن عسکری و اسمش محمد است.
با عنایت به مطالب و روایات ذکر شده می توان این نتیجه را گرفت که همه پیروان مذاهب اسلامی در مسألة ظهور مهدی در این موارد اشتراک نظر دارند:
1 – همه معتقدند که ایشان در قرب قیامت ظهور خواهد کرد.
2 – همه معتقدند که ایشان جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد همانطوری که پر از ظلم وجور بوده است.
3 – همه اعتقاد دارند که ایشان از خاندان نبی اکرم و از فرزندان فاطمه زهراء است.
4 – همه اعتقاد دارند که اسم ایشان محمد و لقبشان مهدی است.
5 – همه معتقدند که ایشان حاکمیت و امامت امت اسلام بلکه جهان را بعهده خواهند گرفت.
4 – اعتقاد به جواز زیارت قبور و منتفع شدن اموات از دعا و صدقه زندگان
از جمله مشترکاتی که قاطبه پیروان مذاهب اسلامی در آن اتفاق نظر دارند مستحب بودن زیارت قبور و نفع بردن اموات از دعا و صدقه احیا میباشد. که در این مورد دیدگاه اهل سنت و اهل تشیع را ذکر می کنم.
دیدگاه اهل سنت در مورد زیارت قبور
در کتاب المذاهب الاربعه در مبحث زیارت قبور چنین آمده است.
زیاره القبور مندوبه للاتعاظ وتذکر الآخره وتتأکد یوم الجمعه ویوما قبلها ویوما بعدها.([14])
زیارت قبور برای پند گرفتن و یادآوری آخرت مستحب است و برای زیارت روزهای جمعه و یک روز قبل و یک روز بعد تاکید شده است ولی در مورد زمان زیارت حنابله و شافعیه مخالفت کردند. و قائل هستند که برای زیارت روزی نسبت به روز دیگر برتری ندارد و شافعیه نیز از عصر پنجشنبه تا طلوع صبح شنبه را برای زیارت مورد تاکید قرار دادند.
پس همه ائمه مذاهب اهل سنت بر مستحب بودن زیارت اتفاق نظر دارند.
و نیز از رسول اکرم(ص) روایت است که فرمود: کنت نهیتکم عن زیاره القبور، الا فزوروها فانها ترق القلب وتدمع العین وتذکر الاخره.
من شما را در گذشته از زیارت قبور منع می کردم آگاه باشید قبرها را زیارت کنید چون زیارت قلبها را نازک و چشم را گریان می کند و آخرت را بیاد می آورد.
دیدگاه اهل تشیع
پیروان اهل البیت نیز همچنانکه زیارت را از مستحبات می دانند زیارت روزهای دوشنبه و صبح شنبه را مستحب دانسته اند و در روایت دیگر روز پنجشنبه را جهت زیارت مورد تاکید قرارداده اند.
در کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه مع مذهب اهل البیت و در مبحث زیاره القبور چنین آمده است..
اهل البیت یتاکد استحباب ذلک یوم الاثنین وغداه السبت تأسیا بالمحکی من فعل فاطمه علیها السلام فی زیارتها قبور الشهداء کما یتاکد استحباب الزیاره فی الخمیس تأسیا بالنبی(ص) الخ.([15])
اهل تشیع استحباب زیارت را به تأسی از فاطمه الزهراء و نبی اکرم(ص) روزهای دوشنبه و صبح شنبه و روزهای پنجشنبه مورد تاکید قرار میدهند.
دعا برای اموات:
دیدگاه اهل سنت: در کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه آمده است:
وینبغی للزائر الاشتغال بالدعاء والتضرع والاعتبار بالموتی وقراءه القرآن للمیت فان ذلک ینفع المیت علی الاصح.([16])
وشایسته است برای زائر اشتغال به دعا و تضرع و پند آموزی از مردگان و قرائت قرآن برای میت زیرا این عمل برای میت نافع است بنابه روایت اصح.
در شرح عقاید نسفی نیز چنین آمده است:
وفی دعاء الاحیاء للاموات وصدقتهم ای صدقه الاحیاء عنهم ای عن الاموات نفع لهم ای للاموات الخ.([17])
دعا و صدقه زندگان برای مردگان نافع و سودمند است .
سپس به ادلة منتفع شدن اموات از دعا و صدقه احیا می پردازد.
قال علیه الصلاه والسلام: ما من میت یصلی علیه امه من المسلمین یبلغون مائه کلهم یشفعون له الا شفعوا فیه –مرده ای نیست که برای او گروهی از مسلمانان نمازگذارده و به درگاه خداوند شفاعت کنند مگر اینکه شفاعت آنان در درگاه خداوند قبول می شود.
و نیز از سعد بن عباده روایت است: که گفت: یا رسول الله ان ام سعد ماتت فای صدقه فی حقها افضل قال علیه الصلاه والسلام الماء، فحفر بئرا وقال هذه لام سعد.
ای رسول خدا ام سعد وفات یافت پس کدامین صدقه در حق او بهتر است رسول فرمودند بهترین صدقه آب است. آنگاه سعد چاه آبی را حفر کرده و گفت این برای ام سعد است.
و از رسول اکرم روایت است که فرمودند:
ان العالم والمتعلم اذا مرا علی قریه فان الله یرفع العذاب عن مقبره تلک القریه اربعین یوما.([18])
هرگاه یک شخص عالم و متعلم از یک دهی عبور کنند خداوند عذاب را از مقبره آن ده بمدت چهل روز بر می دارد.
اما روایات منتفع شد اموات از دعا و صدقه احیا:
در کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه چنین آمده است:
للروایات الکثیره المتواتره التی تحث علی زیاره قبور المؤمنین وقراءه الفاتحه علیها حیث یستفید المیت ویحصل القاریء علی الاجر والثواب.([19])
روایات زیاد و متواتری است که بر زیارت قبور مؤمنان وقرائت فاتحه برای آنها تشویق می کند بطوریکه میت از آن دعاها نفع می برد و برای زائر نیز اجر و ثواب است.
اما زیارت قبر رسول اکرم(ص)
در کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه آمده است.
اما زیاره قبر النبی صلی الله علیه وسلم فهی من اعظم القرب.([20])
اما زیارت نبی اکرم از بزرگترین عبادات محسوب می گردد.
قال علیه الصلاه والسلام: لیس احد یسلم علی الا رد الله علیّ روحی حتی ارد السلام.
رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرمودند: هیچکس بر من سلام نمی کند مگر خداوند روح مرا به من بر می گرداند تا جواب سلام او را بدهم.
و قال علیه الصلاه والسلام: من زارنی فی مماتی فکانما زارنی فی حیاتی.
رسول اکرم(ص) فرمودند هر که مرا در زمان مرگم زیارت کند همچون کسی است که مرا در زمان حیاتم زیارت کرده باشد.
دیدگاه اهل تشیع: در کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه
یستحب استحبابا مؤکدا زیاره قبر النبی صلی الله علیه وآله والصلوه بین القبر والمنبر وهو الروضه.([21])
زیارت قبر النبی(ص) وخواندن نماز بین آرامگاه پیامبر و منبرشان (روضه) از مستحبات مؤکد است.
وعن ابی عبدالله علیه السلام قال: قال رسول الله(ص) من اتانی زائرا کنت شفیعه یوم القیامه.
از ابو عبدالله روایت است که گفت رسول الله(ص) فرمودند هرکس به زیارت من بیاید روز قیامت شفیع او خواهم بود.
و در روایت دیگر: قال رسول الله(ص) من زار قبری بعد موتی کان کمن هاجر الی فی حیاتی فان لم تستطیعوا فابعثوا الى السلام فانه یبلغنی.
رسول اکرم(ص) فرمودند: هرکه قبر مرا زیارت کند بعد از رحلتم همچون کسی است که در زمان حیاتم به نزد من هجرت کرده است اگر قادر به زیارت نباشید پس به سوی من سلام بفرستید زیرا که سلام شما به من میرسد.
فصل دوم : اصول مشترک سیاسی
در این فصل به مجموعه ای از مقولات سیاسی و حکومتی پرداخته می شود که حداقل در کلیات آن بین مذاهب اسلامی اعم از شیعه و سنی اشتراک نظر وجود دارد که این بحث در سه بخش خلاصه میگردد.
1 – ضرورت نصب امام ورهبر و تشکیل حکومت
همه پیروان مذاهب اسلامی باتفاق معتقد هستند که نصب امام و رهبر برای اقامة مصالح دنیوی و اخروی مردم از واجب واجبات است ولی اختلافی که در این مقوله وجود دارد این است که پیروان مذهب تشیع این امر (نصب رهبر و امام) را انتصابی و از جانب خداوند متعال می دانند ولی پیروان مذهب تسنن این امر را انتخابی و از وظایف مردم می دانند که ما در صدد وارد شدن به این مبحث و بیان ادله فریقین نیستیم زیرا هدف ما پرداختن به مشترکات است که بحمد الله در اصل قضیه که وجوب نصب امام و رهبر باشد هیچ اختلافی بین اهل سنت و تشیع وجود ندارد. و این خود ارزشمند است.
اینک به بیان ادله وجوب نصب امام و رهبر با استناد به منابع فریقین می پردازم.
در کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه در مبحث شروط امامت چنین آمده است.
اتفق الائمه رحمهم الله علی ان الامامه فرض.([22])
همه امامان اهل سنت متفق القول هستند که نصب امام و رهبر برای جامعه اسلامی یک فریضه است. و نیز در این کتاب در ذیل مطلب امامت به نقل از دیدگاه اهل البیت آمده است:
نعتقد ان الامامه اصل من اصول الدین لایتم الایمان الا بالاعتقاد بها.([23])
ما معتقدیم که امامت و رهبری اصلی از اصول دین است و ایمان فرد کامل نمی گردد مگر با اعتقاد به امامت. ملاحظه می کنیم که پیروان مذهب تشیع نیز نه تنها وجود امام و رهبر را ضروری و واجب می دانند بلکه فراتر از آن اعتقاد به امامت را اصلی از اصول دین می دانند.
همچنین در کتاب شرح عقاید نسفی در مبحث ضرورت نصب حاکم و تشکیل حکومت از دیدگاه اهل سنت آمده است: والمسلمون لابد لهم من امام یقوم بتنفیذ احکامهم واقامه حدودهم وسد ثغورهم وتجهیز جیوشهم واخذ صدقاتهم وقهر المتغلبه والمتلصصه وقطاع الطریق واقامه الجمع والاعیاد وقطع المنازعات الواقعه بین العباد وقبول الشهادات القائمه علی الحقوق و تزویج الصغار والصغائر الذین لا اولیاء لهم وقسمه الغنائم ونحو ذلک من الامور التی لایتولیها آحاد من الامه انتهی([24])
بر مسلمانان برگزیدن امام و رهبری که به امور زیر اقدام کند، از واجبات است: اقدام کند به اجرای احکام، واقامه حدود، محافظت و بستن مرزها، تجهیز ارتش، و گرفتن زکوه اموال، و سرکوب یاغیان وراهزنان، و اقامه نمازهای جمعه و اعیاد، و پایان دادن به دعواها و خصومات بین مردم، پذیرفتن شهودی که بر حقوق مردم اقامه گردد تزویج کودکان، دختران و پسرانی که اولیائی ندارند، تقسیم غنائم و همانند اینها که جز امام و رهبری کسی نمی تواند متولی آنها باشد.
2 – شروط امام و حاکم دینی
همه پیروان مذاهب اسلامی در بسیاری از شروط امام و رهبر دینی باهم اشتراک نظر دارند.
شروطی چون مسلمان بودن، مرد بودن، عاقل و بالغ بودن، سائس بودن، شجاع بودن، عادل بودن و حتی فقیه و مجتهد بودن از جمله شروطی هستند که قاطبه مذاهب اسلامی برای رهبر و امام مسلمانان قائل شده اند.
در شرح عقاید نسفی در مبحث شروط الامامه بعد از اینکه قریشی بودن را برای امام ورهبر مسلمین الزامی می داند. می افزاید:
ویشترط ان یکون من اهل الولایه المطلقه الکامله ای مسلما حرا ذکرا عاقلا بالغا وسائسا قادرا علی تنفیذ الاحکام وحفظ حدود دار الاسلام وانصاف المظلوم من الظالم.([25])
امام رهبر مسلمین باید اهل ولایت مطلقه یعنی مسلمان، حر، مرد، عاقل و بالغ باشد همچنین شرط است که امام سیاستمدار باشد بطوریکه بر اجرای احکام و محافظت از دار الاسلام و گرفتن حق مظلوم از ظالم توانایی داشته باشد.
در ذیل این شروط رمضان افندی یکی ازشارحان شرح عقاید اضافه می کند:
هذه الاوصاف الاربعه مع العداله شرط الاباحه اجماعا والجمهور علی انه یشترط ایضا ان یکون مجتهدا فی الاصول والفروع([26])
این صفات چهارگانه همراه با عدالت شرط امامت هستند با جماع ائمه اهل سنت و جمهور علما معتقدند که مجتهد بودن در اصول و فروع نیز از شروط امامت است.
شرح عقاید در مورد شرط سائس بودن امام رهبر می گوید: امام و رهبر مسلمانان باید از رجال سیاسی باشد یعنی بواسطه قدرت تصمیم گیری و اندیشه و تدبیر و با کمک قدرت و شوکتش با اقتدار در امور مسلمین دخل و تصرف نماید. و می گوید: اخلال در یکی از این صفات مخل هدف اصلی از نصب امام و رهبر دینی است.([27])
و همچنین کتاب المذاهب الاربعه در مبحث شروط الامامه. صفات و شروط امام ورهبر اسلامی را اینگونه بر می شمارد امام و رهبر اسلامی باید مسلمان باشد عاقل و بالغ باشد، حر باشد، و مرد باشد، عادل باشد و نیز عالم و مجتهد باشد، شجاع باشد سیاست مدار و مدبر باشد و از نظر شنوایی و بینایی و گویش سالم باشد و بنا به گفته دکتر بی آزار شیرازی چقدر این شروط و صفات برای امام و رهبر دینی با صفات و شروطی که برای رهبری دینی در قانون اساسی جمهوری اسلامی برشمرده شده مطابقت دارد که بازگو کردن این امر می تواند وحدت امت اسلامی را مستحکم تر کند.([28])
اینک به قراءت اصل پنجم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در مورد رهبری می پردازم.
اصل پنجم: در زمان غیبت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل، با تقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است که اکثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند.([29])
وشروط رهبر وامام مسلمین از دیدگاه اهل تشیع:
همچنان که در قانون اساسی نیز بیان شد از دیدگاه تشیع حق امامت و رهبری جامعه اسلامی بعد از خدا و پیامبر خاص به ائمة معصوم و در زمان غیبت ایشان کسانی را باید برای امامت و رهبری مسلمین برگزید که در صفات کمال به ائمه معصوم نزدیک باشند یعنی به صفاتی چون عدالت، شجاعت، علم، فقاهت و تدبیر متصف باشند. در کتاب المذاهب الاربعه در بخش مذهب اهل البیت در مبحث شروط الامامه چنین آمده است:
عقیدتنا فی صفات الامام و علمه: نعتقد ان الامام کالنبی یجب ان یکون افضل الناس فی صفات الکمال من شجاعه وکرم وعفه وصدق و عدل و من تدبر و عقل و حکمه و خلق.([30])
عقیده ما در صفات امام و علم دانش او : اعتقاد داریم که امام همچون نبی باید بهترین انسانها در صفات کمال همچون شجاعت و جوانمردی و سخاوت و پاکدامنی و صداقت و عدالت و تدبیر و عقل و حکمت و اخلاق باشد.
3 – عدم وجوب اطاعت از حاکم ستم پیشه و فاسق و همگرایی ائمه مذاهب اهل سنت با ائمه اهل البیت در مبارزات سیاسی:
همه پیروان مذاهب اسلامی در این اصل اساسی که نبی اکرم صلی الله علیه وسلم برای امتش تبیین نموده باهم اشتراک نظر دارند: (لا طاعه لمخلوق فی معصیه الخالق) هیچ اطاعتی از یک مخلوقی روا نیست اگر همراه با عصیان و نافرمانی از خدای متعال باشد. اینک به بیان ادله عدم وجوب اطاعت از حاکم ظالم وعصیان گر از دیدگاه اهل سنت وائمه اهل البیت به استناد به شواهد تاریخی می پردازم:
در تفسیر فخر رازی([31]) به نقل از ابوبکر رازی در ذیل آیه (لاینال عهدی الظالمین) آمده است.
قال ابو بکر الرازى: ومن الناس من یظن ان مذهب ابی حنیفه انه یجوز کون الفاسق اماما خلیفه ولایجوز کون الفاسق قاضیا قال وهذا خطاء ولم یفرق ابو حنیفه بین الخلیفه والحاکم. ان شرط کل واحد منهما العداله وکیف یکون خلیفه و روایته غیر مقبوله واحکامه غیر نافذه کیف یجوز ان یدعی ذلک علی ابی حنیفه وقد اکرهه ابن هبیره فی ایام بنی امیه علی القضاء ضربه فامتنع من ذلک فحبس فلّح ابن هبیره وجعل یضربه کل یوم اسواطا فلما خیف به قال له الفقهاء تول له شیئا من عمله ای شیء کان حتی یزول عنک الضرب فتولی عد احمال التبن التی تدخل فخلاه ثم دعاه المنصور الی مثل ذلک وقصته فی امر زید بن علی شهره وفی حمله المال الیه وفتیاه الناس سترا فی وجوب نصرته والقتال معه وکذلک امره مع محمد وابراهیم ابنی عبدالله بن الحسن انتهی.
ابو بکر رازی گفت: و از انسانها کسانی هستند که گمان می کنند به نظر ابو حنیفه امامت و خلافت فاسق جایز است ولی سپردن منصب قضاوت به فاسق روا نیست. این داوری در حق ابو حنیفه اشتباه است زیرا ابو حنیفه در لزوم شرط عدالت برای خلافت و قضاوت تفاوتی قائل نشده است. چگونه ممکن است کسی خلیفه باشد و روایتش غیر قابل پذیرش باشد و احکام او غیر قابل اجرا باشد و چگونه ممکن است کسی بر ابو حنیفه چنین چیزی (جواز خلافت فاسق) را ادعا کند در حالیکه او را ابن هبیره در زمان بنی امیه بر قبول منصب قضاوت اجبار کرد و بهمین جهت او را مورد ضرب و شتم قرارداد ولی ابو حنیفه از پذیرش این منصب امتناع ورزید و زندانی شد و ابن هبیره نیز بر تصمیم خود اصرار ورزیده هر روز او را باتازیانه مورد ضرب و شتم قرار می داد و هنگامی که فقهای وقت از تلف شدن ایشان نگران شدند به او گفتند. کاری را از کارهای ابن هبیره بعهده بگیرد تا اینکه از ضرب و شتم او رهایی یابی آنگاه ابو حنیفه برای ابن هبیره شمردن بارهای کاه را که وارد می شد بعهده گرفت و ابن جیره نیز او را رها کرد پس منصور دوانیقی نیز او را به پذیرش مسند قضاوت دعوت کرد (که ایشان نپذیرفتند) و نیز قصه او با زید ابن علی مشهور است و نیز روانه کردن کمکهای مالی به سوی ایشان و نیز صدور فتوای قیام و وجوب حمایت و پشتیبانی زید ابن علی و جهاد بهمراه او بر کسی پوشیده نیست و همچنین همگرایی ایشان با محمد و ابراهیم فرزندان عبدالله بن انس (در مبارزات سیاسی) از ادله و شواهد روشنی است که ابو حنیفه شرط عدالت را برای خلیفه الزامی می دانسته است.
و نیز سیوطی در تاریخ الخلفاء بعد از آنکه منصور دوانیقی را بعنوان عامل تفرقه و جدایی بین عباسیان و علویان معرفی می کند می گوید:
و آذی المنصور خلقا کثیرا من العلماء، ممن خرج معهما او امر بالخروج قتلا و ضربا و غیر ذلک منهم ابا حنیفه و عبدالحمید بن جعفر و ابن عجلان.([32])
منصور عدة زیادی از علماء را که به همراه محمد و ابراهیم علیه او قیام کرده بودند و یا توصیه به قیام کرده بودند با کشتن و ضرب و شتم و چیزهای دیگر آزار و اذیت کرد از جمله آنها ابو حنیفه و عبدالحمید بن جعفر و ابن عجلان بودند.
سپس می افزاید: و ممن افتی بجواز الخروج مع محمد علی المنصور مالک بن انس رحمه الله و قیل له ان فی اعناقنا بیعه المنصور فقال: انما بایعتم مکرهین ولیس علی مکره یمین.([33])
و از جمله کسانی که به جواز قیام علیه منصور و همراهی محمد فتوی داده بود مالک بن انس رحمه الله بود به او گفته شد که همانا در ذمة ما بیعت با منصور وجود دارد. ایشان در جواب فرمودند شما با او به اکراه واجبار بیعت کردید و برای کسی که اینچنین از او بیعت گرفته شده عهد و قسمی نخواهد بود.
همگرایی امام اعظم ابو حنیفه رحمه الله با ائمه اهل البیت در قیام علیه حاکمان ستمگر. یکی از روشن ترین و بارزترین ادله عدم وجوب اطاعت از حاکمان ستم پیشه از دیدگاه ائمه اهل سنت همانا همگرایی امام اعظم ابوحنیفه با ائمه اهل البیت در نهضتها و قیامهای گوناگون علیه حاکمان ظالم وقت می باشد که از آن جمله حمایت و پشتیبانی ایشان از زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب رضی الله عنهم است که بر علیه هشام ابن عبدالملک در سال 122 هجری قیام کرد که به شهادت تاریخ این قیام مهمترین قیام علوی پس از واقعة کربلا محسوب می گردد که منجر به شهادت زید ابن علی شد. حال به شواهد حمایت امام ابو حنیفه از این قیام می پردازم:
در مناقب ابو حنیفه آمده است. حدثنا ابن سعید انبا عبید ابن حمدون انبا ابن طریف حدثنی بی عن محمد ابن زید بن علی: أن ابا حنیفه بعث الی زید ابن علی بمال فقال استعن به علی حربک و ما انت فیه واعن به ضعفاء اصحابک.([34])
از محمد ابن زید روایت است که فرمود همانا ابو حنیفه به نزد زید ابن علی مالی فرستاد و گفت: یاری بگیر از این مال بر علیه دشمنت و آنچه که در آن بسر می بری و کمک کن با این مال به ضعفای یارانت.
و همچنین نقل است: حدثنا عبدالله بن محمد بن الهروی انباء عبدالله بن مالک بن سلیمان:
سمعت ابی یقول کان زید بن علی ارسل الی ابی حنیفه بدعوه الی نفسه فقال ابو حنیفه لرسوله لو علمت ان الناس لایخذلونه ویقومون معه قیام صدق لکنت اتبعه واجاهد معه من خالفه لانه امام حق ولکنی اخاف ان یخذلوه کما خذلوا اباه لکنی اعینه بمالی فیتقوی به علی من خالفه وقال لرسوله ابسط عذری عنده وبعث الیه بعشره آلاف درهم.([35]).
عبدالله بن مالک گفت که از پدرم شنیدم که می گفت: زید بن علی نماینده ای را نزد ابوحنیفه فرستاد و او را به حمایت از قیام خود دعوت کرد. ابو حنیفه به فرستادة او گفت: اگر می دانستم که مردم او را خوار نمی کنند و با او با صداقت قیام می کنند من هم از ایشان پیروی می کردم و همراه ایشان با کسانی که با او مخالفت می کنند جهاد می کردم. ولی من ترس آن دارم که مردم ایشان را همچون پدرش خوار کنند لیکن من ایشان را با ثروتم یاری می کنم تا با آن بر علیه مخالفین نیرو بگیرد و به فرستاده ایشان گفت عذر مرا نزد او بازگو کن بعد ده هزار درهم کمک مالی به نزد او فرستاد. و در روایتی دیگر آمده است:
شمل عن الجهاد معه فقال خروجه یضاهی خروج رسول الله صلی الله علیه وسلم یوم بدر فقیل له فلم تخلفت عنه قال لا رد ودائع کانت عندی للناس عرضتها علی ابن ابی لیلی فما قبلها فخفت ان اُقتِلَ مجهلا للودائع وکان یبکی کلما ذکر مقتله.([36])
از ابو حنیفه در مورد جهاد با زید بن علی رضی الله عنه سؤال شد ایشان گفتند قیام او به قیام رسول اکرم صلی الله علیه وسلم در روز بدر شباهت دارد گفته شد چرا از جهاد همراه او بازنشستی گفت تا اینکه بتوانم امانتهای مردم که در نزد من بود به صاحبانش برگردانم و من این امانتها را به ابن ابی لیلی تقدیم کردم ایشان قبول نکرد و من ترس آن را داشتم که در حالی کشته شوم که امانتهای مردم را مجهول باقی بگذارم.
و او هرگاه که مقتل زید ابن علی نزدش بازگو می شد گریه می کرد.
حمایت از محمد ابن عبدالله معروف به نفس زکیه و برادرش ابراهیم ابن عبدالله در قیام علیه منصور در سالهای 145 و 146 هجری در مدینه و بصره:
در قیام ابراهیم که در عراق به وقوع پیوست امام ابو حنیفه فتوی به لزوم خروج و همراهی مردم با آن را صادر کرد و به دنبال آن بود که بسیاری از فقهای عراق نیز چنین فتوایی صادر کردند و حتی خود هم در این قیام شرکت کرده و کشته شدند. اکنون به استناد به تاریخ الخلفای سیوطی و مناقب ابو حنیفه مطالبی را در این باره ذکر می کنیم. سیوطی در مورد منصور دوانیقی می گوید:
وهو الذی ضرب ابا حنیفه رحمه الله علی القضاء ثم سجنه فمات بعد أیام وقیل: أنه قتله بالسم لکونه افتی بالخروج علیه .
و او (ابوجعفر المنصور) بود که ابو حنیفه را جهت پذیرش مقام قضا مورد ضرب و جرح قرار داد بعد ایشان را زندانی کرد و بعد از مدتی ابو حنیفه درگذشت. و گفته شد که منصور او را به خاطر فتوای قیام علیهش با زهر به قتل رساند. و نیز سیوطی می افزاید:
فی سنه خمسین و اربعین کان خروج الاخوین محمد و ابراهیم ابنی عبدالله ابن حسن بن الحسن بن علی فظفر بهما المنصور فقتلهما وجماعه کثیره من آل البیت فانا لله وانا الیه راجعون.([37])
سال 145 هجری قیام دو برادر به نامهای محمد و ابراهیم پسران عبداله بن حسن ابن حسن بن علی بوقوع پیوست پس منصور بر آن دو چیره شد و هر دو را همراه با جماعتی بسیار از اهل بیت به قتل رساند انا لله وانا الیه راجعون.
و نیز روایت می کند: و کان المنصور اول من اوقع الفتنه بین العباسیین والعلویین و کانوا قبل شیئا واحدا وآذی المنصور خلقا کثیرا من العلماء ممن خرج معهما اوامر بالخروج قتلا وضربا وغیر ذلک: منهم ابو حنیفه و عبدالحمید بن جعفر و ابن عجلان. و ممن افتی بجواز الخروج مع محمد علی المنصور مالک بن انس رحمه الله وقیل له ان فی اعناقنا بیعه المنصور فقال: انما بایعتم مکرهین ولیس علی مکره یمین.([38])
ومنصور اول کسی بود که بین عباسیها وعلویان فتنه واختلاف انداخت در حالی که این دو قبلا یکی بودند و منصور عدة کثیری از علما را که به همراه او (محمد بن عبدالله) قیام کرده بودند و یا به قیام فتوی داده بودند با کشتن و ضرب و شتم و چیزهای دیگر آزار و اذیت رساند از جمله آن علما ابوحنیفه و عبدالحمید بن جعفر و ابن عجلان بودند. و از جمله کسانی که به جواز قیام علیه منصور به همراه محمد فتوی داده بودند مالک بن انس رحمه الله بود روایت است که به او گفته شد ما بیعت با منصور به گردن داریم او در جواب گفت. شما با او به زور بیعت کردید و برگردن کسی که از او بازور بیعت گرفته شده عهدی وجود ندارد.
قال حدثنی احمد انباء الفضل بن یوسف انباء طاهر بن ابی احمد سمعت الحسن بن عبدالله بن الزبیر قال رأیت ابا حنیفه و ذکر محمد بن عبدالله بن حسن بعد ما اصیب و عیناه تدمعان.([39])
از حسن بن عبدالله نقل است که گفت دیدم ابو حنیفه را که از محمد بن عبدالله ذکر خیر می کرد بعد از آنکه به شهادت رسیده بود در حالی که از دیدگانش اشک جاری بود.
در مناقب ابو حنیفه مکی آمده است:
حدثنی احمد انباء محمد بن اسمعیل الراشدی انباء محمد ابن عدیس انباء الحسین بن سلمه الارحبی قال جاءت المرأه الی ابی حنیفه ایام ابراهیم وقالت ان ابنی یرید هذا الرجل و انا امنعه قال لا تمنعیه وقال حماد بن اعین کان ابوحنیفه یحض الناس علی ابراهیم ویامرهم باتباعه([40]) حسین بن سلمه گفت زنی در ایام قیام ابراهیم نزد ابوحنیفه آمده و گفت همانا پسرم قصد همراهی با این مرد (ابراهیم) را دارد من او را از این عمل باز می دارم ابوحنیفه گفت او را باز ندار و حماد بن اعین می گوید ابو حنیفه مردم را به حمایت از ابراهیم تشویق می کرد و به آنها امر می کرد که از او تبعیت کنند.
فصل سوم اصول مشترک فقهی
همانطوری که بر همگان روشن است میدان مشترکات فقهی بسیار گسترده است و بر شمردن همه آنها در یک مقاله چند صفحه ای غیر ممکن است لذا بنده در این فصل به ذکر چند نمونه از آنها اکتفا می کنم.
1 – اشتراک درحجیت کتاب الله و سنت پیامبر
کتاب الله کلام ازلی خداوند است که از طریق وحی به نبی اکرم و مکتوب شدن در مصحف ها بدون هیچ تغییر و تبدیل و تحریف از دیدگاه شیعه و سنی به دست ما رسیده است. و سنت بنا به تعریف متفق علیه عبارت است از مجموعة گفتارها، و کردارها و تقریرات نبی اکرم در مقام تشریع و از منابع و مصادر اصلی شریعت اسلام در نزد فرق اسلامی محسوب می گردد و هر اصلی از اصول فقه در صورتی اعتبار دارد که مخالف با این دو اصل اساسی نباشد.
دیدگاه اهل سنت
عن ابی هریره رضی الله عنه عن النبی صلی الله علیه وسلم قال ترکت فیکم امرین لن تضلوا ما تمسکتم بهما کتاب الله و سنه رسول الله صلی الله علیه وسلم رواه الامام مالک فی المؤطأ.([41])
از ابو هریره روایت است که نبی اکرم(ص) فرمودند: در بین شما دو چیز به یادگار گذاشتم مادامی که به آن دو تمسک جوئید هرگز گمراه نخواهید شد یکی کتاب الله و دیگری سنت رسول الله(ص).
و نیز از جابر رضی الله عنه روایت است که رسول اکرم(ص) فرمودند:
ان اصدق الحدیث کتاب الله واحسن الهدی هدی محمد. الحدیث([42])
همانا صادق ترین سخن و کلام کتاب خداست و بهترین راه راه محمد(ص) است.
در اصول شاشی از کتب اصول فقه حنفی آمده است([43])
الواجب علی المجتهد طلب حکم الحادثه من کتاب الله تعالی ثم من سنه رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم بصریح النص او دلالته علی ما مر فانه لاسبیل الی العمل بالرأی مع امکان العمل بالنص.
بر مجتهد واجب است حکم یک حادثه را ابتدا در کتاب الله جستجو کند و سپس از سنت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم چه از طریق نص صریح و چه از طریق دلالت آنطور که قبلا گذشت. زیرا تا جائی که امکان عمل به نص وجود داشته باشد هیچ راهی برای عمل به رای نیست.
امام محمد غزالی نیز در کتاب المستصفی تحت عنوان (الاصل الاول من اصول الادله کتاب الله) می گوید: ([44])
واعلم أنا اذا حققنا النظر بأن اصل الاحکام واحد وهو قول الله تعالی، اذ قول الرسول لیس بحکم ولا ملزم، بل هو مخبر عن الله تعالی انه حکم بکذا وکذا فالحکم لله تعالی وحده. والاجماع یدل علی السنه والسنه علی حکم الله واما العقل فلایدل علی الاحکام الشرعیه بل یدل علی نفی الاحکام عند انتفاء السمع فتسمیه العقل اصلا من اصول الادله تجوز علی ما یأتی تحقیقه الا انا اذا نظرنا الی ظهور الحکم فی حقنا، فلا یظهر الا بقول الرسول صلی الله علیه وسلم. لأنا لانسمع الکلام من الله تعالی ولا جبریل فالکتاب یظهر لنا بقول الرسول(ص) فاذن ان اعتبرنا المظهر لهذه الاحکام فهو قول الرسول فقط، اذ الاجماع یدل علی انهم استندوا الی قوله.([45])
بدان هر آئینه اگر به دیده تحقیق بنگریم برای ما آشکار می گردد که همانا ریشه و اصل احکام یکی است و آن کلام خداست زیرا کلام رسول(ص) حکم نیست و الزام کننده هم نیست بلکه کلام رسول خبر می دهد که هر آئینه خداوند حکم کرد به فلان حکم و فلان حکم. پس حکم از آن خداست. و اجماع دلالت بر سنت می کند و سنت دلالت بر حکم خدا . و اما عقل نیز بر احکام شرعیه دلالت نمی کند بلکه بر نفی حکم دلالت می کند هنگامی که دلیل سمعی وجود نداشته باشد.
لذا بنابر تحقیق، تسمیة عقل بعنوان اصلی از اصول ادله تسمیه مجازی است و احکام الهی جز با قول پیامبر بر ما آشکار نمی شود. زیرا ما کلام خدا و جبرئیل را نمی شنویم بلکه آنها هم با فرمودة رسول بر ما آشکار می شوند. واگر آشکار کننده و مظهری را برای احکام اعتبار کنیم فقط قول رسول(ص) است. اجماع نیز دال بر این است که اجماع کنندگان احکام خود را به قول رسول استناد کرده اند.
دیدگاه امام محمد غزالی در مورد حجیت سنت
وقول الرسول حجه لدلاله المعجزه علی صدقه ولامر الله تعالی ایانا باتباعه ولانه (وما ینطق عن الهوى ان هو الا وحی یوحى) لکن بعض الوحی یتلی فیسمی کتابا وبعضه لایتلی وهو السنه الخ.([46])
وقول رسول حجت است به دلالت معجزه بر صدق ایشان و بجهت تکلیف خدای متعال برای ما به تبعیت از ایشان و نیز بدلیل فرموده خداوند (وما ینطق عن الهوى ان هو الا وحی یوحى) لکن بعضی از وحی تلاوت می شود پس کتاب نامیده می شود و بعضی از آن تلاوت نمی گردد پس سنت نامیده می شود.
دیدگاه اهل تشیع در حجیت قرآن و سنت
بنا به به آنچه که در مقدمه کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه مع مذهب اهل البیت آمده است از دیدگاه اهل تشیع نیز کتاب خدا و سنت رسول او در رأس منابع فقه قرار دارند.
المعروف والمشهور هو ان استنباط الاحکام الشرعیه یعتمد علی الادله الاربعه الکتاب والسنه والاجماع والعقل.([47])
معروف و مشهور در نزد تشیع این است که استنباط احکام شرعیه بر ادلة اربعه یعنی کتاب و سنت و اجماع و عقل متکی است.
سپس در مورد سنت می گوید: ان سنه رسول الله (ص) الشریعه المنقوله عن طریق الثقاه المتورعین فی النقل مهما کان مذهبهم مصدرّ للتشریع والاحکام الاسلامیه.([48])
هر آئینه سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم که از طریق روایات مورد اعتماد و با تقوی به ما نقل شده است (اهل هر مذهبی باشند) منبعی است برای تشریع و احکام شرعیه و می افزاید این چیزی است که هیچیک از مسلمانان در مورد آن اختلاف ندارند. مضافا بر این اهل تشیع مجموعة گفتارها و کردارهای خاندان نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در مقام بیان احکام شرعیه را بنا به حدیث ثقلین (انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله عز وجل و عترتی – الحدیث) سنت تلقی می کنند. همچنانکه بعضی از فرق اهل سنت نیز بنابه حدیث علیکم بسنتی و سنه خلفاء الراشدین بعدی، آثار صحابه را نیز سنت تلقی می کنند و الله اعلم بالصواب.
1 – مفتوح بودن باب اجتهاد
شاید طرح این مقوله بعنوان مشترکات مذاهب اسلامی تعجب بعضی از عزیزان را بر انگیزد و این سئوال را در ذهن ایشان ایجاد کند که چگونه می شود از مفتوح بودن باب اجتهاد بعنوان یکی از مشترکات مذاهب اسلامی نام برده و حال آنکه گفته می شود از نظر اهل سنت باب اجتهاد مسدود است؟ اینجانب ضمن پذیرش وجود این شبهه معتقدم بنا به ادله و شواهد نقلی و تاریخی که وجود دارد واقعیت امر حاکی از آن است که از دیدگاه اهل سنت نیز باب اجتهاد چه از نوع مطلق و چه از نوع خاص آن مفتوح است. اما قبل از پرداختن به ادله مفتوح بودن باب اجتهاد از دیدگاه اهل سنت شایسته دیدم در مورد علل احتمالی بوجود آورنده شبهه فوق مطالبی را عرض کنم. همانطوری که می دانید این شبهه بنا به نظریه بعضی از علما تقریبا از قرن چهارم به بعد در بین امت اسلامی شیوع پیدا کرده است و علل بوجود آورنده آن نیز می تواند دو چیز باشد.
1 – وجود شروط دشوار برای اجتهاد و معرفی نشدن مجتهدان جدید
از آنجائی که شروط دشواری برای اجتهاد وضع شده است شاید در دوره های بعد از ائمه چهارگانه اهل سنت و شاگردانشان علمای دوره های بعدی کمتر جرأت پیدا می کردند که به امر اجتهاد اهتمام ورزند همچنانکه علی مرغینانی مؤلف کتاب هدایه([49]) در فقه اهل سنت امر اجتهاد را اینگونه تعبیر می کند: استنباط احکام از منابع و اجتهاد از کار مردان است لذا ممکن است که این سبب شده باشد مجتهدان جدیدی در اعصار بعدی به جامعه اسلامی معرفی نشده باشند، امری که در نهایت به القاء شبهه مسدود شدن باب اجتهاد از دیدگاه اهل سنت منجر شده باشد. والله اعلم بالصواب.
2 – نقش حاکمان در القاء آن
اما علت دوم همچنانی که یکی دانشمندان بنام وهبه الزحیلی در مقاله خود اشاره کرده است شاید حکومت مردان دوران های بعدی وجود مجتهدان جدید را خطری برای حاکمیت خود تلقی کرده به این شبهه دامن زده باشند و الله اعلم.
اما ادله و شواهد نقلی و تاریخی مفتوح بودن باب اجتهاد از دیدگاه اهل سنت:
1 – دلیل قرآنی
بنابر فرموده خداوند عز وجل (الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا). همة ما بعنوان امت محمدی اعتقاد داریم که پیامبر ما خاتم پیامبران و دین ما کاملترین ادیان و مورد رضایت خدای متعال است و اعتقاد داریم که این دین و قانون اساسی آن قرآن تا روز قیامت جوابگوی مسائل دینی و دنیوی مسلمانان خواهد بود. حال چگونه ممکن است علی رغم متعاقبه الوقوع بودن حوادث و نیاز مبرم به پاسخگویی باب اجتهاد مسدود باشد؟ و نتوانیم پاسخگوی مشکلات دینی جدید و زیادی که در فرآیند پیشرفت علم و تکنولوژی بوجود آمده و خواهد آمد باشیم؟
2 – دلیل روایی
غالب مجتهدان اهل سنت خاصه احناف در باب حجیت قیاس و اجتهاد به رای به این حدیث استناد کردند که از رسول اکرم روایت شده است.([50])
قال علیه الصلوه والسلام لمعاذ بن جبل حین بعثه الی الیمن بم تحکم وتـقضی یا معاذ؟ قال بکتاب الله تعالی. قال فان لم تجد؟ قال بسنه رسول الله صلی الله علیه وسلم. قال فان لم تجد؟ قال اجتهد برأیی فصوبه رسول الله صلی الله علیه وسلم فقال: الحمد لله الذی وفق رسول رسول الله علی ما یحب ویرضاه.
رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم هنگامیکه معاذ بن جبل را بعنوان والی به یمن فرستاد خطاب به ایشان فرمودند با چه چیزی در بین مردم حکم می کنی ای معاذ؟ معاذ گفت با کتاب خدا. رسول اکرم فرمودند اگر در کتاب الله نیافتی؟ معاذ گفت پس با سنت رسول الله. رسول اکرم دوباره پرسید اگر در سنت رسول الله پیدا نکنی؟ معاذ گفت پس آنگاه با رأی خودم اجتهاد میکنم. رسول اکرم ضمن تایید دیدگاههای معاذ فرمودند حمد و ستایش مرخدایی را باد که فرستادة فرستاده اش را به آنچه خود دوست دارد و راضی است موفق نمود.
می بینیم که حدیث مذکور که مورد استناد اکثر مجتهدین متقدم اهل سنت است عاری از هرگونه قید زمانی و مکانی است و این خود (مطلق بودن) دلیل محکمی است بر اینکه مفتوح بودن اجتهاد خاص به زمان و یا مکان معینی نیست بلکه در همه زمانها و مکانها جاری و ساری است.
3 – وضع شروط برای اجتهاد
از جمله ادله ای که می تواند مفتوح بودن اجتهاد را به اثبات برساند وضع شروطی است که برای مجتهد الزامی دانسته شده است و در آن زمانی قید نشده است وضع شروط به معنای این است که هرگاه این شروط در احدی از آحاد امت یافت شود او مجتهد است و می تواند احکام را رأسا از ادله اربعه استنباط نماید.
اما شروط اجتهاد: در کتاب جامع الرموز در بخش کتاب القضاء آمده است:
و شرط ان یکون عالما بالمعانی مقدار خمسمائه آیه و ثلاثه آلاف حدیث وارده فی الاحکام ویکون عالما باقسامهما لغه بان یعلم معانی المفردات والمرکبات وخواصها فی الافاده فتشترط علم اللغه والصرف والنحو والمعان والبیان بحیث یعرف بذلک خطابات العرب وعاداتهم فی الاستعمال وشریعه بان یعلم المعانی المؤثره فی الاحکام وان یکون عالما باقسامهما من الخاص والمشترک والمجمل وغیرها وباقسام سند الحدیث وعالما بحال الرواه الا انها کالمتعذر فی هذا الزمان لکثره الوسائط فالاولی الاکتفاء بتعدیل الائمه الثقاه کالطحاوی وغیره وعالما بوجوه القیاس بشرائطها واحکامها واقسامها وعالما بالاجماع ومواقعه للاحتراز عن مخالفته وهذا اذا اجتهد فی جمیع الاحکام.([51])
وشروط اجتهاد عبارت است از علم به معانی پانصد آیه از آیات احکام سه هزار حدیثی که در مورد احکام وارد شده است و آگاهی داشتن از معانی اینها بدین طریق که معانی الفاظ مفرد و مرکب و خواص آنها را بداند پس آگاهی از علم لغت، صرف، نحو، معانی و بیان بر مجتهد لازم است بطوری که خطابیات زبان عرب و عادات آنها را در استعمال الفاظ بداند و نیز از حیث شرعی به کتاب الله و سنت رسول الله آگاهی داشته باشد بدین طریق که معانی مؤثر در احکام را بداند و نیز به اقسام آیات احکام و حدیث همچون خاص و مشترک و مجمل عالم باشد و به سند حدیث و حال راوی آن آگاهی داشته باشد لیکن این شرط در این زمان بعلت کثرت واسطه ها متعذر است لکن در این مورد به تعدیل ائمة مورد وثوق همچون طحاوی و غیره اکتفا می شود و همچنین مجتهد باید آگاه به اقسام قیاس باشد همراه با شرایط و احکام و اقسام آن و نیز اجماع و موارد آن را بداند این شروط برای کسی است که می خواهد در جمیع احکام اجتهاد کند.
همچنین این شروط در کتاب اصول فقه التوضیح والتلویح نیز بیان شده است([52]) که به جهت اجتناب از اطاله کلام فقط به ذکر آدرس اکتفا می کنم.
4 – ادله و شواهد تاریخی مفتوح بودن اجتهاد
همچنان که مستحضرید قاطبه ائمه اهل سنت اصحاب و شاگردانی داشتند که در زمان ایشان و زمانهای بعدی به اجتهاد واستنباط احکام پرداخته و در بسیاری از موارد بر خلاف دیدگاه اساتیدشان اجتهاد می کردند و این امر نه تنها موجبات نگرانی ائمه مذاهب اهل سنت را فراهم نمی کرد بلکه برخی از آنان مثل امام ابو حنیفه در آخر عمرش به قول شاگردش ابو یوسف و یا محمد رجوع می کرد. اینک بعنوان شواهد تاریخی به نمونه هایی از اجتهادهای شاگردان ابو حنیفه و شماری از مجتهدان که در اعصار بعدی در مذهب حنفی به اجتهاد شهرت یافتند اشاره می کنم.
یکی از اصحاب امام ابو حنیفه یعقوب بن ابراهیم بن حبیب معروف به امام ابو یوسف است که از جلة اصحاب امام ابو حنیفه است. او در سنة 113 هجری در کوفه متولد شد و در نزد امام ابو حنیفه علوم فقه و حدیث را فرا گرفت تا جائی که در این علوم به درجه فقاهت و امامت رسید و در زمان سه تن از خلفای عباسی همچون هادی و مهدی و هارون منصب قضاوت را بعهده داشت اینک به چند نمونه از اجتهادات مستقل ایشان اشاره می کنم:
در کتاب هدایه شرح قدوری در مبحث شروط الصلاه آمده است.
فان صلت وربع ساقها مکشوف او ثلثها تعید الصلوه عند ابی حنیفه و محمد(رح) و ان کان اقل من الربع لاتعید. وقال ابو یوسف لاتعید ان کان اقل من النصف لان الشی انما یوصف بالکثره اذا کان ما یقابله اقل منه اذ هما من اسماء المقابله.
اگر زنی نماز گذارد و یک چهارم یا یک سوم ساق پایش مکشوف باشد در نزد ابو حنیفه و محمد نمازش را اعاده می کند و اگر کمتر از یک چهارم باشد نیازی به اعاده کردن نیست. اما ابو یوسف می گوید اگر قسمت مکشوفه نصف باشد اعاده نمی کند زیرا که یک چیز هنگامی به کثرت متصف می شود که مقابلش کمتر از او باشد زیرا کثرت و قلت از اسماء مقابله هستند.
نیز در مبحث تکبیره الاحرام آمده است.
فان قال بدل التکبیر الله اجل او اعظم او الرحمن اکبر او لا اله الا الله او غیره من اسماء الله تعالی اجزاه عند ابی حنیفه ومحمد(رح) و قال ابو یوسف ان کان یَحسِنُ التکبیر لم یجز الا قوله الله اکبر او الله الاکبر او الله الکبیر.([53])
واگر نماز گذار بجای الله اکبر، الله اجل. الله اعظم یا الرحمن اکبر یا لا اله الا الله ودیگر اسماء خداوند را بگوید نزد ابو حنیفه و محمد کفایت می کند اما ابو یوسف می گوید اگر قادر به تلفظ خوب الله اکبر باشد جایز نیست مگر الله اکبر یا الله الاکبر و یا الله الکبیر.
و یکی دیگر از اصحاب ابو حنیفه که به مقام اجتهاد نایل گشته محمد بن حسن بن فرقد الشیبانی میباشد که از فقهای بنام حنیفه بوده که در سال 135هجری متولد شده و در سال 189 وفات یافته است و دارای تالیفات زیادی از جمله کتاب مبسوط در فقه میباشد که از معتبرترین کتب اهل سنت بشمار می آید. اینک به چند نمونه از اجتهادات مستقل ایشان اشاره می کنم.
در کتاب هدایه باب الانجاس آمده است
ویجوز تطهیرها بالماء وبکل مائع طاهر ویمکن ازالتها به کالخل وماء الورد ونحو ذلک مما اذا عصر انعصر وهذا عند ابی حنیفه وابی یوسف رضی الله عنهما وقال محمد و زفر والشافعی(رح) لایجوز الا بالماء لانه یتنجس باول الملاقاه والنجس لایفید الطهاره الا ان هذا القیاس ترک فی الماء للضروره.([54])
جایز است تطهیر نجاسات با آب و هر مایة دیگر که امکان ازاله نجاست بواسطه آن ممکن باشد مثل سرکه و گلاب و مانند اینها از مایعاتی که هرگاه فشرده شود جاری گردد و این نزد ابو حنیفه و ابو یوسف ثابت است. اما امام محمد و زفر (از اصحاب ابو حنیفه) و شافعی می گویند:
تطهیر نجاسات جایز نیست مگر با آب زیرا مایعات با اولین برخورد با نجاست نجس می گردند و نجس چیزی را پاک نمی کند لکن این حکم در آب متروک است به جهت ضرورت.
و نیز در موارد فراوان دیگری امام ابو یوسف و امام محمد مشترکا و مستقلا اجتهاد می کنند.
و از جمله کسانی که در قرون بعدی به اجتهاد پرداخته امام شمس الائمه الحلوائی می باشد که در قرن پنجم هجری می زیسته است. نام او ابو محمد عبدالعزیز احمد بن نصر بن صالح البخاری است و در زمره مجتهدان شمرده می شود او در سال 448 هجری وفات یافته است اینک به یک نمونه از اجتهاد ایشان اشاره می کنم.
در شرح وقایه کتاب الطهاره در مبحث فرائض وضوء آمده است.
یکی از فرائض وضو شستن صورت است از پایان رویش موی سر و از طرفین تا گوشها. سپس شارح می گوید: فیکون ما بین العذار و الاذن داخلا فی الوجه کما هو مذهب ابی حنیفه و محمد فیفرض غسله وعلیه اکثر مشایخنا وذکر شمس الائمه الحلوائی یکفیه ان یبل ما بین العذار والاذن ولایجب اساله الماء علیه.([55])
بنابر این ما بین خط ریش و دو گوش در حدود صورت داخل شود همچنان که این نظریه مذهب ابو حنیفه و محمد است پس در نزد آنها شستن آن موضع فرض است و بر این نظریه هستند اکثر مشایخ. اما شمس الائمه الحلوایی عنوان کرده که برای وضو گیرنده کفایت می کند که ما بین خط ریش و گوشها را خیس کند و جاری کردن آب بر روی آن واجب نیست افراد دیگری از مجتهدان بر مفتوح بودن باب اجتهاد از دیدگاه اهل سنت شهادت می دهند که بر شمردن همه آنها از حوصله این مقاله خارج است.
3 – حجیت رؤیت هلال ماه برای اثبات اوقات شعایر دینی
از جمله اشتراکاتی که باکمی تدبیر و هم اندیشی می تواند مایه وحدت و عزت امت اسلامی گردد اتفاق نظر اکثر پیروان مذاهب اسلامی بر حجیت رؤیت هلال ماه برای ثبوت زمانهای ماه رمضان حج و اعیاد البته آنچه از طرح این مقوله مطمح نظر است این است که ما همه ساله در برگزاری شعایر دینی بویژه عید فطر که بازتاب گسترده ای در جهان دارد شاهد دودستگی و اختلاف فاحش کشورهای اسلامی هستیم امری که موجبات بهره برداری دشمنان وحدت امت اسلامی را فراهم می آورد لذا ضروری است که علما و امرای کشورهای اسلامی تدابیری بیاندیشند تا کشورهای اسلامی که اکثرا از نظر افق و مطلع اختلاف چندانی ندارند بتوانند شعایر دینی بویژه عید فطر را در یک روز برگذار نمایند و بدین طریق عظمت و شوکت وحدت امت اسلام را به نمایش بگذارند این امر خواست قلبی علما و مسئولان کشورهای اسلامی است.
بیاد دارم در سالهای گذشته رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام جمهوری اسلامی ایران جناب آقای هاشمی رفسنجانی از مسئله (اختلاف زمانی برگزاری اعیاد اسلامی) در نماز عید قربان در مصلای تهران ابراز نگرانی نمودند و از آن بعنوان نقطة ضعف امت اسلام یاد کرده خواستار برگزاری اعیاد اسلامی در کشورهای اسلامی در یک زمان شدند.([56]). اینک به طرح دیدگاههای مشترک در مقوله حجیت رؤیت هلال ماه می پردازم:
البته ادله ای که ذکر می گردد در باب ثبوت ماه رمضان است که میتواند مبنای سایر ماههاه نیز باشد.
نظریه اهل سنت: یثبت شهر رمضان باحد امرین: الاول: رؤیه هلاله اذا کانت السماء خالیه مما یمنع الرؤیه من غیم او دخان او غبار او نحوهما. الثانی: اکمال شعبان ثلاثین یوما، اذا لم تکن السماء خالیه مما ذکر لقوله صلی الله علیه وسلم صوموا لرؤیته وافطروا لرؤیته فان غم علیکم فأکملو عده شعبان ثلاثین، رواه البخاری عن ابی هریره.([57])
ثبوت هلال ماه رمضان با یکی از این دو شیوه است: 1 – رؤیت هلال ماه رمضان هرگاه آسمان از موانعی که رؤیت را مختل می کند همچون ابر، دود و غبار و مثل اینها خالی باشد. 2- تکمیل شعبان به مدت سی روز هرگاه آسمان از موانع خالی نباشد به دلیل فرموده ی رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم (صوموا لرؤیته و افطروا لرؤیته الحدیث) روزه بگیرید با رؤیت هلال ماه و افطار کنید با دیدن هلال ماه. واگر هوا ابری شد پس مدت شعبان را سی روز تکمیل کنید.
نظریه اهل البیت و مذهب تشیع:
ثبت هلال شهر رمضان و اول کل شهر من الاشهر القمریه بالامور التالیه: الاول: العلم الحاصل من الرؤیه او التواتر او غیرهما. الثانی: الاطمئنان الحاصل من الشیاع او غیره. الثالث مضی ثلاثین یوما من هلال شهر شعبان فیثبت هلال شهر رمضان. الرابع: شهاده عدلین برؤیه الهلال.([58])
هلال شهر رمضان واول هر ماهی از ماههای قمری با امور زیر ثابت می شود:
1 – علمی که از رؤیت هلال یا تواتر حاصل گردد.
2- اطمینانی که از راه شیوع در مورد رؤیت حاصل می شود
3- گذشتن سی روز از ماه شعبان (در صورت عدم رؤیت هلال)
4 – شهادت دو نفر عادل به رؤیت هلال.
ملاحظه می کنید که در این مطلب که قبل از هر چیز ثبوت حلول ماه رمضان و هرماه دیگر فقط از طریق رؤیت هلال ممکن است بین مذاهب اسلامی اختلافی وجود ندارد.
اما مسئله ثبوت حلول ماه رمضان و هرماه دیگر بواسطه ثبوت رؤیت هلال ماه در هر ناحیه ای از نواحی بلاد اسلامی که علت غایی طرح مقوله «حجیت رؤیت هلال ماه» است.
بحمد الله در این مورد نیز اکثریت قریب باتفاق مذاهب اسلامی اشتراک نظر دارند.
اینک به طرح این دیدگاهها می پردازم: در کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه تحت عنوان (اذا ثبت الهلال بقطر من الاقطار) چنین آمده است:
اذا ثبت رؤیه الهلال بقطر من الاقطار وجب الصوم علی سائر الاقطار لافرق بین القریب من جهه الثبوت والبعید اذ بلغهم من طریق موجب للصوم ولاعبره باختلاف مطلع الهلال مطلقا عند ثلاثه من الائمه وخالف الشافعیه.([59])
هرگاه رؤیت هلال در یک ناحیه ای از نواحی ثابت شود برای ساکنان سایر نواحی واجب است که روزه بگیرند و در این مورد هیچ تفاوتی بین دور و نزدیک از لحاظ ثبوت هلال وجود ندارد ودر صورتی که خبر رؤیت هلال از طریق ایجاب کننده روز واصل گردد و نزد ائمه سه گانه اهل سنت به جز شافعی در این مسئله اختلاف افق ومطلع هلال ماه مطلقا اعتباری ندارد.
اهل البیت
اذا رؤی الهلال فی بلد کفی فی الثبوت فی غیره مع اشتراکهما فی الافق بحیث اذا رؤی فی احدهما رؤی فی الاخر بل الظاهر کفایه الرؤیه فی بلد مافی الثبوت لغیره من البلاد المشترکه معه فی اللیل وان کان اول اللیل فی احدهما آخره فی الآخر – الخ.
هرگاه هلال ماه در یکی از بلاد دیده شود برای ثبوت در بلاد دیگر مشترک الافق کفایت می کند. بطوریکه این امکان وجود داشته باشد که هرگاه هلال ماه در یکی از این بلاد دید شود در دیگری هم قابل رؤیت باشد. بلکه ظاهر این است که رؤیت در یکی از بلاد برای ثبوت در بلاد دیگر کفایت می کند هرگاه در شب باهم مشترک باشند اگر چه اول شب در یکی آخر شب در دیگری باشد.
گرچه در دیدگاه اهل البیت اشتراک افق شرط شده است ولی از آنجائی که گسترة این اشتراک با احتساب اشتراک در جزئی از شب تا مسافت نه ساعت اختلاف نیز می رسد حداقل در بین کشورهای اسلامی چنین اختلافی از نظر افق و مطلع وجود ندارد بنابراین بر اساس نظریه اهل البیت همه کشورهای اسلامی از نظر افق باهم مشترک هستند زیرا اختلاف مطلع بین کشورهای اسلامی شاید از 2 الی 3 ساعت تجاوز نکند و مضافا بر این نظریه در ذیل مبحث کفایه الرؤیه عده ای از متأخرین و محققین علماء اهل البیت می گویند ثبوت رؤیت هلال ماه در یک ناحیه برای نواحی دیگر کافی است اگر چه از نظر افق باهم اختلاف داشته باشند.
و نیز نویسنده در ادامه بحث رؤیت هلال ماه می گوید:
وهذا القول – ای کفایه الرؤیه فی بلد ما لثبوت الهلال فی بلد آخر مع اشتراکهما فی کون لیله واحده لهما معا و ان کان اول لیله لاحدهما و آخر لیله للآخر ولو مع اختلاف افقهما هو الاظهر.
و این نظریه یعنی کفایت رؤیت هلال در یک کشوری برای کشورهای دیگر همراه با مشترک بودن در شب گرچه اول شب در کشوری آخر شب در کشور دیگر باشد و حتی همراه با اختلاف در افق و مطلع بارزتر است پس با ملاحظة این دیدگاه می توان نتیجه گرفت که در بین کشورهای اسلامی هیچگونه اختلافی در مطلع وجود ندارد.
پاورقی ها
--------------------------------------------------------------------------------
([1]) سورة انبیاء آیه 92.
([2]) همبستگی مذاهب اسلامی تالیف دکتر بی آزار شیرازی
([3]) وفاه شرح مشکاه ج 5 ص 602
([4]) حاشیه شیخ زاده بر تفسیر بیضاوی ج 1 ص 277.
([5]) حلیه الاولیاء ج 4 ص 306.
([6]) مستدرک الصحیحین ج 3 ص 149.
([7]) تاج الاصول ج 3 ص 8-347.
([8]) مرقاه شرح مشکاه باب مناقب اهل البیت.
([9]) مشکوه ص 470.
([10]) مشکوه ص 470.
([11]) البحار ج 51 ص 71.
([12]) البحار ج 51 ص 73.
([13]) ج 5 – ص 631.
([14]) ج 1 ص 694.
([15]) الفقه علی المذاهب الاربعه ج 1 ص 694.
([16]) الفقه علی المذاهب الاربعه ج 1 ص 695.
([17]) عقاید نسفی ص 315.
([18]) شرح عقاید نسفی ص 315.
([19]) الفقه علی المذاهب الاربعه ج 1 ص 695.
([20]) الفقه علی المذاهب الاربعه ج 1 ص 698.
([21]) الفقه علی المذاهب الاربعه ج 1 ص 696.
([22]) الفقه علی المذاهب الاربعه مع مذهب اهل البیت ج 5 ص 616.
([23]) الفقه علی المذاهب الاربعه مع مذهب اهل البیت ج 45 ص 616.
([24]) شرح عقاید نسفی ص 234.
([25]) شرح عقاید نسفی ص 239.
([26]) رمضان افندی ص 315.
([27]) رمضان افندی ص 302.
([28]) نقل از مقاله دکتر بی آزار شیرازی در مجموعه مقالات دهمین کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی ص 98.
([29]) قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.
([30]) ج 5 ص 64.
([31]) تفسیر فخر رازی ج 4 ص 43-42.
([32]) تاریخ الخلفاء سیوطی ص 261.
([33]) تاریخ الخلفاء سیوطی ص 261.
([34]) مناقب ابو حنیفه / مکی ج 1 ص 342.
([35]) مناقب ابو حنیفه/ مکی ج 1 ص 239.
([36]) مناقب ابو حنیفه ج 1 ص 240 کروری.
([37]) تاریخ الخلفاء ص259.
([38]) تاریخ الخلفاء ص 261.
([39]) ج 1 ص 343.
([40]) ج 1 ص 344.
([41]) تاج الاصول ج 1 ص 47.
([42]) تاج الاصول ج 1 ص 44.
([43]) اصول الشاشی ص 81.
([44]) المستصفی ج 1 ص 119.
([45]) المستصفی، امام محمد غزالی ج 1 ص 119.
([46]) المستصفی غزالی ج 1 ص 152.
([47]) الفقه علی المذاهب الاربعه مع مذهب اهل البیت ج 1 ص 27.
([48]) الفقه علی المذاهب الاربعه مع مذاهب اهل البیت ج 1 ص 27.
([49]) هدایه ج 1 ص 28.
([50]) اصول الشاشی ص 84.
([51]) جامع الرموز ج 2 ص 394 تالیف شمس الدین محمد الخراسانی القهستانی.
([52]) التوضیح والتلویح ص 602 باب الاجتهاد تالیف عبیدالله بن مسعود.
(53) هدایه ج 1 ، ص 88 .
([53]) هدایه ج 1 ص 94.
([54]) هدایه ص 69.
([55]) شرح الوقایه ج 1 ص 54.
([56]) سخنرانی آیه الله هاشمی رفسنجانی در مصلی تهران – عید قربان.
([57]) المذاهب الاربعه مع مذهب اهل البیت ج 1 ص 710-709.
([58]) نفس المصدر ج 1 ص 710.
([59]) الفقه علی المذاهب الاربعه ج 1 – ص 13-712.
- ۹۳/۱۱/۰۴